از تحولات خداباوری بازمانده ایم/ صرفاً مقلد اداهای زشت و غلط غرب هستیم
دکتر گلشنی از «خداباوری در غرب» می گوید؛
در طول چهل سال اخیر تحول مهمی میان سرآمدان علم در غرب رخ داده است، آن به طرف خداباوری است منتها این حرکت مثبت به دیار ما نرسید متأسفانه ما هر چه ادای زشت و غلط غرب داشت تقلید کردیم.
به گزارش خبرنگار ردنا (ادیان نیوز)، مهدی گلشنی، بنیانگذار رشته فلسفه علم در ایران و برنده بزرگترین جایزه مالی در جهان در زمینه علم و دین در نشست هماندیشی استادان و نخبگان «جایگاه خداباوری در غرب در دهههای اخیر» اظهار کرد: در صدسال اخیر تفکر سکولار بر علم حاکم بود اما در طول سی – چهل سال اخیر تحول مهمی میان سرآمدان علم در غرب رخ داده است، آن به طرف خداباوری است منتها این حرکت مثبت به دیار ما نرسید متأسفانه ما هر چه ادای زشت و غلط غرب داشته تقلید کردیم ولی این کار مثبت که در میان سرآمدان علم رخ داده و در حال فراگیری است، به ما نرسیده و کاری با آن نداریم.
وی با اشاره به تاریخچه علم در جهان اسلام و تمدن اسلامی افزود: آثاری از زبان یونانی ترجمه شد و دانشمندان گرفتند و نقادانه برخورد کردند، کورکورانه به آن عمل نکردند و درست تبیین نکردیم که ابن سینا ارسطو نیست؛ ابن سینا مسائل زیادی روشن کرده که در فلسفه یونان جایگاهی نداشته است.
گلشنی با تأکید بر اینکه جدایی علم و دین در تمدن اسلامی مطرح نبوده است، مطرح کرد: کار علمی با روش امروزی تجربه و نظریه پردازی انجام می شد فقط یک چتر الهی و اصول عام متافیزیکی بر آن حاکم بود، حاکم بود دیدگاه الهی بر علم؛ یعنی علم را از دین می گرفتند و آن را نوعی عبادت تلقی می کردند موضوعی خیلی واضح در دوره تمدن اسلامی است.
دانشمندان غربی که پژوهش علمی را فعالیتی عبادی می دانستند
وی با بیان اینکه کار علمی نوعی فعالیت دینی با ابزار خاص خودش در جهان و تمدن اسلام حاکم بود، عنوان کرد: این سینا، ابوریجان بیرونی، خواجه نصیرالدین طوسی هیچ یک تفکر جدا نداشتند در قرون وسطی برخی همچون آکویناس و کوپرنیک کار علمی را بخشی از فعالیت دینی می دانستند.
گلشنی با اشاره به دوران علم چدید عنوان کرد: دانشمندانی چون گالیله، نیوتن و… کار علمی را دینی تلقی می کردند به طوری که گالیله گفته بود «خداوند در وقایع طبیعت کمتر از جملات مقدس در انجیل ظاهر نمی شود» و نیوتن نیز گفته «این زیباترین نظام خورشید و سیارات و ستارههای دنبالهدار، تنها میتواند در نتیجه تدبیر و حاکمیت یک موجود دانا و توانا پدید آید.»
برنده بزرگترین جایزه مالی در جهان در زمینه علم و دین افزود: نیوتن درنامهای به اسقف بنتلی، مهمترین اسقف آن زمان انگلیس در مورد نگارش کتاب اصول خود میگوید: «نگاه من به آن اصولی بود که مردم را به سوی اعتقاد به خداوند سوق دهد و هیچ چیز بیش از این من را خوشحال نمیکند که دریابم آن کتاب اصول، برای این منظور مفید بوده است».
عضو فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران ادامه داد: تفکرِ کار علمی به عنوان یک فعالیت دینی در بین متدینان چند اخیر هم به وضوح گفته شده است، به طور مثال آرتو لئونارد شالو، فیزیکدان آمریکایی و برنده جایزه نوبل می گوید: «زمینه دینی یک زمینه بزرگ برای کار علمی است. پس پژوهش علمی، کاری عبادی است، زیرا عجایب بیشتری از خلقت را ظاهر میرسد»
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی خاطرنشان کرد: همزمان با نیوتن فیلسوف جان لاک بود که به خدا اعتقاد داشت اما می گفت چیزهایی که فقط از طریق حواس کشف می شود، اعتبار دارد.
وی افزود: در ادامه به مکتب دئیست در انگستان میرسیم که خداوند را صرفاً در مقام خلقت قبول داشتند، پس از آن به جریانات روشنفکری فرانسوی ها که خیلی از آنها ملحد بودند، در ادامه هر چه علم پبش رفت دین ضعیف تر شد تا اینکه در قرن نوزدهم چندین جریان سبب تحول و تحت الشعاع قرار گرفتن خداباوری شد.
ظهور دین انسانیت در مقابل مسیحیت
عضو آکادمی علوم جهان اسلام عنوان کرد: آگوس کنت در اواخر قرن ۱۸ و نیمه اول قرن ۱۹ مکتب پوزیتیسم را پایهگذاری کرد او معتقد بود سه دوره را گذرانده ایم که دوره اول اعتقاد به خدا، دوره دوم اعتقاد به متافیزیک بوده و اکنون در دوره سوم یعنی پازیتیویسم هستیم یعنی چیزهایی که از طریق حواس دریافت می کنیم به ما ارتباط دارد.
برنده بزرگترین جایزه مالی در جهان در زمینه علم و دین گفت: کنت، بنیانگذار مکتب پوزیتیسم، دین انسانیت را در مقابل دین مسیحیت بنا نهاد و خود را پیغمبر این دین تلقی کرد، با این اقدام آگوس کنت نخستین درخت مخالفت با دین کاشته شد.
وی با اشاره به بروز جریان داروینیسم در نیمه دوم قرن ۱۹، ادامه داد: داروین تئوری تکامل را مطرح کرد او در کتاب «اصل انواع» صحیتی از انسان نکرد اما در کتاب «اصل انسان» انسان را دنباله ای از حیوانات دانست یعنی انسان حیوانی تکامل است که تفاوتش با حیوان در درجه است، مکتب داروین خیلی تأثیرگذار بود؛ اولا سراغ خدا نرفت ثانیا گفت شئون و ارزش های اخلاقی برای بقای انسان ارزشمند است.
گلشنی تصریح کرد: چارلز داروین به جنگ دین نیامد یعنی نه منکر نه مؤکد دین بود، اما شاگردانش خیلی تندرو بودند و به جنگ دین آمدند؛ از این رو داروین خیلی اثرگذار بود.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی عنوان کرد: پوزیتیسم آگوس کنت در نیمه دوم قرن ۱۹ نیز به فیزیکدانان سرایت و امثال «مواخ» ظهور کرد، عده زیادی از فیزیکدانان بزرگ چون انیشتین و پلانک دنباله رو مواخ بودند اما به کلی پیشمان شدند به طوری که انیشتین صراحتا ابراز تأسف می کند از اینکه اول عمرش تابع مواخ بوده است. در اواخر قرن ۱۹ نیز برخی پیش بینی کردند در قرن بیستم چیزی به نام دین وجود نخواهد داشت و علم هم به پایان خط می رسد.
گلشنی مطرح کرد: در سال ۱۹۱۶ در یک نظرسنجی از ۷۰۰ نفر دانشمندان رسطح بالای آمریکا، ۴۵ درصد اظهار کردند بیدین هستند و به خدا اعتقاد ندارند، ۴۰ درصد گفتند به خدا اعتقاد دارند و ۱۵ درصد اعلام کردند نه معتقد و نه منکر هستند.
عضو فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران افزود: در اواخر قرن بیستم در دهه ۱۹۲۰ پوزوتیسم منطقی ظهور کرد؛ عده ای از دانشمندان، فیلسوفان، فیزیکدانان و اقتصاددان دور هم جمع شدند و مکتب پوزوتیسم منطقی را به وجود آوردند که براساس آن «بخشی از دانش ما که از طریق حواس ما به دستمان رسیده اعتبار دارد و واقعی است سایر چیزها بی معنی است مثل خدا».
تحولات خداباوری در قرن ۲۰؛ علم به تنهایی کافی نیست
به گفته وی در نیمه اول قرن بیستم کنارگذاشتن دین و متافیزیک حاکم بود اما در اواسط و اواخر نیمه اول قرن ۲۰ حوادث مهمی روی داد که باعث احیا شدن دین شد.
برنده بزرگترین جایزه مالی در جهان در زمینه علم و دین افزود: با میلیونها کشته در جنگ جهانی اول عده زیادی را بیدار کرد از جمله آنها «راسل» است که فقط برای علم تجربی ارزش قائل بود، او گفت: اگر علم به این طریق پیش رود، قدرتمندان و زورمندان حاکم می شوند و آینده مثبتی برای تمدن اسلامی نخواهد بود.
گلشنی با بیان اینکه جنگ جهانی دوم هم بسیار کشته داد این کشته ها نیز باعث بیداری عده زیادی شد، عنوان کرد: هنگامی که ژاپن را بمباران هسته ای کردند اندیشمندانی چون انیشتین و راسل اعلامیه دادند و این ماجرا را محکوم کردند و دولت آمریکا را از تکرار چنین وقایعی برحذر داشتند.
انیشتین در مقالهای در روزنامهای نوشت: اگر بار دیگر به دنیا آیم دنبال فیزیک نخواهم رفت به علت آثار بدی که علم وجود آورد، بلکه سراغ هنر میروم.
وی جنگ های جهانی اول و دوم را اولین علائم هشدار دانست و افزود: هشدار مبنی بر اینکه علم نیازمند ترمز است و شوخی ندارد و تفکرات هم به کلی تغییر کرد. ارنست شوماخر، اقتصاددان درجه یک در آلمان غربی بود که بعد از جنگ جهانی دوم مشاور اعظم نخستوزیر انگلستان شد در کتاب «رهنمای حیرت زدگان» مینویسد: «علم قدیم حکمت یا علم برای شناخت، عمدتاً متوجه حق مطلق، خیر مطلق، و زیبائی مطلق بود، که دانش آن برای انسان خوشبختی و نجات ببار می آورد. [ امّا] دانش جدید عمدتاً متوجه قدرت مادّی شد، گرایشی که آنچنان رشد کرده است که تقویت قدرت سیاسی و اقتصادی اکنون هدف اولیه و توجیه اصلی برای هزینه کردن در کار علمی بحساب می آید. امّا بزرگترین و موثرترین تفاوت مربوط به نگرش انسان به علم است. علم برای شناخت، انسان را بر صورت خدا می دید… [ امّا ] علم برای دستکاری ضرورتاً انسان را چیزی جز محصول اتفاقی تکامل نمی بیند، حیوانی برتر، حیوانی اجتماعی، و شیئی برای مطالعه با همان روشهایی که سایر پدیده های این جهان مورد مطالعه قرار می گیرند»
گلشنی خاطرنشان کرد: این برداشتها در نیمه اول قرن بیستم شروع شد و زمینه را برای خداباوری به وجود آورد؛ مکاتب فلسفله علم ظاهر شدند و مطالبی را مطرح ساختند که خلاصه آن این است «علم به تنهایی کافی نیست و نیازمند متمم است» و مشخص شد اولا بر همه علوم اصولی حاکم است که از خود علم گرفته نشده بلکه برگرفته از دین است مثال سه اصل نیوتن و قانون جاذبه از طریق علوم تجربی حاصل نشد. متأسفانه این مسائل در دانشگاه های ما مطرح نمی شود.
برنده بزرگترین جایزه مالی در جهان در زمینه علم و دین افزود: دوما چیزی را به عنوان «اصل» پذیرفتند؛ اگر تعدادی تجربه داشته باشید تنها یک تئوری نمی توان ساخت که آنها را توضیح داد، تئوری های متعددی می توان ساخت که اصول متفاوت دارند ولی همه تجارب موجود را توصیح می دهد با آزمایشاتی برخی تئوری ها کنار می روند و به این رسیدند که داده های تجربی نظریه ها را قطعی نمی کنند. به طور مثال یک تئوری خداباور بسازید و آزمایشاتی روی آن انجام دهید و یک تئوری غیرخداباور بسازید و همان آزمایشات را انجام دهید اینکه کدام یک حاصلخیزتر است و باید انتخاب شود، بنابراین یکی از مسائلی که سبب احیا شدن مکاتب دینی شد این بود که نظریه ها حوزه آزمایش قطعی نمی کنند بلکه نظریه های متفرق می توانند خداباور باشند یا خداباور نباشد.
وی ادامه داد: از نیمه دوم قرن بیستم به تدریج فیزیکدانان تراز اول و فلاسفه مهی ظاهر میشوند که خداباور هستند، به مرور دانشمندانی که ساکت بودند شروع به نوشتن مقاله و اظهارنظر کردند دانشمندان بسیازی که خداباور بودند اما دین خود را پنهان کرده بودند.
گلشنی با اشاره به دهه ۱۹۶۰ که در مقطع دکترا در آمریکا تحصیل میکرد، متذکر شد: در این دوران حتی یک فیلسوف بنام خداباور وجود نداشت، صحبتی از دین و فلسفه نبود ولی دانشمندان تک تک ظاهر شدند. چارلز تاونز برنده جایزه نوبل در لیزر در مقاله ای با عنوان «تقارن علم و دین» نوشت: در فیزیک اگر به تناقض و تعارض برخورد کنید، تحمل می کنید ولی در دین اگر دوچیز در ظاهر متناقض ببینید کوتاه میآیید اما در علم کوتاه نمیآیید.