همپیمانان کفار و مستکبران در پوشش اسلام
بخش اول: معرفی وهابیت
سلفیه
سرچشمۀ اندیشههای فرقۀ وهابیت به سلفیه بازمیگردد. سلفیه دستهای از پیروان مذهب حنبلی بودند که در قرن چهارم هجری پیدا شدند و سخنان خود را به احمد حنبل نسبت میدادند. علت اینکه خود را سلفیه مینامیدند، این بود که مدعی بودند در اعمال و افعال و معتقدات خود تابع سلف صالح یعنی اصحاب پیامبر و تابعین هستند. (علیاصغر فقیهی، وهّـابیان: بررسی و تحقیقگونهای دربارۀ عقایدو تاریخ فرقۀ وهّابی، ص۲۰).
سلفیه از جمله جریانهای انحرافی و سخیفی است که دست پلید استعمار و هوسهای شیطانیِ منحرفان، بهوسیلۀ آن، بستر پاک و زلال اندیشۀ اسلامی را مشوّه ساخته و بر خاستگاه اصلی اسلام عزیز (حرمین شریفین) سایۀ شوم انداخته است. (سیّدمهدی علیزاده موسوی، سلفیگری و وهابیت: تبارشناسی، ج۱، ص۱۴) سلفیّه اموری مانند توسّل به غیرخدا، زیارت روضۀ پیامبر، و برپایی شعائر در اطراف آن و خواندن خدا روبهروی ضریح پیامبر، و اولیای الهی را مخالف توحید میدانند. (عاکفی، وهابیت ریشهها و چالشها در گفتوگو با دکتر عاکفی استاد حوزه و دانشگاه، ص۶) نماد و مصداق نامبارک سلفیّه با بدعتی شوم به نام وهابیت، چهرۀ کریه خود را آشکار کرده است. فرقهای که نه اهل سنت بلکه اهل بدعت است.(سیّدمهدی علیزاده موسوی، سلفیگری و وهابیت: تبارشناسی، ج۱، ص۱۴)
رهبران سلفیه
برخی از رهبران مذهب سلفیه در طول تاریخ عبارتاند از:
الف) ابومحمد حسنبنعلیبنخلف بَربَهاری: رئیسحنبلیان بغداد در قرن چهارم هجری.
ب) عبداللّهبنمحمد عُکبَری: از علمای حنبلی متوفا در سال ۳۸۷ هجری.
ج) ابوالعباس احمدبنعبدالحلیم حرانی معروف به ابنتیمیه: از بزرگترین علمای حنبلی در قرن هفتم و هشتم که محمدبنعبدالوهاب اهم عقاید خود را از او گرفته است.
د) ابنقیم جوزیه: معروفترین شاگرد ابنتیمیه.
هـ) محمدبن عبدالوهاب: از علمای نجد در قرن دوازدهم هجری است. وی نخستین کسی است که مذهب وهابی را پدید آورد و در راه ترویج آن بهشدت کوشش کرد. وی مبتکر عقاید وهابیان نیست بلکه این عقاید بهصورتهای گوناگون قرنها قبلاز او، اظهار شده بود اما بهصورت مذهب تازهای درنیامده و طرفداران زیادی پیدا نکرده بود.
مؤسس وهابیت
مذهب وهابی منسوب است به محمّدبن عبدالوهّاببن سلیمانبن علی تمیمی نجدی که این نسبت از نام پدر او عبدالوهاب گرفته شده است. (علیاصغر فقیهی، وهّـابیان: بررسی و تحقیقگونهای دربارۀ عقایدو تاریخ فرقۀ وهّابی، ص۱۱۷)
محمّدبنعبدالوهاب که در سال ۱۱۱۵ هجرى در نجد تولّد یافته، کسى استکه نوشتههاى ابن تیمیّه را با شور فراوان بررسى نمود و جنبشى مذهبى در هممیهنانش برانگیخت. این جنبش خونین منجر به تشکیل دولتى شد که هنوز در سیاست شبهجزیرۀ عربستان عاملى نیرومند به شمار میرود. (مرتضى راوندى، تاریخ اجتماعى ایران، ج۹، ص۲۲۰-۲۲۱)
وهابیها از نجد برای سلطنت بر مسلمین خروج کردند و با کفار و دشمنانِ مستکبر، هم پیمان و متعهد شدند. در زمین فساد کردند و قبیلۀ بزرگی شدند که مسلمانان را میکشتند و به بچۀ شیرخوار آنها هم رحم نمیکردند. آنها سهم زیادی در تجزیۀ امپراتوری عثمانی داشتند و بهخاطر همین باعث ذلت مسلمانان شدند و سبب شدند که مسلمانان در زیر سلطۀ صهیونیستها و کفار مستعمِر، واقع شوند. این اعمال سبب شد که وهابیت را «شاخ شیطان» بنامند.(عمر عبدالسّلام، مخالفت وهابیّت با قرآن و سنّت، ص۱۰۵-۱۰۶)
حکومت وهابیها – که در رأس آنها و رهبرشان کسی است که قرشی عادل نیست- مطلقاً مشروعیّت ندارد مخصوصاً در امروز که میدانیم آنها بازیچۀ دست مستکبران هستند تا به مسلمانان ظلم کنند و این چیزی است که خداوند تعالی آنرا اراده نکرده است.(عمر عبدالسّلام، مخالفت وهابیّت با قرآن و سنّت، ص۱۰۴) {لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلا}.(نساء:/۱۴۱)خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطى نداده است. (ناصر مکارم شیرازی، ترجمۀ قرآن)
از آنجا که حیات این جریان در گروِ قدرت سیاسی آلسعود، و ادامۀ حکومت آلسعود بسته به وهابیّت، و داعیۀ ناگفتۀ آنان، استیلا و رهبری بر جهان اسلام است، همۀ قدرت و ثروت خود را برای ترویج این آیین باطل به کار بسته و در سالهای اخیر از راههای گوناگون به شبههافکنی، تکفیر، تحریفِ متون و…پرداختهاند.(سیّدمهدی علیزاده موسوی، سلفیگری و وهابیت: تبارشناسی، ج۱، ص۱۴)
بخش دوم: نقدِ عقاید و عملکرد وهابیت
انکار شفاعت
کسانى که جنبههاى مختلف شفاعت و مفاهیم صحیح آن را از هم تفکیک نکردهاند گاه به کلى منکر مسألۀ شفاعت شده، آن را با توصیه و پارتىبازى در برابر سلاطین و حاکمان ظالم برابر مىدانند! و گاه مانند وهابیان آیۀ فوق را که مىگوید: {لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَهًٌْ} در قیامت از کسى شفاعت پذیرفته نمىشود بدون توجه به آیات دیگر دستاویز قرار داده و به کلى شفاعت را انکار کردهاند. (ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱، ص۲۲۳)
شیخ سلیمانبنلحمان در کتاب «الهدیهًْ السنیهًْ» چنین مىگوید:
«کتاب و سنت گواهى بر این مىدهند که هرکس فرشتگان و انبیا یا ابنعباس و ابوطالب و امثال آنان را واسطۀ میان خود و خدا قرار بدهد که در پیشگاه خدا براى او شفاعت کنند، بهخاطر اینکه آنها مقرب درگاه خدا هستند، همانطور که در نزد سلاطین شفاعت مىکنند، چنین کسانى کافر و مشرکاند و خون و مال آنها مباح است؛ اگرچه «اشهد ان لا اله الا اللَّه واشهد انّ محمداً رسول اللَّه» بگویند و اگر چه نماز بخوانند و روزه بگیرند.» (الهدیهًْ السنیهًْ ص۶۶؛ به نقل از البراهین الجلیهًْ، ص۸۳)
جواب:
ما هم مىگوییم اگر براستى کسى کار خدا را از غیرخدا بخواهد و او را مستقل در انجام آن بداند مشرک است، ولى اگر از او شفاعتى بخواهد که کار خود او است و خدا به او داده، نه تنها شرک نیست بلکه عین ایمان و توحید است. کلمۀ «مع» در آیۀ{فَلا تَدْعُوا مَعَ الله أَحَداً}نیز گواه بر این مدعاست که نباید کسى را در ردیف خداوند مبدأ تاثیر مستقل دانست.(ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱، ص۲۴۶)
شرک دانستن توسل
فرقۀ وهّابیت اظهار مىکنند که هرکس، غیر خدا را بخواند، مشرک است؛ زیرا خداوند فرموده است: {فَلا تَدْعُوا مَعَ الله أَحَداً}پس هیچکس را با خدا نخوانید. (جن-۱۸) بنابراین کسانىکه در توسّل، اولیاى خدا را صدا مىزنند، مشرکاند!
جواب:
آیۀ {وَ لا تَدْعُ مَعَ الله إِلهاً آخَر}، آیۀ فوق را تفسیر میکند. این آیه توضیح مىدهد که مشرک کسى است که غیرخدا را بهعنوان خداى دیگر بخواند. ناگفته پیداست که شیعیان هیچ مقامى را بهعنوان خدا صدا نمىزنند، بلکه بهعنوان کسى که نزد خداوند آبرو دارد صدا مىزنند، آن هم آبرویى که از طرف خداوند به او داده شده است، نظیر انبیا و اولیاى الهى، نه هر شفیع و آبرومند موهومى. زیرا بتپرستان نیز در دنیاى خیال خود، براى بتها آبرویى تصوّر مىکردند.(محسن قرائتی، تفسیر نور، ج۷، ص۱۰۵)
تخریب قبرستان بقیع
براساس روایتهای متقن تاریخی، بیشتر قبور قبرستان بقیع در گذشته دارای بارگاه و ضریح بودهاند تا اینکه یکبار در سال ۱۲۲۰ و بار دوم در هشتم شوال ۱۳۴۴ قمری، وهابیها تمامی گنبدها و قبههای موجود را تخریب کردند. در جریان این واقعه بارگاه امام حسن مجتبی(ع)، امام سجاد(ع)، امام محمدباقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) ویران شد.
نقد:
بقیع زمین مستطیلشکلى در شرق مدینه است. این قبرستان، مهمترین قبرستان در اسلام است و بخش مهمی از تاریخ اسلام را در خود جای داده و کتاب بزرگ و گویایی از تاریخ مسلمانان به شمار میآید. قبرستان تاریک و خاموش فعلی بقیع، آرامگاه چهار امام معصوم، بسیاری از صحابۀ بزرگوار، یاران پیشوایان معصوم و شهیدان گرانقدر صدر اسلام است. در این قبرستان، بیش از هزار نفر از صحابۀ گرامی رسول خدا(ص)، تابعان، قاریان، و سادات بنیهاشم مدفوناند.
اولین کسی که در آنجا به توصیۀ رسول خدا(ص) دفن شد، عثمانبنمظعون بود که از دوستان نزدیک پیامبر(ص) و امام علی(ع) به شمار میرفت. حضرت علی(ع)در سخنانش او را بسیار یاد میکرد و از روی علاقهاش به او، نام یکی از فرزندانش را عثمان نهاد. حضرت رسولاللّه، برخی از شهدای اُحُد و نیز فرزندش ابراهیم را در آنجا دفن کرد و به این ترتیب بر شرافت آن افزود.
بنابراین قبرستانی که اینقدر شرافت دارد و مدفن بسیاری از بزرگان و اولیای الهی است، سزاوار و شایسته نبود که ویران شود.
حمله و غارت شهرهای کربلا و نجف
دو شهر کربلا و نجف، از شهرهای مورد احترام و از بزرگترین زیارتگاههای شیعه بوده و هستند. زیارتگاههایی با بناهای عالی و گنبدهای افراشته با نذورات و نفایس فراوان و موقوفات بسیار که هر سال هزاران تن از دورونزدیک برای زیارت به این دو شهر رو میآورند. وهابیان بهواسطۀ بیاطلاعی و شبهاتی که در ذهن ایشان پیدا شده بود، نسبت به این امور تعصب شدید میورزیدند و طبعاً به دنبال دستاویزی بودند که مقصود خویش را انجام دهند. بنا بر نوشتۀ دایرهًْ المعارف اسلامی، وهابیان تعدی قبیلۀ شیعیمذهب خزاعل به یکی از قافلههای نجد را، دستاویزی برای حمله به کربلا و نجف قرار دادند.حملات وهابیان به کربلا و نجف از سال ۱۲۱۶ هجری، زمان حکومت عبدالعزیز شروع شد و تا بعداز سال ۱۲۲۵ زمان امارت سعودبنعبدالعزیز ادامه داشت.(علیاصغر فقیهی، وهّـابیان: بررسی و تحقیقگونهای دربارۀ عقایدو تاریخ فرقۀ وهّابی، ص۲۸۰-۲۸۱)
ادموند کلیفورد باسورث دربارۀ حمله و غارت کربلا بهدست وهابیان میگوید:
«در پایان قرن دوازدهم همۀ نجد تحت نظارت وهابیان درآمد و آنان بر شام و عراق که تحت سلطۀ عثمانىها بودند، حمله کردند و شهر مقدس شیعیان یعنى کربلا را که زیارت آن را نوعى خرافهپرستى مىدانستند در ۱۲۱۸ غارت کردند. همچنان شهرهاى مقدس مکه و مدینه نیز تسخیر شد و همۀ آثار بتپرستانه از آنها زدوده شد. این اقدامات سعودىها سبب تحریک و خشم عثمانىها و برافتادن قدرت دولت اول سعودى شد.(ادموند کلیفورد باسورث، سلسلههاى اسلامى جدید راهنماى گاهشمارى و تبارشناسى، ص۲۳۲)
علاوۀ بر تاریخ فوق در سال ۱۳۳۹ قمری به شهر مقدس کربلا حمله کردند. در کتاب «روزشمار تاریخ معاصر ایران» جلد ۱ صفحۀ ۵۶۰ به این مطلباشاره شده است:
«شیخ محمدمهدى خالصى هنگامى که وهابیان حجاز در ۱۳۳۹ ق، به قصد انهدام مراقد ائمۀ شیعه، تصمیم به حمله به جنوب عراق داشتند، به همراه گروهى از علماى کاظمین و مردم داوطلب به دعوت آیتاللّه نایینى و آیتاللّه سیدابوالحسن اصفهانى به کربلا آمد.»
همچنین در جلد دوم صفحۀ ۸۵ و ۸۶ از همان کتاب دربارۀ وقایع دوم رمضان ۱۳۴۰ قمری آمده است:
«روزنامۀ ایران در شمارۀ امروز خود بنابر اخبارى که از عتبات عالیات رسیده، نوشت که وهابیهاى مسلح پس از درگیرىهایى در حال نزدیک شدن به شهر نجف هستند. آنها قصد دارند پس از رسیدن به نجف بارگاه امام اول شیعیان را خراب کنند. بنابر این خبر، فاصلۀ آنها با نجف حدود یازده فرسخ است. علماء کربلا پس از شنیدن این موضوع به طرف نجف حرکت کردهاند. از طرف امیر فیصل سلطان بینالنهرین، از رؤساى قبایل عرب و مشایخ دعوت شده که در نجف حاضر شوند تا مجلس شوراى عالى تشکیل شده و تصمیم بگیرند.
مخالفت با زیارت مقبرۀ پیامبران و اولیای الهی
ابن تیمیه و اتباع او، بیشتر از این لحاظ با شیعه مخالفت و عناد میورزیدند که ایشان را حُجّاج یا عُبّاد قبور میدانستند و بدون اینکه از حقیقت امر آگاه باشند، گمان میکردند که شیعه قبرهای بزرگان خویش را میپرستند و به جای حجّ خانۀ خدا به حجّ قبور میروند و اموری از این قبیل. (علیاصغر فقیهی، وهّـابیان: بررسی و تحقیقگونهای دربارۀ عقایدو تاریخ فرقۀ وهّابی، ص۲۸۰)
زیارت قبور بزرگان اسلام را همۀ فرق مسلمین- جز گروه اندک وهابیان- جایز مىشمرند. گروهى از وهّابىها به ما ایراد مىکنند، چرا به زیارت پیشوایان دینى مىروید؟ و ما را «قبوریّون» مىنامند! درحالىکه در همۀ نقاط جهان براى آرامگاههاى گذشتگان اهمّیّت قائل هستند و به زیارت آن مىروند.مسلمین جهان نیز همیشه براى قبور بزرگان خود ارج قائل بوده و هستند و به زیارت آنها رفته و مىروند. تنها گروه کوچک وهّابیون هستند که با آن مخالفت مىکنند و در واقع مدّعى تمام مسلمین دنیا مىباشند.
البتّه بعضى از علماى معروف وهّابى نیز تصریح کردهاند که زیارت قبر پیغمبر اکرم، مستحب است، ولى به نیّت زیارت نباید سفر کرد. یعنى به قصد زیارت مسجد النّبى و عبادت در آن یا انجام عمره به مدینه بیایند، در ضمن قبر پیامبر، را نیز زیارت کنند و به قصد زیارت بار سفر نبندند!
این گروه از وهّابیون بهطور کلّى در سه نقطه با دیگر مسلمانان جهان درگیر بوده و مخالفت دارند: بناى قبور، مسافرت براى زیارت قبور، زیارت قبورِ زنان.آنها به بعضى از روایات در هر سه موضوع تمسّک جستهاند که یا سند درستى ندارد یا دلالت آن مردود است.
به نظر مىرسد انگیزۀ دیگرى براى این حرکت نادرست دارند. آنها گرفتار وسوسه در مسألۀ توحید و شرکاند و شاید چنین مىپندارند زیارت قبور به مفهوم پرستش آنهاست و لا بد همۀ مسلمانان غیر از آنها مشرک و ملحدند. (ناصر مکارم شیرازی، شیعه پاسخ مى گوید، ص۸۹)
وهابیان با زیارت قبور پیامبران و صالحان مخالفت میکنند و آن را مخلّ به اصل توحید میدانند که یکی از اصول عقاید بوده و مشترک بین تمامی ادیان است. درحالیکه اینگونه نیست. مسلمانانی که قبور پیامبران و معصومین(ع) را زیارت میکنند، هیچگاه آنان را با خدا برابر نمیدانند و قصدشان صرفاً زیارت و تعظیم است نه پرستش و عبادت.در اخبار آمده است که پیغمبر(ص) قبر مادرش و قبر عثمانبنمظعون را زیارت میکرد و برای قبر عثمان علامتی قرار داد تا از میان قبرهای دیگر مشخص باشد.
در کتاب «تاریخ اجتماعى ایران»، جلد ۹ صفحۀ ۲۲۰-۲۲۱چنین آمده است:
«در میان مکتبهاى اندیشه و اعتقاد در اسلام، هیچکدام در مبارزه با بدعت و نوآورى و پیگیری در کوبیدن آن، مانند مذهب حنبلى نبودند… پرشورترین هواداران احمدبنحنبل، سرسختترین دشمنان نوآورى بودند. اگر مسلمانان از این گروه پیروى کرده و آراى ایشان را پذیرفته بودند، اسلام را از هرگونه پیشرفت بازداشته و به روش نخستین روزهاى پیدایش آن در مدینه بازگردانیده بودند و به شکل روزگار صحابه ادارهاش مىکردند. پس از گذشت چند قرن، در آغاز سدۀ هشتم هجرى در سوریه فقیهى به نام تقىالدین ابنتیمیه با سرسختى تمام کوشید تا به گذشتۀ اسلام بنگرد و با نوآورىها به جنگوستیز برخیزد. او با صوفیان و اصولاشراق به جنگ برخاست. ابنتیمیّه بزرگداشت انبیا و اولیا را نکوهید و زیارت مقبرۀ پیغمبر را که مسلمانان بدان ارزش بزرگ مىنهادند انکار کرد. درحالىکه مسلمانانِ پارسا، زیارت مدینه را متمِّم حجّ مىشمردند، او همواره اثبات هر حکم را بهوسیلۀ سنّت، و تنها در سنّت جستوجو مىکرد… وهّابىها به مسجدهایى که سنّى و شیعه، بسیار تقدیس مىکردند، تاخته ویرانشان مىکردند، زیرا که آنها را بدترین شکل شرک و بتپرستى مىشمردند. آنان پرستش ضریحها و احترام زیاد به مقابر بزرگان دین را عملى حرام مىشمردند، زیرا این کارها در صدر اسلام معمول نبود. بهطور کلّى وهابیان طرفدار دین اسلام به صورتى هستند که پیغمبر و یارانش نهاده بودند. در عمل، سنّیان آنان را خارجى و انشعابى و منحرف مىشمارند و آنان را دشمن اجماع مىدانند زیرا آنچه اجماع با گذشت قرنها پذیرفته و سنّت ساخته، پذیرفتنى و قابل اجراست.به این ترتیب مىتوان گفت که وهابیان گروهى هستند که از دایرۀ اسلام سنّتى بیرون شده و بدان راه مىروند که خوارج در دوران نخستین اسلام رفتند. فرقه وهابیت، تشییع جنازه، سوگوارى براى اموات و استمداد از ارواح پیغمبران و ائمّه و غیره را عملى خرافى و حرام مىشمارند و مىگویند آنان در دنیا و آخرت کوچکترین تأثیرى در احوال مردم ندارند. این جماعت از القاب و احتراماتى که براى پیغمبر و ائمّه قائلاند، بیزارى مىجویند و این اعمال را حرام مىدانند.»
وهابیان با جنبههایى از دین عوام عربستان که اولیاء اللّه و مزار آنها را تقدیس و احترام مىکردند، دشمنى میکردند. وقتى وهابیان به سرکردگى سعودیان قدرت خود را در بیشتر شبهجزیره عربستان گستردند، همۀ مظاهر و تجلیات این نوع بدعتها را بهطور منظم از میان برداشتند. به نظر مىآید که امیران سعودى در بهکار گرفتن شور و حمیت وهابیان، فواید مادىاى براى نقشه و بسط سیاسى قدرت خود در نجد مىدیدند. (ادموند کلیفورد باسورث، سلسلههاى اسلامى جدید راهنماى گاهشمارى و تبارشناسى، ص۲۳۲)
پادشاه کشور سعودى هر سال روز عید قربان علماى فرقههاى اسلامى را مهمان مىکند.در یکى از سالها، علّامه سیّدشرفالدین جبل عاملى (از علماى برجستۀ لبنانى) به مهمانى دعوت مىشود. علّامه همین که وارد جلسه شد، قرآنى را که جلد چرمى داشت به شاه هدیه کرد. شاه آن را گرفت و بوسید. علّامه گفت: تو مشرک هستى! شاه ناراحت شد که چرا چنین تهمتى مىزنى؟ علّامه گفت: چون شما چرمى را بوسیدى که پوست حیوان است و احترام به پوست حیوان شرک است!
شاه گفت: من هر پوستى را نمىبوسم، کفش من از چرم و پوست حیوان است ولى هرگز آن را نمىبوسم. این قطعه چرم، جلد قرآن قرار گرفته است.
علّامه فرمود: ما نیز هر آهنى را نمىبوسیم. آهنى را مىبوسیم که صندوق، ضریح، دژ، و پنجرۀ قبر پیامبر یا امامان معصوم باشد.
آرى، شرک آن است که ما کسى یا چیزى را در برابر خدا عَلم کنیم و براى او قدرتى مستقلّ قائل شویم. درحالىکه شیعه قدرت اولیاى خدا را مستقل نمىداند، بلکه قدرتى وابسته به قدرت الهى مىداند و اگر گنبد وبارگاهى مىسازد بهخاطر آن است که به مردم اعلام کند در اینجا مرد توحید دفن شده است. کسى که در اینجا دفن شده در راه خداشهید گشته و فدا و فناى توحید شده است. پس گنبد و بارگاه، یعنى مرکزى که زیر آن فریاد توحید بلند است، نه مرکزى در برابر مسجد. (محسن قرائتی، تفسیر نور، ج۷، ص۱۰۶)
تخریب مساجد
وهابیان به پا کردن بنا و دستگاهِ ضریح براى قبور مقدّس در حکم بتپرستى دانسته به تخریب و انهدام آنها فتوا مىدهند. بىشک یکى از دلایل مبارزۀ وهابىها با زائران بیتالله الحرام بر همین منطق استوار است. (مرتضى راوندى، تاریخ اجتماعى ایران، ج۹، ص۲۲۱) بنابراین اگر در مسجدی مقبرهای باشد و مسلمانان صاحبِ قبر را زیارت کنند، آنها این عمل را بتپرستی تلقی کرده و مسجد و مقبرۀ داخل آن را از بین میبرند و فکر میکنند که یکی از نمادهای بتپرستی را منهدم و نابود کردهاند. برای مثال میتوان مقبرۀ علىبنجعفر را مطرح کرد. دربارۀ مقام علمى و فضل و دانش و دیانت و تقوای وی سخن بسیار است. از او مجموعۀ روایتى به نام «مسائل علىبنجعفر» بر جای مانده که از اهمیت بسزایى برخوردار است. وى در سال ۲۱۰ هجرى در گذشت. قبر او در مسجدى که سالها در آن تدریس مىکرد، در روستاى عریض در ۸ کیلومترى مشرق مدینه که امروزه بخشى از شهر مدینه شده است،قرار داشت و زیارتگاه شیعیان بود. وهابیان در سال ۱۴۲۳ هجرى مسجد و بقعه را منهدم نمودند، و جنازۀ او را که سالم در گور قرار داشت، به قبرستان بقیع منتقل کردند، و در مشرق بقعۀ امامان معصوم دفن کردند.(حسنبن محمد قمى، تاریخ قم، ص۵۰۸)
آیتاللّه مکارم شیرازی در کتاب ارزشمند «تفسیر نمونه» جلد اول صفحۀ ۴۱۱-۴۱۲ چنین آورده است:
«عجب اینکه در عصر و زمان ما گروهى از متعصبین نادان و خشک و دور از منطق از وهابیان به بهانۀ احیاء توحید، سعى در تخریب پارهاى از مساجد و ساختمانهایى که بر قبور بزرگان اسلام و صلحا شده و همیشه مرکز یاد خدا است دارند، و عجیبتر اینکه این ستمگرانِ بىمنطق، اعمال خود را تحت عنوان مبارزۀ با شرک انجام مىدهند و در این راه مرتکب انواع گناهان و کبائر مىشوند. درحالىکه اگر فرضاً کار خلافى در یکى از این مراکز مقدس انجام شود باید جلو آن را گرفت نه اینکه این خانههاى توحید را به تخریب کشاند، که این کار همانند کار مشرکان جاهلیت است.»
جواب:
زیارت قبر اولیا و بزرگان با بتپرستی تفاوت بسیار دارد. زیرا زیارتکنندگان، صاحب قبر را مستقل در برآوردن حاجات و نیاز آنها نمیدانند بلکه عامل اصلی و یگانه را خداوند متعال میدانند بهطوری که بدون مشیت الهی هیچکاری از اولیا ساخته نیست و شفاعتی هم نمیتوانند بکنند. بنابراین یکی از تفاوتهای بتپرستی و زیارت اولیا در نیت است. در مورد اول، به نیت الوهیت بوده و در مورد دوم به نیت یکی از بندگان صالح خداوند متعال. آنچه که به عمل انسانها روح میدهد نیت است و در روایات هم وارد شده است که «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ وَ إِنَّمَا لِامْرِئٍ مَا نَوَى» (محمدبنحسن حر عاملى، وسائلالشیعه، ج۱، ص۴۸) همانا اعمال در گروِ نیت است و برای هرکسی آن چیزی است که نیت کرده است.