گفتوگویی با مهراب صادقنیا؛
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، حجتالاسلام والمسلمین مهراب صادقنیا، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در گفتوگویی با مرکز پژوهشی صراط مبین به تبیین موضوع پیدایش مدعیان دروغین و راهکارهای مقابله با آن پرداخت.
مدعیان دروغین بهویژه در حوزه مهدویت چه شاخصههایی دارند و این مسئله تا چه میزان در جامعه ما جدی است؟
پدیده مدعیان دروغین نه مخصوص دین اسلام و تشیع است و نه مخصوص مباحث مهدویت است. بلکه فراگیرتر است و در ادیان دیگر و حوزههای دیگر هم هست؛ در ادیان دیگر هم افرادی هستند که ادعای نبوت یا پیامبریهای دروغین کردهاند.
در ایران و بین جوامع شیعی و اسلامی نیز افرادی در طول تاریخ پیدا شدهاند که گاهی ادعای نبوت یا امام زمان(عج) بودن کردهاند اما چیزی که در بین همه اینها مشترک است، ادعاست. اینها یک ادعایی دارند که نه قابل اثبات است و نه قابل ابطال، یعنی نه آنها میتوانند ادعای خود را ثابت کنند و نه مخالفین آنها میتوانند آن ادعا را ابطال کنند. در نتیجه میزان نفوذ این ادعا به نوعی به اقتدار شخصی این افراد برمیگردد یعنی به میزانی که جذابیتهای اخلاقی یا معنوی و … داشته باشند، ادعای آنها میتواند مؤثر باشد یا گروههای اجتماعی را جذب کند و پایدار ماند. بنابراین این ادعاها یکسری مؤیدات یا موجهات نیاز دارد که استدلالبردار نیست.
مدعیان از حیث ادعا حداقل چند دسته هستند؛ نخستین دسته کسانی هستند که ادعای بابیت دارند و ادعا میکنند که برای امام زمان(عج) باب هستند. یعنی هر از گاهی امام زمان(عج) را میبیند و مسائلی را با او در میان میگذارند و میتوانند دردهای مردم و جامعه را به امام زمان(عج) منتقل کند و امام زمان(عج) هم راهحلی به آنها دهد. این ادعا شاید فراگیرترین ادعا درباره امام زمان(عج) باشد.
دسته دوم این است که ادعای بابیت ندارند بلکه ادعای امام زمانی دارند و سعی میکنند ویژگیهای امام زمان(عج) را در خود برجسته کنند و ادعای داشتن آن خصلتها را کنند. اینها درصد پایینی هستند و از نظر سنتی غلبه با اینها بود مثل مهدی سودانی ولی الآن غلبه با کسانی است که ادعای بابیت دارند مثل احمد الحسن یا سید حسینی خراسانی که تازه پدید آمده است.
دسته سوم کسانی هستند که ادعای امام زمانی یا بابیت ندارند ولی ادعا دارند که یکی از اشخاصی هستند که زمان امام زمان(عج) ظهور میکنند. اصطلاحاً به این افراد مدعیان توقیت میگویند یعنی وقتانگاری درباره امام زمان(عج) دارند. مثلاً فرد میگوید کسی است که بر اساس روایات نزدیک ظهور قبل از امام زمان(عج) ظهور میکند و سید حسنی یا شعیب بن صالح و … است. این هم ادعایی است که معطوف به امام زمان(عج) هست.
مورد چهارم، ادعاهایی است که هیچ ادعایی درباره امام زمان(عج) بودن و یا نایب امام زمان بودن و یا شخصی مقرون به زمان ظهور بودن ندارد، بلکه ادعای ظهور در یک زمان خاصی را دارد. یعنی ادعا میکند که امام زمان(عج) در زمان خاصی مثل ۵-۴ سال دیگر ظهور میکند. اینها ادعا میکنند که با توجه به علومی که دارند و یا از هر طریقی، متوجه شدهاند که امام زمان(عج) در چه زمانی و در چه سالی ظهور میکند؟
دستههای جزئی دیگری هم هست مثل کسانی که اخیراً پیدا شدهاند که ادعای نسبت با امام زمان(عج) دارند، مثل همسر یا پسر امام زمان(عج). البته این ادعاها سیال است یعنی ممکن است کسی از بابیت شروع کند و بعد ادعای شخص امام زمان بودن کند و بعد بالاتر رود و ادعای پیامبری یا خدایی کند چیزی که در بهائیت و بابیت پیش آمد. یا کسی ممکن است اول ادعای توقیت کند و بعد خودش ادعای امام زمانی کند بسته به این است که کار او تا چه اندازه گرم شود!؟
اما چیزی که بین همه اینها مشترک است این هست که همه اینها به نوعی بر وجاهتهای اخلاقی خود یا روایات موجود در سنت تمرکز و تأکید میکنند. یعنی یا مشروعیت خود را از دل روایات پیدا میکنند و یا از دلِ ویژگیهای اخلاقی که دارند. همچنین اینها ادبیات عاطفی و غیرعقلانی دارند و خیلی به سراغ استدلالات عقلانی نمیروند.
بسترها و زمینههای گرایش مردم به ادعاهای دروغین چیست و چرا مردم به این جریانها گرایش دارند؟
در مورد بستر پیدایش این ادعاها یا مدعیان دروغین دیدگاهها و نظریات مختلفی وجود دارد؛ بعضی از دیدگاهها هستند که میگویند پیدایش جریانهای هزارهگرا یا همان جریانهای مدعی، زاییده ناامیدی جامعه است یعنی هر گاه جامعه به شرایطی رسد که از حیث اسباب طبیعی ناامید شود و احساس کند که آنقدر معضلات، چالشها، آشوب و مشکلات زیاد و چشمگیر است که کاری از کسی برنمیآید و کسی این توان را ندارد که این اشکالات و ایرادات را برطرف کند، اینجاست که ادعاهای هزارهای پیدا میشوند و شکل میگیرند. یعنی وقتی مردم در اوج ناامیدی هستند، یک کسی پیدا میشود که میگوید من منجی هستم و یا با امام زمان(عج) ارتباط دارد. نمونههای تاریخی این اتفاق در ادیان زیاد است و در بین شیعیان هم موارد زیادی دیده شده است.
برخی میگویند دقیقاً برعکس است یعنی وقتی امید جوامع خیلی زیاد میشود هزارهگرایی در بین آنها رشد میکند و یا مدعیان دروغین پیدا میشوند. در نگاه آنها وقتی جوامع از توانمندیهای خود غافل هستند و به قول جامعهشناسان گرفتار الناسیون میشوند، در مواجهه با چالشها خیلی متوجه این نیستند که چه توانایی دارند و یا چه مسئولیتی معطوف به خودشان است؟ صرفاً امیدوار هستند که یک نیرویی از غیب مشکل آنها را حل کند! این امید زیادی باعث میشود که ادعاهای دروغین یا مدعیان دروغین رشد پیدا کنند. این تحلیلی است که در ادبیات جامعهشناسی وجود دارد و هزارهگرایی مبتنی بر امید و هزارهگرایی مبتنی بر ناامیدی را تعریف می کنند.
ولی به نظر میرسد دلیل اصلی پیدایش این جریانهای هزارهگرا در کشور، تغییر گفتمان مذهبی باشد. به این معنا که وقتی گفتمان مذهبی از یک حالتی به حالت دیگر درآید، به صورت طبیعی شکافهایی بین فهم دینی و مذهبی و صورتبندیهای مذهبی که در جامعه هست، پدید میآید. اتفاقی که در اینجا افتاده این است که تغییر ادبیات و گفتمان دینی و تغییر گفتمان مذهبی از یک ادبیات عقلانی به یک ادبیات عاطفی باعث میشود که ادعاهای دروغین مهدویت و هزارهگرایی زیاد شود.
وقتی دین را به سبک شهید مطهری، امام خمینی(ره)، شهید بهشتی، امام موسی صدر و رهبر معظم انقلاب فهم میکنید، در این مدل از فهم دین قائل به نوعی عقلانیت هستید یعنی معتقد هستید که دین بر اساس یک شاکله عقلی پیش میرود. وقتی قرار است که درستی و نادرستی اندیشهها با عقل سنجیده شود، هر کسی نمیتواند ادعا کند که الف یا ب هست. اما وقتی ادبیات و گفتمان تغییر میکند و وارد گفتمان عاطفی و احساسی میشود، گفتمان عاطفی و احساسی قابل ارزیابی نیست و وقتی قابل ارزیابی نیست هر کسی میتواند در این گفتمان ادعا کند. از دو دهه پیش تقریباً با ظهور برخی سخنرانان، گفتمان مذهبی از گفتمان شهید مطهری، شریعتی، امام یا شهید بهشتی فاصله گرفت و تبدیل به گفتمان عاطفی شد. وقتی در جامعه گفتمان عاطفی حاکم شد و منبریها خیلی از چیزها را با استناد به مسائل عاطفی ثابت کردند، جامعه احساس میکند که ادعاهای دیگری هم میتوان داشت.
وقتی سخنرانان مدام روی منبر از ملاقات این و آن با امام زمان(عج) سخن میگویند و هیچ دلیلی هم نمیآورند که این ملاقات صورت گرفته است، طبیعی است یک نفر دیگر هم در خیابان میتواند ادعا کند که امام زمان(عج) را دیده است! دیگران هم هیچ راهی ندارند که او را تکذیب کنند و او هم هیچ راهی ندارد که ادعای خود را اثبات کند. یعنی طبیعی است که وقتی گفتمان عاطفی غالب میشود، این اتفاقات پدید میآید.
حاکمیت در مقابل مدعیان دروغین باید چه سیاستی را در پیش گیرد؟
نظام جمهوری اسلامی بر اساس قرائتی از مهدویت درست شده است که عاطفی نیست. آن قرائت از مهدویت یک قرائت گفتمانی است. به بیانی دیگر همانطور که میشل فوکو در کتاب «ایرانیها چه رؤیایی در سر دارند» مینویسد و بعد منصور معدل نویسنده ایرانی و خانم تدا اسکاچپل در مقاله «دولت تحصیلدار و حکومت امامان شیعه» به آن اشاره میکنند، مهدویت گاهی یک تحلیل ذهنی و گاهی تحلیل ساختاری و گاهی یک تحلیل گفتمانی دارد. میشل فوکو مینویسد که در بحبوحه انقلاب وقتی نزد شریعتمداری به عنوان یکی از مراجع دینی رفته است، ایشان گفته است که این صداها و اعتراضاتی که شما در خیابان میشنوید، تلاشی است که برای اقامه حکومت امام زمان(عج) میکنند و اعتقاد به امام زمان(عج) و مهدویت اعتقاد به امری نیست که در یک زمانی محقق میشود بلکه اعتقاد به حکومتی است که باید از الآن شروع شود.
انقلاب اسلامی ایران و حکومت فعلی ایران بر اساس یک فهم گفتمانی از مهدویت درست شده است. فهم گفتمانی یعنی فهمی که صرفاً عاطفی نیست و کاملاً عقلانی، از دین و منطقی میگوید که در آن مهدویت به معنای تلاش برای تحقق یک حکومت آرمانی است.
بر اساس این گفتمان فردی نایب امام زمان(عج) هست. مفهوم نایب خیلی مهم است چون برای تحقق این حکومت، نایب امام زمان(عج) هست. در ادبیات شیعی هر حکومتی که در این جهان تأسیس شود طاغوت است الاّ حکومتی که توسط خدا تأسیس شود. خدا این اجازه را به پیامبر میدهد و ایشان این اجازه را به امام میدهد و امام هم به نایب خاص و عام این اجازه را میدهد. یعنی فقط و فقط حکومتی که از این طریق تأسیس شود، مشروعیت دارد.
وظیفه مهم حاکمیت برای مقابله با مدعیان این نیست که آنها را از لحاظ فیزیکی جمع کند بلکه باید تغییر گفتمان ایجاد کند. به دلیل اینکه این زمین آلوده هر کسی را که داخل آن آید، آلوده میکند. این باتلاق کرمخیز است و برای اینکه شما از شرّ این کرمها خلاص شوید، راهکار این نیست که این کرمها را از بین برید بلکه راهکار این است که این باتلاق را خشک کنید. خشکاندن این باتلاق عبارت از برگرداندن این گفتمان است. این منبریهایی که روزبهروز تعدادشان بیشتر میشود باید تغییر کنند و باید به گفتمان امام برگشت. باید به سراغ احیای گفتمان اصیل امام(ره)، رهبری و شهید بهشتی رفت. با دستگیری و حصر فیزیکی کاری درست نمی شود. برخورد فیزیکی، مدام تنور مدعیان را داغتر میکند.
نظام آموزشی کشور در این زمینه چه ضعفهایی دارد؟
علیرغم اینکه جامعه ایران یک جامعه دینی است، نهاد آموزش در آن یک نهاد سکولار است. در دانشگاهها و دبیرستانهای ایران درس بینش اسلامی تدریس میشود اما چیزی که تدریس میشود آموزش دین است نه آموزش دینی! یعنی میگوید که متکلمها و فیلسوفان مسلمان درباره اعتقادات چه مباحثی را با هم داشتهاند در حالی که جوان بیش از هر چیزی باید آموزش فرقهای بیند و در مورد اصول اعتقادی شیعه فهم داشته باشد نه اینکه مشاجرات درباره این اصول اعتقادی را مطالعه کند.
جوان دانشجو به جای اینکه مطالعه کند که متکلمان و فلاسفه مسلمان و یا مفسران ذیل یک آیه چندین تفسیر دارند و یا چندین نقل قول هست، باید یاد گیرد که شیعه درباره امام زمان(عج) چه میگوید و اصلاً عقیده به امام زمان(عج) چیست؟ چنین چیزی در نظام آموزشی کشور نیست. فرزند از ابتدا وارد دبیرستان میشود و یاد میگیرد که متکلمان درباره اثبات خدا این ۵ نظریه را دارند در حالی که او اصلاً کاری به اثبات خدا ندارد و میخواهد فهم کند که خدا چیست؟ در واقع منطقی که در قرآن دنبال میشود در این نظام فراموش شده است. لذا مشکل آموزش دینی در کشور این است که به جای پرداختن به عقاید، به مشاجرات پیرامون عقاید پرداخته می شود.
راهکار چیست؟
راهکار این است که به آموزش فرقهای برگردند. آموزش فرقهای یعنی تعلیم و تربیت دانشآموزان در عقاید مذهبی.
نهادهای تبلیغی چگونه میتوانند این ضعف فکری مردم را مرتفع سازند؟
گاهی اوقات برای بهتر شدن یک فرآیند، بهترین کار حذف نابازیگران است. یعنی اگر این نابازیگران از میان برداشته شوند، اوضاع بهتر میشود. اگر میزی را در جایی قرار دهید تا درباره مهدویت به شبهات پاسخ دهید، خود همین مسئله شبهه درست میکند. یا اینکه اگر به مدارس رفته و مهدویت را تبلیغ کنید، باعث عاطفی شدن مسئله میشود. ادبیاتی که امروزه این مراکز تولید کردهاند نشاندهنده این است که بهتر است این مراکز نباشند.
وقتی کتابهای این مراکز را میبینید، متوجه میشوید که مهدویت را در قالب یک سری امور مثل شعر، خواب و رؤیا، مکاشفه، ملاقات با امام زمان(عج)، انتظار و مفاهیمی از این دست توضیح دادهاند در حالی که در گفتمان انقلاب، انتظار کمرنگترین بخش مهدویت بوده است.
در گفتمان امام خمینی(ره) هیچ وجه پررنگی از انتظار نمیبینید اما در گفتمان رئیسجمهور پیشین و یا منبریها، گفتمان عاطفی انتظار را به طور پررنگ میبینید.
گفتمان مؤسسات مختلفی که در این زمینه کار میکنند، نشاندهنده این است که راه را کج میروند. در حال حاضر در اروپا و یا در آمریکا مؤسسات زیادی در حوزه مسیحیتپژوهی کار میکنند و خروجی آنها دایرهالمعارفهاست. یعنی خروجی آنها یک کار کاملاً عقلانی و کتابهای سنگین است اما خروجی کارهای بسیاری از مؤسسات که در این حوزه در کشور کار می کنند، کتابهای عاطفی مثل شعر و سیدیهای کذایی.
وظیفه روحانیت در مقابله با مدعیان دروغین چیست؟
مهمترین وظیفه روحانیت این است که از ادبیات عاطفی که دارد فاصله گیرد و به ادبیات اصیل حوزوی برگردد که یک ادبیات مبتنی بر متن، روایت و عقلانیت است.
به نظر شما ادامه روند فعلی در موضوع مدعیان دروغین به کجا منتهی میشود و چه آیندهای را برای این مسئله تصور میکنید؟
این بستر زمینه فوقالعاده زیادی برای پیدایش فرقههای جدید پدید میآورد. اگر این روند ادامه پیدا کند، جامعه در آینده شاهد رشد بیرویه خرافات، فرقههای جدید و شکافهای اجتماعی و مذهبی عمیقتر خواهد بود.
خلاصه راهکارها:
۱. ادعاهای مدعیان دروغین استدلالبردار نیست. یعنی نه خودشان می توانند آن را از لحاظ عقلی اثبات کنند و نه مخالفان میتوانند از طریق استدلال، ادعای آنها تکذیب کنند. چون آنها به خواب و رؤیا و مکاشفه استناد میکنند و خواب و رؤیا هم قابل رد کردن نیستند.
۲. دلیل اصلی پیدایش مدعیان دروغین تغییر گفتمان مذهبی در کشور از گفتمان عقلانیت به گفتمان احساسی است. باید به گفتمان عقلانیت که گفتمان اصیل امام خمینی است، بازگشت.
۳. رفتارهای حکومت و منبری های منتسب به حکومت در استناد به خواب و مکاشفه ـ فارغ از درستی یا نادرستی آن ـ این فرصت را برای بقیه افراد هم ایجاد کرده است که از حربه خواب و مکاشفه برای ادعاهای خود استفاده کنند! حال آن که خواب و مکاشفه هم استدلالبردار نیست و نمیتوان آن را رد کرد! بنابراین حکومت باید از اینگونه رفتارها به شدت دوری کند.
۴. نظام ولایت فقیه بر مبنای نیابت عام از امام زمان(عج) است. با گفتمان احساسی موجود، مفهوم نیابت رفتهرفته به بابیت تبدیل میشود و این یک خطر اساسی برای موجودیت نظام ولایت فقیه و جمهوری اسلامی است. در مورد جایگاه ولایت فقیه و شخص ولی فقیه حاضر باید از نگاههای احساسی افراطی دوری کرد تا شأن نیابت ایشان خدشهدار نشود.
۵. حاکمیت به هیچ وجه نباید برخورد فیزیکی با مدعیان را در دستور کار قرار دهد چون تنور آنها را گرمتر می کند. حاکمیت باید زمین باتلاقی موجود یعنی گفتمان احساسی را خشک کند تا کرمها در آن فرصت رشد پیدا نکنند. کشتار کرمها، چاره کار نیست.
۶. در نظام آموزشی منطقی که خدا در فهم اعتقادات در قرآن چیده است، رعایت نشده است. در ابتدا باید چیستی الله و انسان کامل یعنی امام زمان(عج) و چرایی اعتقاد به او تبیین شود و بعد به استدلال در مورد اثبات وجود خدا پرداخت. باید به جای پرداختن به مشاجرات پیرامون عقاید به خود عقاید پرداخته شود.
۷. مراکز پژوهشی و حوزوی که در مورد مهدویت کار می کنند عموماً به خواب و رؤیا، ملاقات با امام زمان(عج)، مسائل احساسی و انتظار عاطفی میپردازند و در حوزه مهدویت به تولیدات عقلی و استدلالی نمیپردازند. بهترین راهکار حذف اینگونه مراکز است.
۸. باید مراکزی ایجاد شوند که کارهای سنگین و کتابهای پرمحتوای علمی و استدلالی مانند دایرهالمعارف در حوزه مهدویت تولید کنند.
۹. روحانیت باید از ادبیات عاطفی و احساسی در حوزه مهدویت فاصله گیرد.