در خرداد ۱۳۲۷ و در اعتراض به نخستوزیری عبدالحسین هژیر، به دعوت آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی، تظاهراتی پرشور و اعتراضی از منزل مسکونی وی در خیابان پامنار تهران به سوی مجلس شورای ملی برگزار شد که نهایتاً به خشونت گرایید! مقال پی آمده به همین مناسبت و در خوانشی از زمانه و کارنامه عبدالحسین هژیر، به رشته تحریر درآمده است. مستندات این بازخوانی، در تارنمای مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ذکر شده است. امید آنکه محققان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، در خرداد ۱۳۲۷ و در اعتراض به نخستوزیری عبدالحسین هژیر، به دعوت آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی، تظاهراتی پرشور و اعتراضی از منزل مسکونی وی در خیابان پامنار تهران به سوی مجلس شورای ملی برگزار شد که نهایتاً به خشونت گرایید! مقال پی آمده به همین مناسبت و در خوانشی از زمانه و کارنامه عبدالحسین هژیر، به رشته تحریر درآمده است. مستندات این بازخوانی، در تارنمای مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ذکر شده است. امید آنکه محققان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
سیر صعودی یک آنگلوفیل!
پیش از بررسی نقش آفرینی عبدالحسین هژیر در مناصبی چون: وزارت دارایی، نخستوزیری و وزارت دربار و کارنامه وی در این عرصههای مهم، مناسب است تا خوانشی مجمل، از زندگینامه او داشته باشیم. موسی اسدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در اینباره چنین آورده است:
«عبدالحسین هژیر، در سال ۱۲۸۰ شمسی در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه مظفری به پایان برد. چندی در دارالفنون درس خواند. سپس به مدرسه علوم سیاسی رفت و در سال ۱۲۹۸، از مدرسه علوم سیاسی دیپلم گرفت. او زبانهای فرانسه، روسی و انگلیسی را فرا گرفت و اوایل سال ۱۲۹۹، به خدمت وزارت خارجه در آمد و در اداره دارالترجمه با عنوان مترجم مشغول کار شد. در سال ۱۳۰۹ بنا به سفارش انگلیسها، به وزارت راه منتقل گردید و سمت بازرس را به خود اختصاص داد. در دوران وزارت سیدحسن تقیزاده به سال ۱۳۱۲، از وزارت راه به وزارت دارایی منتقل گردید و سمتهای مختلفی پیدا کرد، تا بر مسند مدیر کلی وزارت دارایی تکیه کرد و چندی هم بازرس دولت در بانک ملی بود. بالاخره با هماهنگیهای پشت پرده و سفارشات خاص در کابینههای سیاسی قوام، حکیمی و ساعد به وزارت رسید. ز از کارهای هژیر، صدور نامه مفاصا حساب شرکت نفت ایران و انگلیس بود. با صدور این نامه، هژیر در داخل به جانبداری از منافع شرکت نفت ایران و انگلیس متهم شد. در اردیبهشت ۱۳۲۷ – که دولت ۱۵۷ روزه حکیمی در آستانه سقوط قرار گرفت- با حمایت انگلیسیها، دربار و بالاخص اشرف پهلوی، مجلس در ۲۵ خرداد، هژیر را به عنوان نخستوزیر برگزید. مردم و در رأس آنها آیتالله کاشانی – که از ماهیت واقعی هژیر خبردار بودند روزهای ۲۵ و ۲۶ خرداد- در مسجد شاه و بازار، اجتماعی عظیم ضد هژیر بر پا کردند که حضور تعداد زیادی طلبه و بازاری در آن مشهود بود. مخالفان با پرچمهای سیاه و شعارهای مخالف دولت، در خیابانهای لالهزار و شاهآباد به حرکت درآمدند و شعار مرده باد هژیر سر دادند و اعلامیهای هم از طرف آیتالله کاشانی، در مخالفت با دولت هژیر پخش شد. این حرکت در روز پنجشنبه ۲۷ خرداد به رهبری نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام- که پرچم سرخ در دست داشت- ادامه داشت که منجر به درگیری بین مردم و نیروهای انتظامی شد و تعدادی از طرفین مجروح شدند. اما بالاخره هژیر در جلسه ۸ تیر همان سال، با ۸۸ رأی از ۹۶ رأی به سمت نخستوزیری منصوب گردید. جمعه ۱۳ محرم (۱۰ آبان)، هنگامی که از طرف دربار در مسجد سپهسالار، به مناسبت ایام محرم مراسم روضهخوانی برپا بود و هژیر به عنوان متولی مراسم در مسجد حضور داشت، توسط سیدحسین امامی یکی از فدائیان اسلام- که روبه روی هژیر نشسته بود- با اسلحه مورد هدف قرار گرفت و پس از انتقال به بیمارستان شماره ۲ ارتش درگذشت. هژیر از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۸ش، دوبار وزیر پیشه و هنر و بازرگانی، یکمرتبه هم وزیر دربار بود.»باورناپذیری تظاهرات مذهبی هژیر، در جامعه دینی ایران
صدارت عبدالحسین هژیر، بیش و پیش از هر طیفی، جامعه مذهبی و خودیافته ایران پس از شهریور ۱۳۲۰ را به اعتراض وا داشت. آنان علاوه بر سرسپردگی وی به سیاست انگلستان، هژیر را بهاییزاده و احتمالاً بهایی میدانستند و برکشیدن وی را حلقهای از تبلیغ این فرقه تلقی میکردند. از این روی چه در دوران نخستوزیری و چه وزارت دربار، تظاهرات مذهبی وی را به هیچ گرفته و او را یکی از مسببان تیره روزی ملت ایران، میانگاشتند! رامین صادقی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران اینگونه به بسط موضوع پرداخته است:«در مورد چگونگی نخستوزیر شدن هژیر، دیدگاههای مختلفی وجود دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود. در آذر ۱۳۲۶، دولت قوام سقوط میکند. یکی از دلایل این سقوط را مخالفت و کارشکنیهای وزیر دارایی کابینه قوام، یعنی هژیر میدانند، چراکه اعتقاد بر این است:، چون هژیر فردی جاهطلب بوده است، خودش را لایق مقام نخستوزیری میدانست. علاوه بر جاهطلبی خود هژیر، افراد دربار از جمله شخص محمدرضاشاه و اشرف پهلوی، در به قدرت رسیدن هژیر مؤثر بودهاند. هژیر به دلایل مختلف از جمله: آگاهی از حسابهای مالی رضاشاه در بانکهای خارجی، مورد اعتماد محمدرضاشاه بود. همچنین نزدیکی بیش از حد و علاقه شدید اشرف پهلوی به هژیر باعث شده بود تا اشرف محمدرضاشاه را به نخستوزیری هژیر مجاب نماید. البته مانند همیشه نباید از نقش دولتهای بیگانه در آن زمان غافل ماند. گفته میشود هژیر، با سفارت انگلستان ارتباطاتی داشته است، بهخصوص با خانم لمبتون وابسته سفارت انگلیس در ایران و از آنجا که لمبتون در سیاست ایران بسیار تأثیرگذار بود، باعث ترقی و رشد هژیر شد. شاید از همین روست که از همان آغاز نخستوزیری وی، آیتالله کاشانی مخالف سرسخت هژیر بود، تا جایی که تودههای عظیم مردم را علیه هژیر به خیابانها کشاند و فعالیتهای گستردهای را در مخالفت با او انجام داد. نکته متناقضی که گاهی درباره هژیر ذکر میشود، موضعگیریهای وی درباره قراردادهای نفتی با انگلیس است. میگویند هژیر در مورد مسئله نفت، خواستار تجدید نظر در اصل قرارداد ۱۹۳۳ شده بود که به عقیده انور خامهای این موضع نسبتاً محکم، باعث سقوط دولت هژیر شد، یعنی انور خامهای مانند مسعود بهنود، سقوط دولت هژیر را به فشارهای وارد شده از سوی انگلیسیها نسبت میدهد. این مسئله از این جهت غیرواقعی مینماید که وی، روابط خوبی با انگلیسیها داشته است. البته یکی از دلایل سقوط کابینه هژیر، مخالفتهای مذهبیون به رهبری آیتالله کاشانی بود. زمانی که بحث نخستوزیری هژیر مطرح شد، آیتالله کاشانی و به تبع ایشان جمعیت فدائیان اسلام، با این تصمیم مخالفت جدی نمودند، زیرا او را فردی لامذهب میدانستند و اظهارات هژیر برای رفع اتهام بیدینی از خود، در جلسه رأی اعتماد به وی در مجلس را جدی نگرفتند. هژیر در اولین جلسه هیئت دولت، فروش مشروبات الکلی را در شهرهای مذهبی ممنوع نمود که از نظر مخالفین مذهبی، این یک فریبکاری بیش نبود! مخالفتها تا جایی پیش رفت که چند روز بعد از نخستوزیری هژیر، چندین روحانی و هزاران بازاری به رهبری شهید نواب صفوی، علیه او تظاهرات نمودند. آنچنان که توضیح داده شد، این مخالفتها و عوامل دیگر، باعث استعفای هژیر از نخستوزیری و پس از آن، به وزارت دربار منصوب شد و چندماه پس از این انتصاب، یعنی در ۱۳ آبان ۱۳۲۸ ش، هنگامی که در مجلس عزاداری و روضه خوانی در مسجد سپهسالار شرکت کرده بود، توسط شهید سیدحسین امامی عضو فدائیان اسلام اعدام شد. در گزارشهای محرمانهای که توسط شهربانی به دربار ارائه شده است، گفته شده که هژیر دین مسیحیت را پذیرفته است. همچنین بنا بر همین گزارشها، آیتالله کاشانی او را متهم به ترویج دین بهایی نموده است. این مسائل در ترور هژیر تأثیرگذار بود. بهعلاوه اینکه، برخی قتل او را به این دو علت میدانند: یکی جلوگیری از سفرشاه به امریکا و دوم انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی که به اعتقاد فدائیان اسلام، هژیر مانع از انتخاب یاران دکتر مصدق و آیتالله کاشانی شده بود. البته خود سیدحسین امامی در دادگاه، علت ترور هژیر را بهایی بودن او اعلام کرد. در منظر فدائیان اسلام، هژیر یک عنصر خیانتکار بود که به ماهیت ملی و اسلامی ایران ضربه میزد. ضمن اینکه در خدمت منافع بیگانگان بهخصوص انگلستان بود. در همین مورد شهید نواب صفوی طی سرمقالهای در روزنامه منشور برادری ارگان فدائیان اسلام و بعد از ترور هژیر، از او به عنوان «دست بزرگ بیگانه» نام میبرد که دچار عذاب الهی شد. علاوه بر این، یکی از اعضای سازمان جاسوسی انگلیس میگوید: علت ترور هژیر، این بود که او تظاهر به دینداری مینمود، ولی در واقع شیفته فرهنگ غربی بود، ضمن اینکه حامی او اشرف پهلوی بود که بهخاطر بیبند و باری اخلاقی، مورد نفرت فدائیان اسلام بود.»
آیتالله کاشانی: نعش هژیر را در میدان بهارستان میاندازم!
جدیترین اعتراض به نخستوزیری هژیر، از سوی آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی انجام پذیرفت. حرکت جمعیتی پرشمار از منزل وی در محله پامنار تهران، به مقصد مجلس و درگیری و مجروح شدن عدهای از یاران آیتالله و اعضای جمعیت فدائیان اسلام در این تظاهرات، در فضای دینی و سیاسی کشور، پژواکی نمایان یافت و تخم کینه نخستوزیر بهاییزاده را در ذهن و دل این طیف کاشت! آیتالله سیدمرتضی مستجابی از سردمداران این حرکت اعتراضی، در روایت چند و، چون این رویداد میگوید:
«به دستور آیتالله کاشانی و در اعتراض به نخستوزیری عبدالحسین هژیر، اجتماعی عظیم بهراه افتاد. در ابتدای صف، حقیر بودم که در دستم قرآن کریم بود که آن را در دستمالی تمیز پیچیده و به طرف مجلس حرکت کردیم. پشت سر ما علما و طلاب که از قم و دیگر بلاد برای شرکت در این کار بزرگ آمده بودند و تعدادشان هم زیاد بود. بعد از علما، جمعیت فدائیان اسلام حرکت میکرد و پس از آنها، مجمع مسلمانان مجاهد که آیتالله کاشانی آنها را هدایت میکردند و پس از این قشر تحصیلکرده، مردم کوچه و بازار بودند. میگفتند که اول جمعیت، درب مسجد سپه سالار جنب مجلس شورای ملی و آخر جمعیت، نزدیکی مسجد شاه (امام فعلی) بوده است! در مقابل مدرسه سپه سالار که رسیدیم، کامیونهای نظامی از دور پیدا شدند. مرحوم سیدحسین امامی و مرحوم خاقانی، مرا سردوش خود گرفتند و حرکت خود را دنبال کردیم، به سوی مجلس شورا. شعار ما این بود: دولت خائن هژیر لیاقت اداره کردن مملکت را ندارد! سه صف نظامی جلوی ما را گرفت! میان آنها سرتیپ دفتری بود که به من گفت کجا میروید؟ گفتم مجلس، طبق دستور آیتالله کاشانی. او گفت این جمعیت میخواهد به مجلس برود؟ گفتم جمعیت درِ مجلس میایستد و دو نفر سخنرانی خواهند کرد! او در جواب گفت من هم دستور دادهام نگذارند شما حرکت کنید! مردم، چون این سخن را شنیدند، حرکت کردند. سرتیپ دفتری با چوب دستیاش به پای من زد، من هم با پاهایم به سینه او زدم و او به زمین افتاد! سرتیپ دفتری دستور زدن داد. اول با ته تفنگ، سپس با سر نیزه و بعداً با فشنگ، البته قصدشان این بود که مردم را بترسانند و رعب و وحشت ایجاد کنند. آقای خاقانی – که من روی شانهاش قرار گرفته بودم- پیاپی سرنیزه به ران پایش خورد و خون از او فواره زد! او یکی از نامدارترین بوکسورهای ایران بود، قد بلند و رشید، تمام خونهای پاهایش را میگرفت و به سر و صورت و بدنش میریخت که یکپارچه خون شده، اما از حرکت نایستاد. ما به درِ مجلس رسیدیم، بعضیها زخمی شدند. پس از سخنرانی آن روز در برابر مجلس – که آرامش در پی نداشت – به خانه آیتالله کاشانی برگشتیم. آقا خیلی ناراحت بودند. خواسته بودند به خیابان بیایند که مردم پامنار نگذاشته بودند. در هر حال مرا که دیدند، فرمودند به من خبر دادهاند که شما شهید شدهای! حقیر گفتم فعلاً خدمت شما هستم. زخمیها را به سالن خانه آقا آوردند و پزشکان، شروع به معالجه و مداوا کردند. به اکثر رسانهها، از داخلی و خارجی، تلفن شد که برای مصاحبه با آیتالله کاشانی حضور بههم رسانند. همگی آمدند و به هر زبانی، با آنان مصاحبه شد و جریان روز را برای آنها تعریف کردند. تا اینکه سپهبد رزمآرا و سرتیپ دفتری رئیس کل شهربانی، به خانه آقا آمدند و تقاضا کردند زخمیها را به درمانگاه ببرند ولی آقا اجازه نداد و خطاب به آنان فرمودند: پدرسوختهها با پول ملت گلوله میخرید و به خود ملت شلیک میکنید! به هژیر بگویید نعشت را در میدان بهارستان میاندازم!… در حالی که آیتالله کاشانی بینهایت ناراحت و خشمگین بودند، آنها مرخص شدند. آن روز و شب در خانه آقا، مردم خیلی در رفت و آمد بودند و مواظب بودند خطری آقا را تهدید نکند. در همین روزها بود که شهید نواب صفوی با تلاش پیگیر خود، مبارزات سیاسی و اجتماعی را به دستور آیتالله کاشانی دنبال کرد. با سقوط هژیر در آبان ۱۳۲۷، محمد ساعدی مراغهای جای او را گرفت که کابینه او هم شش ماه بیشتر دوام نیاورد. از جریانهای این دوره میتوان به قتل هژیر، تشکیل مجلس مؤسسان، تبعید آیتالله کاشانی، ترور نافرجام محمدرضا شاه و غیرقانونی شدن حزب توده، اشاره کرد.»شایعه کشتن هژیر به دستور رزم آرا در بیمارستان ارتش!
تقلب در آغازین مرحله از انتخابات مجلس شورای ملی را، جامعه مذهبی و ملی ایران از چشم عبدالحسین هژیر وزیر وقت دربار دید! از این روی در ۵ آبان ۱۳۲۷ و در حاشیه مراسم عزاداری در مسجد سپهسالار تهران، به اعدام وی پرداخت! عامل این حرکت، شهید سیدحسین امامی از اعضای جمعیت فدائیان اسلام بود که پیشتر بسیاری او را در راهپیمایی ۲۷ خرداد ۱۳۲۷، در برابر مجلس شورای ملی دیده بودند! با این همه درآن مقطع، در باره ترور هژیر، شایعاتی نیز بر سر زبانها افتاد! زهرا سعیدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این فقره مینویسد:«شاه نیز به هژیر امیدهای بسیار بسته بود و او را عاملی برای تقویت قدرتش میپنداشت. آن هم در دورهای که با ضعف قدرت روبهرو بود و از هر فرصتی، جهت افزایش قدرت خود استفاده مینمود. از آنجا که هژیر در دوران تصدی وزارت دربار، با قدرتی بیشتر از دوران نخستوزیری خود عمل میکرد و وزیران کابینه هم از او حساب میبردند، میتوانست گزینه مناسبی جهت قدرتیابی شاه باشد. چنانچه بعد از ترور هژیر تا بعد از کودتا، بهتدریج از قدرت شاه کاسته شد. این موضوع یعنی نزدیکی هژیر به شاه و انگلیس، در کنار برخی از اتهامات مذهبی همچون بهایی بودن هژیر باعث شده بود تا افراد و گروههای زیادی به مخالفت با او برخیزند. از این رو هژیر، تلاش زیادی جهت تغییر چهره خود و جذب حمایت مردمی نمود، اما با این وجود مطبوعات تهران و شهرستانها از حمله به او کوتاهی نکرده و اتهامات زیادی به وی وارد میساختند. از این رو هژیر نیز در اقدامی تلافیجویانه، در هشتم شهریور ۱۳۲۷، تصویبنامهای در هیئت وزیران مبنی بر برکناری کسانی که علاوه بر مشاغل دولتی، دارای مشاغل آزاد دیگری بودند را صادر کرد که شامل روزنامهنگاران و امثال آنها نیز میشد. بهرغم آنکه بعد از این تصویبنامه، تجمعات اعتراضی بسیاری برگزار شد و برخی افراد، دولت را به دلیل نقض قانون اساسی و توقیف نشریات، تهدید به استیضاح نمودند، اما هژیر با قدرت تمام در برابر آنها ایستاد و اعلام نمود تصویبنامه را لغو نخواهد نمود! قطعاً چنین تصویبنامهای، مورد تأیید و رضایت شاه بود و میتوانست اوضاع را به نفع شاه نیز تغییر دهد، زیرا مطبوعات یکی از نهادها و ابزارهای مهم جهت انتقاد از قدرت استبدادی و نیز خفقان سیاسی بودند. گذشته از این، هژیر بعد از استعفا از نخستوزیری، در جریان تحصن معروف دکتر مصدق در جریان انتخابات شانزدهم مجلس شورای ملی، برخورد لفظی شدیدی با او پیدا میکند. مصدق معتقد بود جریان تقلب انتخاباتی، باعث خدشهدار شدن دموکراسی میگردد و از این روی، به آن معترض بود. با این حال بهرغم آنکه هژیر تلاش فراوانی برای تعدیل چهره سیاسی و مذهبی خود نمود، اما هیچ گاه از حملات و انتقادات مخالفان مصون نماند و در نهایت به دلیل درگیری لفظی که با چند نفر از نمایندگان پیدا میکند، از نخستوزیری استعفا و در ۵ آبان ۱۳۲۷ قدرت را واگذار میکند. هژیر بعد از استعفا مدتی بیکار بود، اما در نهایت به سمت وزیر دربار منصوب شد. هنوز چند ماهی از اشتغال وی به وزارت دربار نگذشته بود که در مسجد سپهسالار هدف گلوله شهید سیدحسین امامی از اعضای جمعیت فدائیان اسلام قرار میگیرد. در باب علل ترور وی، میتوان با توجه به مستنداتی که در رابطه با اقدامات و نیز گرایشهای سیاسی هژیر توسط مورخان گفته شده، به نکات خاصی پی برد. از جمله دلایلی که میتوان در این خصوص عنوان کرد، در وهله اول نزدیکی هژیر به شاه بود. نزدیکی و دوستی شاه و هژیر تا حدی بود که حتی شایعه شده بود عامل نهایی کشته شدن وی، رزمآرا و عوامل او بودهاند و وی تا زمان انتقال به بیمارستان زنده بوده، اما در بیمارستان توسط رزم آرا به قتل میرسد تا با کنار رفتن رقیب، موجبات نزدیکی او به شاه و دربار فراهم گردد. همچنین معروف بودن هژیر به اینکه وی عامل انگلیس است نیز در ترور او تأثیر زیادی داشت. احتمالاً میتوان به این موارد، موردی دیگر را نیز افزود. گرایشهای او به بهائیت نیز در ترور او تأثیرگذار بود.»