عبدالله مستوفی در کتاب شرح زندگانی من، گزارش خواندنیای از روزهداری در دورهی قاجار نوشته است. خواندن و مقایسهی آن با وضع دینداری در امروز جامعهی ما میتواند جالب باشد.
ردنا (ادیان نیوز) – از اوقاتی که ما خیلی مترصّد رسیدن آن بودیم، ماه رمضان بود. زیرا در این ماه در وضع زندگی عمومی و خصوص تغییراتی حاصل میگشت و مقصود اصلی ما، که تخفیف از ساعات مکتب باشد بیشتر از ماه محرم و صفر بود. … ماه رمضان ماه قرآن خوانی است، بعضی بودند که هر روز یک قرآنِ تمام میخواندند. اینها اکثراً اشخاصی بودند که قرآنِ استیجاری میخواندند و در مقابل هر قرآن تمام، دو قِران گرفته و برای پدر و مادر موجِر نیابتاً قرآن میخواندند. … مسجدها عموماً پر میشد؛ مردم از هر طبقه و هر صنف نماز ظهر و عصر را به جماعت میخواندند. بعد از نماز، امامِ مسجد اگر اهل فضل بود، خود به منبر میرفت و مردم را موعظه میکرد. چنانچه به اصطلاح، دستِ منبر نداشت، واعظ دیگری از واعظهای شهر دعوت شده بود که بعد از نماز برای مردم موعظه کند.
روزهای جمعه و احیاها به مناسبت تعطیلی، مساجد پرجمعیتتر از سایر روزها میشد. شبهای ماه رمضان را بخصوص در تابستان، مردم تا صبح بیدار میماندند و این کار در تمام طبقات مرسوم بود. بعضی مشغول عبادت و خواندن دعا و قرآن میشدند و برای درک ثواب هر شب تا صبح بیدار میماندند. … دستهی دیگری هم بودند که شب را به قمار صبح میکردند. میگفتند اگر به این سرگرمی مشغول نشوند، ناچارند بخوابند و روز دیگر خواب نمیروند و روزه برای آنها مشکل خواهد شد. این دسته بیشتر اعیانزادهها بودند؛ ولی روزه را در هر حال، میگرفتند. و اگر اشخاصی بودند که میخواستند طفره بروند ، چون حتّی در خانهی خود هم جایی نداشتند که روزهخواری کنند، ناچار بودند همرنگ جماعت باشند.
مرحوم احمد منشور میگفت: «با برادرم “موقّر” شبی در مجلس قمارتا صبح مشغول بودیم، چون به سحری نرسیدیم روزه را خورده بعد به منزل آمدیم، خبر روزهخواری ما زودتر از خودمان به منزل رسیده بود، همین که وارد شدیم مادرم از ما رو گرفت. چند روز با مثل جذامیها رفتار میکردند. قدغن شده بود؛ نوکر و خدمتکار دور و وَر ما نمیآمدند. غذا که برای ما میآوردند، در اطاق گذاشته و فرار میکردند. ظرفهای غذای ما را علیحدّه و مخصوصاً در حضور ما کنار حوض خاکمال میکردند. تا بالاخره به وساطت برادرهای بزرگتر ما را توبه رسمی دادند؛ آنوقت ما را به عضویّت خانه پإیرفتند.
اگر کسی پیدا میشد که بخواهد خود را ناخوش قلمداد کرده و بدینوسیله روزهخواری کند، طبیبی که تصدیق مرض بدهد، ولو شفاهی و برای متقاعد کردن اهل خانه هم باشد، گیر نمیآورد. اطبای آن دوره حتبی یهودیهای آنها، ولو برای روزهخوری هم، احترام تصدیق خود را داشتند و مثل امروز برای خواهش دوست و رفیق و جلب ماده، تصدیق غیر واقع نمیکردند.
یاداشتی از مهراب صادقنیا