۱- موکشه (۱)
هدف عمدهی آدمی رشد فرد است. در (اوپه نیشد) آمده که برتر از شخصیت چیزی نیست. انسان فقط عبارت از ترکیب روح و جسم و حیاه محدود تابع طبیعت نیست. موجود نیمه حیوان طبیعی که او خود را با آن اشتباه میکند وجود تام یا واقعی او را تشکیل نمیدهد بلکه آن فقط آلتی است برای بکار برده شدن از طرف روح که حقیقت وجود اوست. میان تمام موجودات تنها انسانست که این بزرگی را دارد و میتواند از نفس ظاهری و خارجی بگذرد و نفس حقیقی واقعی را دریابد. در (اوپه نیشد) (برهدارنیکه (۲)) نوشته است:
«ای گارجی، براستی هر کس از این دنیا برود بدون اینکه این موجود غیر فانی را بشناسد گمراه و زبونست.» موکشه یا آزادی روحانی عبارتست از جستجوی نفس حقیقی و زندگانی در آن و بهره مندی از آن و با استفاده از نیروی خود آن تعیین و امکانات باطنی و ظاهری آن و نهادن بنیان زندگی براساس حقیقت روح. ریشهی تمام اضطرابات که انسان به حکم روحیهی خود گرفتار آنست نتیجهی محجوب ماندن از نفس واقعی و توقف در نفس ظاهری و اشتباه آن با واقع است. حس برین انسانی عبارتست از اینکه آدمی به حکم عقل و منطق و قلب و از راه عشق و علاقه و اراده و نیروی خود بکوشد تا افکار و عقایدش جهانی شود.
«ای گارجی، براستی هر کس از این دنیا برود بدون اینکه این موجود غیر فانی را بشناسد گمراه و زبونست.» موکشه یا آزادی روحانی عبارتست از جستجوی نفس حقیقی و زندگانی در آن و بهره مندی از آن و با استفاده از نیروی خود آن تعیین و امکانات باطنی و ظاهری آن و نهادن بنیان زندگی براساس حقیقت روح. ریشهی تمام اضطرابات که انسان به حکم روحیهی خود گرفتار آنست نتیجهی محجوب ماندن از نفس واقعی و توقف در نفس ظاهری و اشتباه آن با واقع است. حس برین انسانی عبارتست از اینکه آدمی به حکم عقل و منطق و قلب و از راه عشق و علاقه و اراده و نیروی خود بکوشد تا افکار و عقایدش جهانی شود.
۲- کامه (۳)
صحبت سر اینست که آیا هدف کامل با زندگانی عادی دنیوی قابل تألیف است یا نه؟ برخی تصور میکنند عقیدهی هندو به واقعیت زندگانی توجه ندارد و هدفها و لذتهای حیاتی را کنار میگذارد و به کوششهای بشری وقعی نمینهد باید دانست اگر روح و زندگی با هم ارتباطی نداشتند اساساً آزادی روحانی ناممکن میشد و جز آرزوی مستبعد خیالبازی چند نمیبود. در افکار هندو کمتر هست که برای رسیدن به آزادی روحانی انقطاع صرف از زندگانی معمولی را توصیه کند. بلکه بالعکس اقتضا دارد ما ادوار زندگانی را به طور عادی و با توجه به آن طی کنیم و عامداً قدر آنرا بدانیم و از آن کامیاب گردیم. حیات روحانی عبارتست از کمال وجود انسانی با منظور داشتن عرض و عمق و استعداد تأمل و مطالعه یا تحولات فجایی آن. کامه مربوطست به زندگانی عاطفی و امیال و آرزوهای انسانی. اگر انسان از حیات عاطفی ممنوع و محروم گردد، شکار یک نوع امساک باطنی میشود و در فشار مداوم یک رنج اخلاقی قرار میگیرد و در برابر واکنشی که ممکنست از این حال ناشی گردد محتملست گرفتار خلسه و جذبهی شدیدی شود که صحت و سلامت او را به خطر اندازد.
۳-ارته (۴)
این سومین هدف مربوطست به دارایی و رفاه مادی. در هند هیچگاه یک مرام ملی برای فقر و محرومیت وجود نداشته. حیات روحانی فقط در جامعههایی امکان دارد که تا اندازهای از بیچارگی و زبونی آزاد باشند. زندگانیهایی که محدود و قحط زده باشد نمیتواند دیانتی گردد مگر به شکل خیلی مختصر. آزادی فردی با عدم تأمین اقتصادی جور نمیآید.
۴- درمه (۵)
با اینکه فعالیت عادی انتفاع و علاقه مقبولست اگر از حد خارج شود ارزش خود را از دست میدهد. درمه بواسطه اصول اخلاقی فعالیتهای گوناگون زندگی را تحت نظام و تناسب میآورد. ولی یک آیین دینی یا رسومی نیست که قواعدی تحمیل کند. هدفش قاعدتاً خود زندگی و آهنگ و تناسب در انسان کاملی است که خود شخص قانون صحیح زندگی خود را دریابد. هر فرد و گروه و هر نوع عمل روح و فکر و زندگی و جسم، اخلاق (یا درمه) مخصوص خود دارد. در عین حال که آدمی در تأمین امیال خود که برای زندگی لازم دارد محق است اگر به کلی زیر فرمان امیال برود خلاف قانون صحیح حیات عمل کرده و اگر به آیین اخلاقی درمه کار نبندد نتیجه مطلوب نخواهد گرفت. بیت معروفی در (مهابهاراته) چنین گوید: من دستها را بلند کرده فریاد میکنم ولی کسی توجه نمیکند. سود و لذت از حق پرستی (درمه) میآید. چرا حق پرست نیستند؟» دستور درمه به ما میگوید با اینکه زندگی، در اولین مرحله برای خوشی خود ماست ولی، بیشتر برای جامعه و از آن مهمتر برای نفس جهانی هستیم که در نهاد همه ماها موجود است. حیات اخلاق وسیله آزادی روحانی و مظهر آن در همین عالم خاکیست.قانون درمه و عمل به آن نه اول حیات آدمیست و نه آخر آن زیرا آزادی روحانی ماوراء قانونست و نه تنها یک انسانیت شرافتمند بلکه یک فکر جهانیست که تمام زندگی فردی و اجتماعی را شریف میسازد. حیات تام انسانی باید بالذات به مرحلهی تحقق وجدانی چنان زمینهی اسرارانگیز واصل گردد.
این چهار هدف زندگی متوجه به جهات مختلف طبیعت بشریست که عبارتست از غریزی و عاطفی، اقتصادی، عقلانی و اخلاقی و روحانی. در نهاد بشری و عمق هستی او یک استعداد روحانی جایگزین است و او تنها موقعی کاملاً انسان میشود که احساس او نسبت به روح بیدار گردد. تا وقتی که حیات بشر محدود و منحصر باشد به علم و هنر و مخترعات فنی و برنامههای اجتماعی، ناقص است و انسان حقیقی نیست. علت اینکه بعضی از ما نانجیب و پست و نسبت به هم ناجور و نامهربانیم و در روابط شخصی ناخشنود و در تفاهم متقابل قاصریم همانا آنست که بیشتر در سطح زندگی جا داریم و عمیق و معنی را درک نمیکنیم.
وقتی سرچشمههای روح که حیات خلاقه فرد و جامعه از آن آب میخورد بخشکد، انواع امراض چه عقلی چه اخلاقی و چه اجتماعی، بروز میکند. این سرگردانی ستم دائمی و خلط مباحث متعارض فلسفی و مرامهای متضاد که مرزهای ملی و تقسیمات جغرافیایی را قطع میکند. جهاد علامت بیخانمانی روحانیست. از یک لحاظ بی آرامی مقدس است زیرا آن در واقع اعتراف به کوتاه آمدن انسانیت مغرور است از توجه به ماوراء این جهان. ما هرگز نمیتوانیم با طرح ریزی اقتصادی یا قرارهای سیاسی به صلح نایل گردیم. فقط پاکدلانند که با پیش بردن تفاهم عرفانی بین عقول میتوانند صلح و محبت را پیریزی کنند. بزرگی حقیقی و اساسی آدمی در فردیت است. کتابهای مقدس ممکنست راه نشان دهند ولی فرد است که باید آن را پیماید. در آیین هندو قانون کرمه (۶) مسئولیت هر کس را در زندگی خودش تعیین میکند. به قول کیپلینگ (۷) «گناهی که شما دو تا دوتا مرتکب میشوید باید یکی یکی از عهدهاش برآیید» با توکیل یا دسته جمعی نجات حاصل نمیشود. در جامعههای وحشی مسئولیت جمعی در کار است ولی نظر به عقیدهی تناسخ که دارند گناه یک عمل سرانجام گردن مرتکب را میگیرد. کیفر باید به فرد متوجه شود چه در این زندگی باشد چه در زندگی دیگر در هر صورت شرافت و مسئولیت نفوس فردی مورد تصدیق است.
این چهار هدف زندگی متوجه به جهات مختلف طبیعت بشریست که عبارتست از غریزی و عاطفی، اقتصادی، عقلانی و اخلاقی و روحانی. در نهاد بشری و عمق هستی او یک استعداد روحانی جایگزین است و او تنها موقعی کاملاً انسان میشود که احساس او نسبت به روح بیدار گردد. تا وقتی که حیات بشر محدود و منحصر باشد به علم و هنر و مخترعات فنی و برنامههای اجتماعی، ناقص است و انسان حقیقی نیست. علت اینکه بعضی از ما نانجیب و پست و نسبت به هم ناجور و نامهربانیم و در روابط شخصی ناخشنود و در تفاهم متقابل قاصریم همانا آنست که بیشتر در سطح زندگی جا داریم و عمیق و معنی را درک نمیکنیم.
وقتی سرچشمههای روح که حیات خلاقه فرد و جامعه از آن آب میخورد بخشکد، انواع امراض چه عقلی چه اخلاقی و چه اجتماعی، بروز میکند. این سرگردانی ستم دائمی و خلط مباحث متعارض فلسفی و مرامهای متضاد که مرزهای ملی و تقسیمات جغرافیایی را قطع میکند. جهاد علامت بیخانمانی روحانیست. از یک لحاظ بی آرامی مقدس است زیرا آن در واقع اعتراف به کوتاه آمدن انسانیت مغرور است از توجه به ماوراء این جهان. ما هرگز نمیتوانیم با طرح ریزی اقتصادی یا قرارهای سیاسی به صلح نایل گردیم. فقط پاکدلانند که با پیش بردن تفاهم عرفانی بین عقول میتوانند صلح و محبت را پیریزی کنند. بزرگی حقیقی و اساسی آدمی در فردیت است. کتابهای مقدس ممکنست راه نشان دهند ولی فرد است که باید آن را پیماید. در آیین هندو قانون کرمه (۶) مسئولیت هر کس را در زندگی خودش تعیین میکند. به قول کیپلینگ (۷) «گناهی که شما دو تا دوتا مرتکب میشوید باید یکی یکی از عهدهاش برآیید» با توکیل یا دسته جمعی نجات حاصل نمیشود. در جامعههای وحشی مسئولیت جمعی در کار است ولی نظر به عقیدهی تناسخ که دارند گناه یک عمل سرانجام گردن مرتکب را میگیرد. کیفر باید به فرد متوجه شود چه در این زندگی باشد چه در زندگی دیگر در هر صورت شرافت و مسئولیت نفوس فردی مورد تصدیق است.
پینوشتها:
۱٫Moksa به معنی آزادگی روحانی.
۲٫Brhadaranyaka نام یکی از کتب معروف اوپه نیشد.
۳٫Kama= مرادف، کام در فارسی.
۴٫Artha
۵٫Dharma
۶٫Karma کار و اعمال.
۷٫Kipling