اکبر ثبوت ضمن یادداشتی خطاب به سروش نوشت: معیار شما برای رد و قبول روایات چیست؟ چگونه است که شما هرگاه میخواهید مدّعایی را به کرسی بنشانید، سستترین روایت با معارضهای متعددِ محکم را مسلّم میانگارید و آن را دستاویزی استوار تلقی میکنید، ولی هرگاه میخواهید اصالت عقیدهای را نفی کنید، صدها روایت با منابع فراوان و سلسله سند متّصل به روزگار رسالت را ندیده میانگارید.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، عبدالکریم سروش در نشستی که دیماه در کالیفرنیا برگزار شد، به بیان سخنانی درباره نسبت دین و قدرت پرداخت و نکاتی در رابطه با قرآن کریم، سیره پیامبر(ص) و سنت اسلامی اظهار کرد: واکنشهایی را در پی داشته است. در یکی از این واکنشها، اکبر ثبوت به انتقاد از رویکرد دوگانه و گزینشی عبدالکریم سروش نسبت به روایات پرداخته است که در ادامه از نظر میگذرد؛
«یک پرسش از آقای سروش: معیار شما برای رد و قبول روایات چیست؟ چگونه است که شما هرگاه میخواهید مدّعایی را به کرسی بنشانید، سستترین روایت را که سند مقبول ندارد و معارضهای متعددِ محکمی هم دارد، صحیح و مسلّم میانگارید و آن را دستاویزی استوار تلقی میکنید؛ ولی هرگاه میخواهید اصالت عقیدهای را نفی کنید، دهها و حتی صدها روایت با منابع فراوان و سلسله سند متّصل به روزگار رسالت را که در اثبات و تأیید آن رسیده، همه را ندیده میانگارید؟!
برای نمونه: هرکس با منابع روایی و کلامیِ شیعی و سُنّی سر و کار دارد، میداند که روایات وارده درباره مهدی موعود، با سلسله سندهای متّصل به روزگار رسالت، در منابع هر دو فرقه به دهها و صدها میرسد؛ و در منابع سُنّی به اندازهای فراوان است که دهها کتاب مستقل را به خود اختصاص داده و علمای اهل سنّت آنها را به عنوان اخبار متواتر یاد کردهاند و مبنای اعتقادی قرار دادهاند که اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت در نواحی مختلف عالَم، از دیرباز تاکنون، به آن باور داشته و دارند؛ و حتی بسیاری از علمای آنان که در نقد روایات، خیلی دقیق و سختگیر هستند، خود را قادر به رد تمام روایات وارده در این باب ندیدهاند.
آن گاه شما از حوالی سال ۱۳۸۲ که با تظاهر به دلسوزی برای اسلام خالص، مبارزه با اعتقادات شیعیانه و به قول خود غالیانه را آغاز کردید، در سخنرانی در دانشگاه سوربن، با استنادی نادرست به سخنی از اقبال لاهوری، تمام روایات وارده درباره مهدی را فاقد اصالت شمردید و چنان وانمود فرمودید که عقیده به مهدی نه یک عقیده اسلامی، بلکه از باورهای خرافی شیعیان است و… (که من در پاسخی اختصاصی برای شما بطلان این ادعا را در بیش از صد صفحه ثابت کردم و برایتان فرستادم و شما هیچ جوابی نداشتید).
در مقابل بسیار جالب است که میبینیم شما در سیاهنماییهایی که از تاریخ اسلام میکنید – خاصّه در یکی دو هفته اخیر- همواره میگردید تا روایتی پیدا کنید – هر چند خیلی سست و بدون سند متّصل به روزگار رسالت – و آن را مستمسکی استوار برای مدّعیات خود جلوه دهید. مثل روایت مربوط به زنی شاعر به نام عصما که گویند به جرم اهانت به پیامبر به قتل رسید و شما آن را خبری صد درصد موثق و غیرقابل تردید انگاشته و مستند مدّعیات خود قرار دادهاید – بدون توجه به آن همه معارضهای قوی که این روایت دارد، مثل روایات متعدد در منع از فتک و ترور که از طریق شیعه و سُنّی، با سلسله سند متّصل به روزگار رسالت وارد شده و مبنای رفتار بزرگان اسلام همچون امام علی(ع) و مسلمبنعقیل با دشمنان اسلام بوده است.
نیز تعارض این روایت با دستورهای صریح پیامبر در منع از قتل زنان ولو در میدان جنگ باشند و به مسلمانان دشنام دهند؛ که در این مورد از جمله بنگرید به سخنان امام علی(ع) خطاب به سپاهیان خود پیش از آغاز به جنگ صفین: «زنان را ایذا و آزار نرسانید، هر چند آبروی شما را بریزند و به امیرانتان دشنام دهند. زیرا ما دستور داشتیم که حتی از ایذا و آزار زنان مشرک و نامسلمان بپرهیزیم؛ و در جاهلیت هم اگر مردی با سنگ و چوب به زنی حمله میکرد، آن مرد و فرزندان وی را که از پس آن میآمدند، برای این کار سرزنش میکردند». (منبع: نهج البلاغه، نامهها، شماره ۱۴)
نیز تعارض روایت مربوط به قتل عصما با آن همه روایات وارده درباره عفو پیامبر از کینهتوزترین دشمنان خود که جرمشان نیز بسیار شدیدتر از آن زن بود- همچون ابن زبعری و هبّار بن اسود و …
باری تعارض روایت قتل عصما با این همه روایات را که به دهها روایت میرسد، چگونه آقای سروش نادیده گرفته و آن را مُسلّم قلمداد کرده است؟
همچنین آن همه تناقضهایی که در متن گزارشهای چندگانه مربوط به آن روایت دیده میشود. باری با این همه تناقضهایی که در متن روایت مربوط به واقعه هست، نخست باید بر پایه اصول علمی و تحقیقی، صورت صحیح آن را یافت و سپس درباره آن داوری کرد. مجدداً جای پرسش از آقای سروش هست که حکمت برخوردهای دوگانه ایشان با روایات چیست؟»