به گزارش ادیان نیوز(ردنا)؛ مساله «ظهور منجی» و بخصوص «مهدویت» از موضوعات مهم شرقشناسان است که در کتابهای متعددی به بحث گذاشته شده است و هر کدام با توجه به درک خود از آموزهها و تفکرات اسلامی آن را مورد بررسی قرار داده است. در کتاب «مهدویت از نگاه دین پژوهان غربی» به قلم «سیدرضی موسوی گیلانی» تفکرات تعدادی از دین پژوهان و شرقشناسان غربی مورد ارزیابی قرار گرفته است که «هانری کُربن» یکی از آنهاست. نویسنده در فصل اول کتاب خود به فصیل نگاه کُربن به مساله مهدویت را شرح داده است که بخشهایی از این کتاب را در ادامه میخوانید:
هانری کُربن مؤسس انجمن ایرانشناسی فرانسه از برجستهترین شرقشناسانی است که سالهایی از عمرش را در ایران سپری کرده و در حوزه ایرانشناسی، اسلامشناسی، عرفان و فلسفه اسلامی پژوهشهایی را انجام داده است. وی از اندیشمندان بزرگ غربی است که پس از سالها تلاش در فهم تفکر شیعی، آثار برجستهای را در زمینههای عرفان، فلسفه و کلام شیعی به زبان فرانسوی ترجمه و تحریر کرده است.
کُربن برخلاف بسیاری از مستشرقان که با مطالعات اندک و بر اساس ظن و گمان به نوشتن درباره فرهنگ شرقی و اسلامی پرداختهاند، با مطالعات دقیق و گسترده درباره تمدن اسلامی و بهویژه فرهنگ اسلامی قلمزده است. مطالعه آثار کُربن گویای آن است که وی تا چه حد در زمینه فرهنگ اسلامی مطلع بوده بهطوری که با مطالعه آثارش و تطبیق دادن تألیفات او با آثار دیگر خاورشناسان درمییابیم کمتر محققی از خاورشناسان در جامعیت و عمق فکری بهپای او میرسد.
بهیقین میتوان گفت، هانری کُربن ازجمله خاورشناسانی است که درباره مهدویت سخنان ناگفتهای دارد و هنگام نگرش به این مسأله، آن را بهطور نظاممند با دیگر عناصر و مبانی شیعی مینگرد و به مهدویت، صرفاً بهصورت یک گزینه و آموزه تفکیکشده توجه نمیکند. پارهای از خاورشناسان و حتی عالمان اسلامی آنگاه که به مهدویت میپردازند، به ارتباط آن با دیگر آموزهها و تأثیر آن بر دیگر ارکان شریعت و تعالیم دینی توجه نمیکنند، بلکه مهدویت را از بستره تعالیم دینی انتزاع میکنند و بهصورت تحلیلی، نه ترکیبی، به پژوهش میپردازند، درحالیکه گاه عنصری علاوه بر اهمیت درونی در نظام و پیکره یک تفکر و دین از موقعیت فوقالعاده و منحصربهفردی نیز برخوردار است.
نسبت مهدویت با دین بهمنزله قلب نسبت به بدن است که علاوه بر اینکه میتوان بهطور مستقل به تحلیل و بررسی آن پرداخت، میتوان به کارکرد و اهمیت آن با دیگر آموزههای دین نیز پرداخت، بهطوریکه تنها در این تحلیل ارگانیک است که اهمیت و نقش مهدویت حتی در کوچکترین عناصر دین نیز آشکار میشود.
مسأله مهدویت که ختم ولایت محمدی است، در قله رفیع تمامی مباحث علمی هانری کُربن در عرصه شناخت عرفان شیعی قرارگرفته است، بهطوریکه با شناخت تمامی مؤلفههای فکری کُربن در توصیف عرفان اسلامی و شیعه باطنی، میتوان مهمترین ضلع هندسه ذهنی او در شناخت عرفان و فلسفه شیعی را مهدویت دانست. همچنین میتوان گفت که در تمامی آثار و کوششهای فکری این خاورشناس بزرگ مسأله مهدویت، رکن اصلی قرارگرفته است، اگر به آثار هانری کُربن درزمینه فرهنگ عرفانی و شیعی نگاه کنیم اثبات میشود که وی، تحلیل عرفان و تشیع را بدون مسأله مهدویت ناتمام میداند. او ظهور حکومت
مهدوی را تجلی و آشکار شدن باطن تمامی ادیان ابراهیمی میداند و میگوید: به فرجام ظهور امام دوازدهم (مهدی، امام غایب) که در پایان دهر ما روی خواهد داد، کلیه مکنونات منزلات الهی را آشکار خواهد کرد.
وی در تبیین عرفان اسلامی میگوید: ولایت بخشی از نبوت است و لازمه رسیدن به شریعت نبوی، رسیدن به مرحله ولایت است که این امر با شناخت و گره خوردن با حضرت ولیعصر علیهالسلام تحقق مییابد.
هانری کُربن برخلاف پارهای از خاورشناسان پیش از خود درصدد ارزیابی و بررسی عوامل تاریخی پیدایش این فکر ـ مهدویت ـ نیست. آن دسته از خاورشناسان با تکیهبر روش تاریخیگری اعلام میکنند که اندیشه مهدویت توسط عدهای از شیعیان کوفه یا مسلمانان سودان و یا دیگر سرزمینهای اسلامی به وجود آمد تا از گسترش قدرت بنیامیه یا قدرت استعمار انگلیس و ستم حاکم بر سودان و امثال آن کاسته شود. اینان خواستند با اختراع و جعل مسأله مهدویت و منجیگرایی به قیام برخیزند و از این راه مردم را برای یک نهضت آزادیبخش گردآورند؛ بنابراین از دیدگاه تاریخی، هیچگاه به ارزشیابی یک اعتقاد دینی و اهمیت آن از دیدگاه نظام اعتقادی دین و پیروان آن دین نگریسته نمیشود و توجه نمیشود که قضیه مهدویت در درون مذهب چه جایگاه و منزلت اعتقادی و آئینی دارد و تا چه میزان از اهمیت درون دینی برخوردار است، بلکه در نگاه تاریخی هر پدیدهای در بسترهای از حوادث و جریانات تاریخی به وقوع پیوسته است، بهطوریکه نمیتوان آن را جدای از شرایط تاریخی آن بررسی نمود. به همین جهت از منظر تاریخیگری اندیشه مهدویت خواهی، ساختگی و جعلی است که شرایط سیاسی و اجتماعی یا سرخوردگی فردی و روانشناختی موجب به وجود آمدن آن شده است، بهطوریکه از این راه مردم به یک منجی آسمانی معتقد میگردند و بدینوسیله به قیام اجتماعی و یا التیام روحی و روانی میرسند.
کُربن، در بررسی عناصر فکر شیعی، تفکر شیعه را در تاریخ و زمان عینی موردتوجه قرار نمیدهد، بلکه آن را در خارج از تاریخ به معنای متداول آن و به تعبیر دیگر، در عرصهای که خود ضد تاریخ است و در زمان و مکانی غیرمادی بلکه معنوی قرارگرفته، بررسی میکند و به بیان ریشهها و بنیادهای آن میپردازد. درواقع در بررسی تاریخ قدسی، زمان آفاقی جای خود را به زمان انفسی میدهد. به همین جهت کُربن درباره تفسیر پدیدارشناسانه از مهدویت میگوید:
در شرح حال امام دوازدهم، خطوط رمزی و مثالی مربوط به ولادت و غیبت او فراوان به چشم میخورد… نقد تاریخی، اینجا راه بهجایی نخواهد برد؛ زیرا بحث بر سر آن چیزی است که ما تاریخ قدسی نامیدهایم. اینجا باید بهعنوان پدیدارشناس رفتار کرد: کشف نیات وجدان شیعی برای مشاهده آنچه وجدان شیعی از همان آغاز به خود ظاهر ساخته است.
وی امام شناسی را ادامه و بسط نبی شناسی میداند و سلسله امامت را بر محور امام مهدی علیهالسلام که ادامه امام شناسی در عصر ما است، قرار میدهد و مسأله مهدویت را در پدیدارشناسی شیعه، دارای مرکزیت میداند. او میگوید:
اسلام شیعی، مبتنی بر نوعی پیامبر شناسی است که در یک امام شناسی بسط پیدا میکند… وظیفه حکمت نبوی، تداوم و حفظ معنای معنوی وحی الهی، یعنی باطن است. وجود اسلامی معنوی نیز وابسته به همین حفظ باطن است وگرنه اسلام با گونههای ویژه آن، دستخوش همان فرایندی میشد که در مسیحیت، نظامهای کلامی را به ایدئولوژیهای اجتماعی و مهدویت کلامی را بهعنوان مثال به مهدویت اجتماعی و به امری عرفی تبدیل کرد.
هانری کُربن در مسأله مهدویت و شناخت شیعه به عناصر، شاخصها و بنیادهای فکر شیعی میپردازد و از نگاه او، حقانیت و درستی این مباحث مفروض گرفته میشود.
درواقع، برای او از جنبه پدیدارشناسی، درک حقانیت و درستی اعتقادی که محور بحثش هست از اولویت برخوردار نیست. کُربن وقتی قرائت عرفانی از شیعه را ارائه میدهد، تنها به بیان بنیادها و پایههای این تفکر نظر دارد و در این راستا تمامی گونههای باطن گرایی و تأویلی فرقههای شیعه ازجمله نظرات اسماعیلی، عرفان از منظر محی الدین و سید حیدرآملی، مسأله ولایت و امامت، موضوع مهدویت، تفکر سهروردی، مذهب شیخیه و دیگر امور را مورد بررسی قرار میدهد و بررسی این امور در پدیدارشناسی فکر شیعه باطنی برای او اهمیت فراوانی دارد و همانطور که ممکن است یک مسلمان موضوع تحقیق خود را مسیحیت قرار دهد و سالها بکوشد تا به بررسی عناصر فکری مسیحیت بپردازد و از آن توصیفی واقعی و مطابق با اعتقاد مسیحیان را ارائه نماید، کُربن نیز در صدد است تا مبانی اصلی فکر شیعه ولوی یا باطنی را مطرح سازد. از اینرو در راستای شناخت این مسأله با موضوع مهمی چون مهدویت بهعنوان مهمترین پایه آن، مواجه میشود و در بیان آن بهعنوان قله فکری عرفان شیعی کتاب مینویسد.
هانری کُربن بر اساس این شیوه تشخیص داد که مسأله مهدویت بنیاد اصلی شیعه و عرفان و موضوع امام دوازدهم از مهمترین مباحث اعتقادی _ عرفانی شیعه تلقی میگردد و معتقد بود که نمیتوان به تشیع، عرفان و حکمت معنوی قائل شد، اما مسأله امامت و ولایت امام را که سرانجام به امام عصر ع ختم میگردد، نادیده گرفت. وی مهمترین عنصر اعتقاد اسلامی، فلسفه و حکمت اسلامی را که مایه زنده ماندن و پویایی اسلام هست، مسأله ولایت امام معصوم تشخیص داد و خصوصاً در بیان عرفان و حکمت معنوی شیعه، بهطور جدی معتقد بود که تمامی عناصر عرفانی و حِکمی شیعه به مسأله امامت و ولایت معطوف میشود و در گزینش علمی تمامی آثار علمی خود و در پرداختن به عارفان و فیلسوفان و حتی فرقههای مذهبی، به کانون و هسته اصلی حکمت و عرفان یعنی ولایت امام توجه دارد. کُربن معتقد بود که سهروردی نخستین فیلسوفی بود که اعتقاد داشت حکمت معنوی اسلام باید جایگزین فلسفه ارسطویی گردد و از اسلام تفسیر حکمی ارائه داد و به دنبال ارائه الگو و مدل جدیدی از اعتقاد دینی بهجای فلسفه ورزی یونانی بود و اگر وی به فیلسوفان پیش از سقراط چون فیثاغورث، پارمنیدس، هراکلیتس و یا حکیمان ایران باستان اشاره میکند، به این دلیل است که آنها را همسو با تفسیر حِکمی و معنوی از اسلام میپندارد.