با انقطاع علوم از مبانی حکمی و عمیق خود، نسبیّت بر علم و فرهنگ حاکم شد و در این فضای بیجهت و بیمعنی، تلاش شد تا فرهنگ غرب بهعنوان ارزش غالب و زندگی غربی بهعنوان الگوی برتر تبلیغ شود.
ردنا (ادیان نیوز) – اگرچه آنچه در این دوره بر علم و دانش از سوی حزب شیطان رفت، بسیار عمیقتر و مفصلتر از آن است که بتوان آن را در این مختصر گنجاند، اما ذکر گوشهای از آن خالی از حکمت نیست.
با انقطاع علوم از مبانی حکمی و عمیق خود، نسبیّت بر علم و فرهنگ حاکم شد و در این فضای بیجهت و بیمعنی، تلاش شد تا فرهنگ غرب بهعنوان ارزش غالب و زندگی غربی بهعنوان الگوی برتر تبلیغ شود.
این الگو ابتدا بهنام تجدّد و مدرنیته، و سپس بهنام توسعه بر کشورهای بهاصطلاح «توسعهنیافته» تحمیل شد. دانش مردمشناسی و سپس دانشهای برخاسته از آن مانند جامعهشناسی و ارتباطات میان فرهنگی به کمک آمد تا این ملتهای عقبافتاده را شناسایی و طبقهبندی نموده و سپس به تجویز نسخه برای آنان اقدام کند.
از سویی دیگر، از آنجا که زبان در کنار رسانهها و فناوری، یکی از مهمترین ابزارهای سلطه است، زبان انگلیسی بهعنوان زبان دانش روز ترویج شد و مؤسسات آموزش این زبان سراسر دنیا را تحت پوشش خود گرفت. دانستن زبان انگلیسی از لحاظ فرهنگی تبدیل به یک موهبت شد و در دانشگاههای جهان سوم بهعنوان زبان علم، جانشین زبان مادری و منادی دانش وارداتی غرب شد.
پس از مدتی ارتزاق از میراث تمدن اسلامی، با توجه به قطع ارتباط علم با مبدأ، باب علم در تمدن غرب مسدود شد و فناوری با گسترش سرسامآور جای آن را گرفت و هر روزه با افزایش سرعت، انسانها را بیشتر به کام خود فرو میبرد. امروزه در غرب هیچ نظریه علمی جدید و محکمی ارائه نمیشود و این تنها رسانهها هستند که با نمایش پیشرفتهای فناورانه غرب -که آن هم به مدد متخصصان و مهندسان دیگر کشورها که در غرب ساکنند صورت میگیرد- این جنبه از تمدن غرب را همچنان زنده نشان میدهند. این موضوع مهمترین نشانهی مرگ یک تمدن است.
در عرصهی پزشکی بهویژه، با توجه به سلطه دیرپای یهود بر این دانش و استفاده از آن در پیشبرد اهداف شیطانی آنان از جمله ترور، طب سنتی و اسلامی به فراموشی سپرده شد و از آن همه میراث، تنها داروخانههای آن بدون پزشک بهنام عطاری باقی ماند. طب شیمیایی با کارکردی بیشتر تخریبی جای نظامی منسجم را گرفت که طب را با جنبههای دیگر زندگی و طبیعت از جمله گیاهشناسی، موسیقی، نجوم و بسیاری زمینههای دیگر پیوند میداد. تبلیغ کارآیی این نظام جدید پزشکی، جوانان را گروه گروه به دانشکدههای پزشکی فرستاد و آموزش طب اسلامی به حال تعطیل در آمد.
تنها در پی انقلاب اسلامی و گسترش موج معنویتخواهی و طرد مدرنیته و بازگشت به سنّت بهعنوان یکی از راهها بود که از بیم حاکمشدن اندیشه انقلاب اسلامی بر این شاخه از دانش، چین به کمک آمد و از میان انواع روشهای پزشکی سنتی، طب چینی پذیرفته و ترویج شد. گسترش خارقالعاده بودیسم نیز در کشورهای غربی نمونهای دیگر از همین سیاست است. در همهی موارد، هدف اصلی، انقلاب اسلامی است و توجه به شرقِ دور برای ایجاد انحراف در اذهان مردم دنیا و کاستن از فشار افکار عمومی در مقابله با تمدن اسلامی است.
از دیگر مواردی که در این دوره مورد سرمایهگذاری جدّی غرب قرار گرفت، دانش باستانشناسی و موضوع عتیقه است. از آنجا که تحریف تاریخ بهعنوان یکی از مهمترین ابزارها همواره در طول زمان از سوی حزب شیطان بهکار رفته است، غارت سرمایههای باستانی و تاریخی کشورهای دارای تمدن کهن که عمدتاً در منطقه خاورمیانه قرار دارند، وسیلهی خوبی برای این حزب در جهت محروم نگهداشتن مردم منطقه از گذشتهی خویش و تحریف آن مطابق خواستهی تاریخنگاران یهودی و شیطانی است.
صنعت تولید اشیاء و سندهای جعلی تاریخی و باستانی از دیگر هنرهای این قوم است که در جهت تاریخسازی برای جهان همواره به آنان کمک کرده است. با این تحلیل جای هیچگونه تعجب نیست که نخستین اقدام آمریکا و همدستان اشغالگرش در حمله به عراق، غارت موزه بابل و دیگر مکانهای حفظ اشیاء باستانی و سپس سر درآوردن آن از موزههای لندن باشد.
این اقدام کاملاً صهیونیستی منحصر به اشیاء تاریخی نبوده و بهویژه آنجا که سخن از سرقت و تحریف دانش است، به موضوع اسناد و کتابهای خطی میکشد.
از آنجا که اینگونه کتابها و اسناد بیشتر در خانههای مسلمانان نگهداری و یافت میشد، حرکتی کاملاً سازماندهی شده طراحی شد و طی آن دورهگردان یهودی با مراجعه به درب منازل، در معاملهای بدون هیچ توجیه اقتصادی متعارف، اموال کهنهی آنان را با پارچه یا کریستال -که در انحصار یهود بود- تعویض میکردند. تأکید این گروه در مواجهه با خانوادههای اهل علم و دانش بر «کتب خطی» بود. این در حالی است که یهودیان همواره به اشتغال در مشاغل درآمدزا مانند طلافروشی و رباخواری تمایل داشتهاند و از مشاغل پست مانند کارگری و دورهگردی اجتناب نمودهاند.
موضوع نفت نیز یکی از مسائل مهم دوران ما و یکی از مهمترین ابزارهای غرب برای تنظیم برنامهی خود در کشورهای اسلامی است. این کالای استراتژیک در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در منطقه کشف شد. کشف نفت واقعهای بود که بهسرعت سرنوشت کشورهای اسلامی را در دست خود گرفت و آرایش منطقه را تغییر داد.
گروهی این کالا را موهبتی الهی برای کشورهای مسلمان دانستند که خداوند در اوج تهاجم غرب، آنان را به این وسیله در رفاه اقتصادی قرار داده است. اما گذشت زمان نشان داد که برخورداری از نفت، علیرغم اهمیت استراتژیک آن، نهتنها موهبتی برای این کشورها نشد، که بهدلیل سوء مدیریت حکّام وابسته به غرب در این کشورها، نکبتی شد که جز انباشت سرمایه و ایجاد فاصله طبقاتی و اوج گرفتن مصرفگرایی در میان مردم این کشورها چیزی بهدنبال نداشته است.
امروزه ظاهراً نیاز شدید کشورهای صنعتی به انرژی و بهویژه نفت، سبب شده تا خاورمیانه و کشورهای اسلامی که ۶۰% منابع نفتی جهان را در اختیار دارند، مورد توجه دائم کشورهای غربی قرار داشته باشند. اما در این میان یک موضوع را نباید از یاد برد و آن اهمیت راهبردی این منطقه صرف نظر از ذخایر نفتی آن برای حزب شیطان است. با این نگاه میتوان نفت را بهانه و پوشش خوبی برای توجّه به خاورمیانه و انجام عملیات در آن دانست.
در تبلیغات رسانهها: نیاز مردم غرب به انرژی و بهویژه نفت خاورمیانه نیازی است طبیعی و انسانی که هیچگاه نباید از سوی کشورهای خاورمیانه با آن بهعنوان یک ابزار سیاسی بازی شود. اینک که خاورمیانه در دست مسلمانان تندرو قرار گرفته و بنا دارند از ابزار نفت برای پیشبرد اهدافشان استفاده کنند، کشورهای غربی حق دارند که برای حفظ منافع مردم به زور متوسل شوند و این منطقه را به اشغال خود درآورند!
اشغال عراق و حضور آمریکا و همپیمانانش در منطقه ابتدا به بهانهی مبارزه با تروریسم صورت گرفت، و زمانی که شوخی بودن این موضوع بر مردم جهان آشکار شد، تلاش شد تا زد و بندهای اقتصادی پشتپرده بر سر منابع نفتی عراق سبب این لشکرکشی قلمداد شود. اما واقعیت این است که اهمیت راهبردی این منطقه و نقش انقلاب اسلامی و ضرورت مقابله با آن از سوی حزب شیطان تنها دلیلی است که میتواند این لشکرکشی عظیم را توجیه کند. نفت تنها بهانهای است برای حفظ حضور حزب شیطان در منطقه. این تحلیل شعار «نفت برای قدرت» را در مقابل «نفت برای سوخت» قرار میدهد. تأسیس سازمان اوپک با هدف اعمال مدیریت بر این جریان صورت گرفت.
در تاریخ روابط نفتی کشورهای اسلامی و غرب، تنها به یک مورد برمیخوریم که در آن کشورهای اسلامی از نفت بهعنوان حربهای علیه کشورهای استعمارگر اروپایی و آمریکا استفاده کردهاند. این قضیه مربوط به شوک نفتی ۱۹۷۳ است که بهدنبال جنگ اعراب و اسرائیل در یوم کیپور و با قطع صادرات ۵ میلیون بشکه نفت در روز، قیمت این کالای راهبردی را به چهار برابر قیمت آن روز یعنی ۱۲ دلار رساند.
بررسی دقیقتر این واقعه نشان میدهد که احتمالاً هدف پشتپرده این اقدام، تبدیل نمودن ایرانِ زمان محمدرضا شاه به قدرت اول منطقه بوده است. قطع صادرات نفت از سوی اعراب و استمرار و افزایش آن از سوی ایران، سرمایه عظیمی را در کشور ایجاد کرد و به شاه کمک نمود تا طرحهای توسعهای دیکتهشده از سوی غرب را با سرعت بیشتری در ایران دنبال کند. البته این سرعت زیاد و غیر قابل مهار، به تعبیر کیسینجر خود تبدیل به یکی از عوامل شکلگیری انقلاب اسلامی در ایران شد و نشان داد که خداوند با تمامی ابزارهایی که شیطان در اختیار خود میداند، درصدد کامل کردن نور خویش در میان بشریت است.
امروزه همچنان قیمت نفت در کنار قیمت طلا و دلار یکی از شاخصهای مهم بازار معاملات جهانی بهشمار میرود. طلا همان کالایی است که با بنیاسرائیل از مصر خارج شد و با تبدیل شدن به گوساله سامری بهدست موسای کلیم علیهالسلام نابود شد. بازار طلا همواره در اختیار یهودیان بوده است. دلار نیز همان ارزی است که با طراحیای کاملاً فراماسونی، همواره در کنار دولت ماسونی آمریکا قرار داشته است و تلاش کرده تا این کشور را بهعنوان آقای اقتصادی جهان حفظ کند. [ر.ک: کتاب «رازهای دلار»، حامد کفاش و فاطمه شفیعی سروستانی، انتشارات هلال]