نگاهی به فعالیتهای صهیونیسم برای نفوذ در اسلام و مسیحیت (۱)
ردنا (ادیان نیوز)/ درست از زمانیکه حملات وحشیانهی آمریکا به بهانهی انهدام برجهای دوقلو به افغانستان و عراق شروع شد، تبلیغات مسیحیت تبشیری در ایران و دیگر کشورهای منطقه جانی دوباره گرفت. کافی است ورقی به اتفاقات اخیر منطقهی خاورمیانه در چند سال اخیر بزنید یا کمی در سایتهای اینترنتی، جستجو کنید تا متوجه شوید در چند سال اخیر چقدر تبلیغات مسیحیت تبشیری در قالب شبکههای ماهوارهای فارسیزبان، کلیساهای رسمی، کلیساهای خانگی، سایتهای اینترنتی، وبلاگهای شخصی، کلیساهای مجازی اینترنتی و … شدت گرفته است!
صهیونیست ها، هم چنان برای انحراف افکار عمومی از اقدامات جنایتکارانه خود به هر اقدام غیراخلاقی و ضد اسلامی چنگ می زنند، اما غافل از این هستند که اعمالی از این نوع، نه تنها مانع رشد اسلام گرایی و به انزوا کشاندن مسلمانان نشده، بلکه زمینه تحقیق در خصوص دین اسلام را برای نخبگان و حتی مردم عادی آن جوامع فراهم می کند و به دنبال آن، دین گرایی و بیداری دینی در بین سایر ادیان الهی زنده و تشدید می شود.
در همین راستا با دکتر حسن عباسی، رئیس اندیشکده یقین، نظامی و تحلیلگر سیاسی ایرانی پیرامون ارتباطات و فعالیتهای جریانهای تبشیری و اوانجلیستی به گفتوگو نشستیم؛
چه ارتباطی بین مسیحیت صهیونیسم و جریان مسیحیت تبشیری وجود دارد؟
حسن عباسی: موضوع جریان مسیحیت صهیونیستی یا صهیونیست های مسیحی و جریان مسیحیت تبشیری، مسائلی است که امروز از نظر جهتگیری سیاسی و جهتگیری استراتژیک، کاملاً با هم ترکیب شدند و قابل انفکاک از بعضی از مقاصد و جهت گیری ها نیستند، فقط روش هایشان یک مقدار با هم متفاوت است. به طور مشخص، جریان مسیحیت تبشیری، به ویژه در دوره استعمار، هم در آمریکای لاتین، آمریکای مرکزی، هم آفریقا و هم در آسیا به عنوان زمینه ساز و بسترساز حرکت جریان استعماری سلطه گران اروپا عمل می کرد و نقش و کارکردش عمدتاً این بود که بعد از اینکه اشغالگران اروپایی، در آفریقا، آمریکای لاتین و همچنین در محدوده هایی از شبه قاره هند و مناطق دیگر حضور پیدا می کردند، اینها برای تبلیغ و ترویج مسیحیت، پا به این محیط ها می گذاشتند. جریان موسیونری، کارش این بود که بیاید و مسأله رویکرد به مذهب پروتستانتیزم، نحله های پروتستانتیزم، نحله های مربوط به امریکن در انگلیس و شمال اروپا را اشاعه بدهد،. خب این جریان بعد از اینکه ماجرای صهیونیست شکل می گیرد و رژیم صهیونیستی به وجود می آید، یک جریان خاص و ویژه ای به شکل مرموزی در ایالات متحده گسترش پیدا می کند که از قبل هم البته بود ولی با این عنوان و لقب به شکل جدیدی پا به عرصه وجود گذاشت.
آوانجلیکال ها یا طرفداران کلیسای انجیلی که در ایالات متحده ادعا می کنند، جمعیتشان از چهل میلیون تا هفتاد میلیون نفر هست، البته نظر کارشناسان خلاف این تعداد است و اینها جمعیتشان به چهل میلیون نفر نمی رسد، هرچند که این عدد، عدد بسیار بالایی است اما به هر جهت به دلیل حمایت گسترده ای که از سوی مشخصاً دولت ایالات متحده، جریان آیپک و جریان صهیونیست هایِ درون خاک آمریکا صورت می گیرد، اینها در درون قدرت و هیئت حاکمه آمریکا نفوذ گسترده ای دارند. مشخصاً دولت آقای جرج بوش پسر، دولتی بود که به اینها وابسته بود و از متن اینها سر بر آورده بود. پیوندهای عجیبی با نئوکان ها یعنی نومحافظهکاران درون حزب جمهوری خواه برقرار کردند و در هشت سال دولت آقای جرج دبلیو بوش، توانستند اقدامات گسترده ای را علیه مسلمین شروع کنند، به ویژه دو جنگ اصلی اشغال عراق و اشغال افغانستان را به بهانه های واهی، به ویژه به بهانه واقعه یازده سپتامبر یا وجود سلاح کشتار جمعی در عراق، رقم بزنند.
نکته حائز اهمیت این است که جریان آوانجلیست یا کلیسای انجیلی که یک نحله نزدیک به جریان پروتستان و کلیسای امریکن است ، نگاهی خاص به مسائل مسیحیت دارد، این گروهکه افرادی همچون آقای پرت ربرتسون و آقای جری فالور جز چهره های اصلی آن هستند، معتقدند که کفار، یعنی مسلمان ها و اعراب، بایستی در منطقه هارمجدون در آرماگدون در پایین کوه زایون یا همان صهیون، با یهود درگیر شوند، یهودی ها را نابود کنند، تا زمینه برای بازگشت حضرت عیسی مسیح فراهم شود. خیلی پیوند عجیبی است! یعنی چطور یهود حاضر می شود این ایده را بپذیرد که به بهانه نابودی او، حضرت عیسی درواقع مجدداً رجعت می کنند برمی گردند. این بهانه را خیلی از کارشناسان خودشان هم محل تردید قرار داده اند.
جریان هزارهگرا و آونجلیست معتقدند سر هر هزاره، حالا بیست یا سی سال قبل از هزاره، یا بیست، سی سال بعد از هزاره، احتمال بازگشت حضرت عیسی مسیح وجود دارد. در طول تقریباً پنجاه شصت سال گذشته که اینها فعالیتشان را آرام آرام بعد از شکل گیری رژیم صهیونیستی شروع کرده اند چون نزدیک سی سال قبل از هزاره شروع کردند، سال ۲۰۰۰ یا ۲۰۰۱ که گذشت، واقعه یازده سپتامبر را مَحمل و پیش درآمدی برای این تلقی کردند و الآن که چندین سال بعد از هزاره هست، اینها هنوز به طور متوسط امید دارند که این اتفاقات بیفتد و حضرت عیسی مسیح ظهور کند. خب پس سناریو این است که کفار از دید اینها، یعنی مسلمان ها، حمله می کنند به منطقه ای که تجمع یهودی ها هست در منطقه جنوب تپه صهیون و منطقه آرمجدون، آن نبرد نهایی آرمجدون یا آرماگدون شکل می گیرد و با نابودشدن یهود، حضرت عیسی مسیح مجدداً ظهور خواهند کرد.
آیا اقدامی هم برای عمل بخشیدن به این تفکر انجام داده اند؟
حسن عباسی: برای این سناریو، یک سناریوی عملیاتی تهیه کردند که این سناریوی عملیاتی را می شود در نشریه ترامپت دید. نشریه ترامپت، فیلادلفیا ترامپت، نشریه ای است که توسط یکی از بخش ها افراطی آوانجلیست ها، طرفداران کلیسای انجیلی منتشر می شود. اینها در منطقه فیلادلفیا هستند. منطقه شمال شرق ایالات متحده از نظر مذهبی و حیث فرهنگ مسیحی، عمیق ترین و غنی ترین موقعیت دارد، پیوریتن ها که از انگلیس راه افتادند آمدند ابتدای اشغال سرزمین جدید که اسمش را آمریکا گذاشتند، اول اینها آمدند به این منطقه وارد شدند، لذا در کل سرزمین ایالات متحده، منطقه فیلادلفیا و محدوه های بالای شهر نیویورک و آن حوزه ها، تقریباً از نظر فرهنگ مسیحی و فرهنگ پروتستانی و فرهنگ پیوریتنی و نحله های دیگر، خالص ترین و عمیق ترین محسوب می شود. ضریب نفوذ این جریان آوانجلیست هم بیشتر در آن منطقه هست.
نشریه فیلادلفیا ترامپت، که روی وبسایتشان هست به شکل رایگان هم توزیع می شود، این نشریه اهداف سیاسی و استراتژیک جریان آوانجلیست ها و صهیونیست های مسیحی را اعلام می کند، اینها مبتنی بر یکی از آیه های کتاب مقدس، یعنی ماجرای داستان دانیال نبی، در یکی از آیه های دانیال نبی آمده که شاه جنوب و شاه شمال درگیر می شوند در منطقه سوریه، و کار تا منطقه مصر کشیده می شود و تا اتیوپی. چون اسم این سه چهار تا منطقه آمده در کتاب مقدس، اینها فرضشان این است که مبتنی بر داستان دانیال نبی، شاه شمال، که امپراطوری روم می شود، در دوره جدید، روم جدید، یا همان ایالات متحده، کلیسای مسیحی را مدیریت می کند، رهبری می کند، شاه جنوب که دید اینها کفار هستند و جهان اسلام، به رهبری ایران، از منطقه سوریه این نبرد را شروع می کنند و تا اتیوپی، یعنی می روند داخل مصر و کرانه نیل را می گیرند تا جنوب می روند، از سودان عبور می کنند تا به اتیوپی می رسند. این فضایی که به وجود می آید، اینها مقدمات همان نبرد آرماگدون است و حضرت عیسی مسیح بعد از این تحولات و درگیری ها ظهور خواهند کرد.
برای این منظور، کتابی منتشر کردند در ۱۹۹۳ و تا الآن بارها این کتاب تجدید چاپ شده، که روی وبسایت خود همین نشریه فیلادلفیا ترمپت موجود است، آن کتاب حدود ۸۰-۹۰ صفحه است، کتاب کم حجمی است، تحت عنوان «شاه شمال»، که ماجرای شاه شمال و شاه جنوب را مبتنی بر آنچه که در انگاره های موجود در کتاب دانیال نبی آمده، در کتاب مقدس، اینها تئوریزه کرده اند.
پس درواقع اینها یک عقبه مبحث کلامی دارند، برگرفته از کتاب مقدسشان و این مستندات را مستمسکی قرار دادند برای این برآوردهایشان. آن نحله ای که در چند سال گذشته اقدام به قرآنسوزی کرد، در شمال شرق ایالات متحده، آن نحله نزدیک به همین جریان افراطی صهیونیست های مسیحی است و اینها همان آوانجلیست های افراطی هستند که بسیار تندرو هستند و وقتی شما مقالات منتشره در این مجلات را می بینید، طبیعی است کسی ده شماره، پانزده شماره از شماره های این مجله و مقالات این مجله را مطالعه کرده باشد، نسبت به مسلمین، کینه عجیبی به دل خواهد گرفت و نسبت به کشورهای اسلامی این حس در او به وجود می آید که باید به شکل تهاجمی، به شکل کاملاً قهرآمیزی از مسلمین انتقام بگیرد.
این فضا امروز متأسفانه در فضای رسانه ای شمال شرق ایالات متحده وجود دارد و مردم در شمال شرق ایالات متحده نسبت به اسلام و نسبت به مسلمین، با یکچنین زمینه های تاریخی چیده شده و وهم آلود تحت تأثیر این القائات قرار می گیرند و اینجاست که می بینیم فیلم موهن علیه وجود نازنین پیامبر جلیل القدر اسلام ساخته می شود، می بینیم کاریکاتورها در اروپا کشیده می شود، می بینیم یک فضای مساعدی برای قرآن سوزی آنجا به وجود می آید. این اتفاقات موردی نیست که گاهی اوقات از خبرها پخش می شود و ما می شنویم بلکه اینها یک زمینه روانی دارد که این زمینه را صهیونیست های افراطی مسیحی بسترسازی کردند.
علت این همگرایی و پیوند جریان اوانجلیستی با صهیونیستها چیست؟
حسن عباسی: جریان آوانجلیست ها، هزارهگرها یا صهیونیست های مسیحی، پیوند ارگانیکشان با صهیونیست جهانی از این منظر است که اهداف صهیونیست جهانی را می خواهند محقق کنند. حرف اصلی ما همیشه این بوده که سه دین ابراهیمی یهود، مسیحیت و اسلام، در درون خودش انگاره صهیونیستی ندارد. صهیونیزم یک ایدئولوژی است، دین نیست. به عنوان یک ایدئولوژی، چسبیده به دین یهود و بخشی از یهود را مصادره کرده، شده صهیونیست یهودی که به بهانه انگاره های مورد نظر آقای بالفور، در اعلامیه بالفور و سایر اندیشمندان صهیونیستی، رژیم صهیونیستی را برای مقاصد سیاسی و استراتژیکشان به وجود آوردند.
همین جریان در درون دین دوم ابراهیمی یعنی مسیحیت، نحله ای را به وجود آوردند به نام صهیونیست های مسیحی که ربطی به مسیحیت ندارند و در شاخه سوم، در درون جهان اسلام هم نفوذ کردند و نحله صهیونیست های مسلمان را شکل دادند. صهیونیست های مسلمان، صهیونیست های مسیحی و صهیونیست های یهودی، برخواسته از ایدئولوژی پایه یعنی ایدئولوژی هستند.
ایدئولوژی صهیونیزم یک ایدئولوژی به قول خودشان کاسموپلیتیسیم است یعنی جهان وطن. می خواهند بر جهان مدیریت کنند، حالا یکبار نحله فراماسونری بود، امروز در قالب ها و شکل های دیگر که بروزش را شما در اجلاس بیلدربرند می بینید.
در اجلاس داووس گفته می شود کلاً شش هزار نفر بر کره زمین به عنوان اَبَرطبقه، مدیریت می کنند و کره زمین را اداره می کنند. این ابَر طبقه ها که رویکرد صهیونیستی دارند خودشان را در درون سه دین ابراهیمی اصلی یعنی یهودی، مسیحیت و اسلام، قرار دادند و بخشی از اینها را مصادره کردند، از اینجا بود که صهیونیزم مسیحی، صهیونیزم یهودی و صهیونیزم اسلامی شکل می گیرد.
مشخصاً در صهیونیزم اسلامی، نحله بهائیت که مرکز خود را در سرزمین های اشغالی تحت سیطره رژیم صهیونیستی قرار داده است، وجود دارد. این هماهنگی و همراهی که بین جریان بهائیت به عنوان صهیونیست هایِ مسلمان، با جریان صهیونیستِ یهودیِ اشغال کننده سرزمین فلسطین به وجود آمده را اگر در کنار ماجرای صهیونیست های مسیحی با اهداف نبرد نهایی و ارماگدون قرار بدهیم ، یک پیوند ارگانیکی به وجود می آید که این پیوند کاملاً سیاسی است و این پیوند سیاسی و پیوند استراتژیک، نیّتش اصلاً مسیحیت، یهود و اسلام نیست، مسأله اصلی و اساسی آن، سیطره بر جهان اسلام، سیطره بر منابع روزمینی و زیرزمینی، تغییر در ماهیت مذاهب و چارچوب کلی دین اسلام هست،
در میان گروه های صهیونیستی اسلامی،نمونه هایی مثل بهائیت، کار کرد ویژه و اصلیشان این است که درون آن مذهب را پوچ کنند، لذا بهائیت در درون اسلام شیعی و وهابیت و قادیانیگری در درون مذاهب برادران اهل سنت وظیفه ای مشابه را دنبال می کنند.
این حرکت، حرکتی است که تلاش می کند بُنیه مذاهب پنج گانه اسلام را تضعیف کند، یعنی شیعه را تضعیف کند، شافعی ها را تضعیف کند، حنبلی ها، حنفی ها و مالکی ها را تضعیف کند. بعد که تضعیف کرد، جریان روشنفکری جهان اسلام بیاید و به بهانه رفورم در اسلام، اساساً اسلام را دچار پروتست کنند و تغییر بدهند و از خاصیت بیندازند، همان مسأله ای که بر سر مسیحیت آمد.
این تغییر دین همان طوری که قرآن نیز تأکید می فرماید: که اینها تا شما را به دین خودشان در نیاورند، دست از سر شما بر نمی دارند، این حرکت را به طور جدی با یک فرایند سیاسی و استراتژیکی صورت می دهند، گرچه تا الآن هم در بعضی از حوزه ها سعی کرده اند نشان بدهند که موفق بوده اند، اما به هر جهت بنیه جهان اسلام، قوی تر از این هست که تحت تأثیر این القائات قرار بگیرد. منتهای مراتب غفلت هم نباید سراغ مسلمانان بیاید.
ادامه دارد …