در مرکز نظرسنجی پیو نشان داده است که یک چهارم از شهروندان امریکایی هیچ
تعلق دینی ندارند. این نسبت در میان والدین جوانِ – زیر ۳۰ سال – رو به
افزایش است. این خانوادهها میخواهند فرزندانشان با عشق و مهربانی پرورش
یابند، با این حال نمیخواهند که کودکانشان به داستانهای کتاب مقدس گوش
کنند. از آنجایی که کودکان هرچه به آنها گفته میشود را باور میکنند به
طور طبیعی داستانهای مذهبی میتواند آنها را به افرادی مذهبی تبدیل کند.
تعجبی ندارد که این والدین از جدالهای کلامی دشواری که با والدین مؤمن خود
داشتهاند رنج بردهاند و نمیخواهند پدربزرگها و مادربزرگها قالب
سکولاری را که آنها برای تربیت کودکانشان ساختهاند تخریب کنند.
به گفتۀ کریستل مَنینگ، دین یک الگوی «چرخۀ زندگی» دارد. او معتقد است مردم
در دوران نوجوانی از دین دور میشوند. نسل بعد از جنگ جهانی دوم – دوران
ازدیاد زاد و ولد در امریکا (۱۹۴۰ تا ۱۹۶۴) – اولین نسلی بودند که دین را
ترک کرد. با این حال نقریباً ۵۰ درصد از این نسل به دین بازگشتند.
از سوی دیگر برای برخی از والدینی که کودکانشان را سکولار تربیت میکنند
این امر چند مزیت دارد؛ با این روش کودکان آنها به دلیل ناتوانی در پنهان
کردن جهل و خرافۀ تاریکاندیشی که عامل اصلی آموزش مذهبی است کنجکاو بار
میآیند و این کنجکاوی آنها را به سمت تحقیق و بررسی علمی توسط خودشان سوق
میدهد و دیگر به این پاسخ ساده که خدا علّت همه چیز است بسنده نمیکنند.