«و لعنَ الله أمه سَمِعَت بِذلک فَرَضیَت بِه»
(عبارتی در زیارت وارث)
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، حجاب، همچنان یکی از «مسئله»های جامعهی ایران معاصر است. در یک قرن اخیر، مقولات بسیاری بودهاند که هرکدام در مقطعی برجسته شده و به فهرست مسائل اصلی جامعهی ایرانی راه یافتند، اما پس از چندی به فراموشی سپرده شدند. ولی حجاب، چون امری روزمره است و لااقل با نیمی از جامعه ارتباط مستقیم و مستمر دارد، کماکان اهمیتش را حفظ کرده و مسئلهی روز باقی مانده است.
در روزهای اخیر، دو رخداد مجدداً مباحثات پیرامون حجاب را به موضوعی داغ در فضای رسانهای و شبکههای اجتماعی مبدل کرد. یکی انتشار پادکستی از «رادیو مرز» دربارهی زنان محجبه و دیگری انتشار کلیپی از برخورد خشن مأموران پلیس (ظاهراً گشت ارشاد) حین دستگیری یک زن.
موضوع پادکست ۳۴ رادیو مرز، روایت تجربهی زنان و دخترانی بود که براساس باور و انتخاب شخصی، محجبه هستند اما در تعاملات اجتماعی هزینهها و فشارهای زیادی را بابت این انتخابشان تحمل میکنند. فشارهایی که باید آنها را ذیل دشوارههای زیست دینی در حکومت دینی فهرست کرد. در کتاب «ساکن خیابان ایران» درینباره نوشتهام:
«در حکومت دینی، دینداران، ناخواسته در موقعیت توجیهکنندگان رفتارهای حکومت و دولت قرار میگیرند. خصوصاً هرچه فاصلهی مردم و حاکمان بیشتر باشد، این برچسبزنی فراگیرتر میشود. ایماژی که حکومت ساخته است اینست: قدرت در دست دینداران است. پس آنها که نشان دینداری دارند، طبعاً قدرتمندترند و در قبال شرایط موجود، مسئولتر. جامعه ـ البته بهناحق ـ از دینداران انتظار دارد زبان حکومت باشند و پاسخگوی مطالبات. دیواری کوتاهتر از دینداران نیست. مشخصاً آنها که نشانههای انتساب مذهبی آشکار و ظاهری دارند. … شاید کمتر زن چادریای بتوان پیدا کرد که نارضایتی دیگران از دولت بهشکل آزار زبانی بر او تحمیل نشده باشد. طرفه آنکه از قضا دیندارانی که کمترین بهره را از منفعت و قدرت بردهاند، معمولاً بیشتر در چنین موقعیتی قرار میگیرند».
سه سال پیش نیز در یادداشت «مصائب چادر و عمامه» نوشته بودم: «امروزه هزینههای چادریبودن و معممبودن به بالاترین سطح رسیده است؛ هزینههایی که تجربهی حکومت دینی تولید کرده است».
اما سویهی دیگر ماجرا، که مستقلاً شایستهی تأمل است، موج واکنشهای عمدتاً منفیای بود که انتشار پادکست «باحجابها» در بین مخاطبان ایجاد کرد. من برحسب علاقهام به این موضوع، کامنتها و نظرات فراوان کاربران را دربارهی پادکست مذکور بررسی کردم. یک ویژگی عمومی و کاملاً مشهود، لحن پرخاشگرانه و عصبی و حجم بالای حملات زبانی به «باحجابها» بود. جالب است که کاربران معترض، تهیهکنندگان پادکست را هم از حمله معاف نداشته و به جانبداری از «آنها» متهمشان کرده بودند. این درهرحالی است که هرکس قسمتهای قبلی «رادیو مرز» را دنبال کرده باشد، کاملاً متوجه رویکرد انتقادی تهیهکنندگان آن نسبت به حجاب اجباری شده است (مشخصا قسمتهای ۳ و ۲۸). به گمان من این سویهی ماجرا، یعنی واکنشهای منفی که بازتابی از خشم انباشتهی بخش قابلتوجهی از جامعه است، از بخش اول یعنی تجربهی دشوار محجبهبودن مهمتر است. خشمی انباشته که منتظر بهانهای برای بروز است و قربانیاش همهی زنان و دخترانی است که حجاب دارند. بیاعتنا به تنوع الگوهای حجاب و تکثر گونههای باحجابها.
آنطور که پیداست در مسئلهی حجاب کوچکترین امیدی به تغییر رویهی نظام نمیتوان داشت. تجریه نشان داده وقتی نظام در موضوعی تصمیمش را گرفته باشد و یک مقوله بههردلیل برایش «ناموسی» و «حیثیتی» شود، دیگر سخن مشفقانه و هشدار و انذار کارشناسان و صاحبنظران که جای خود دارد، اگر آیهی قرآن هم خلاف آن نشانش داده شود، تغییر رویه نخواهد داد. و حجاب اجباری یکی از همین موضوعات حیثیتی است که نظام حاضر است کماکان برای آن هزینههای گزاف بپردازد، اما از موضع غلط و سیاست شکستخوردهی خود عقبنشینی نکند.
فلذا دیگر خطاب به نظام از حجاب سخنگفتن فایدهای ندارد.
روی سخنم با بدنهی «مذهبی» جامعه است؛ بهویژه با خانمهای محجبه. همانها که احتمالاً بسیاریشان با شنیدن پادکست «باحجابها» با آن احساس همذاتپنداری و همدلی میکنند. شما، البته متأسفانه و بهصورت غیرعادلانه و ناخواسته، بهجهت آنکه نظام خود را نماینده و حافظ منافع شما معرفی میکند، در موضع اتهام قرار دارید: اتهام همدستی؛ اتهام مشارکت؛ اتهام معاونت.
اگر با سیاست غلط حجاب اجباری، با این رویهی مخرب که تیشه به ریشهی وفاق ملی میزند، با این اقدامات قطبیکنندهی جامعه که نهایتش بهجان همانداختن مردم است، همدل و همراه هستید که هیچ؛ طبعاً خود را برای پیامدهایش نیز آماده ساختهاید.
اما اگر با این رویهها و سیاستها و اقدامات همدل نیستید و خود معترض این تحمیل ناروا به نام دین هستید، پس صدای اعتراضتان را بلند کنید! بگذارید دیگر زنان و دخترانی که پوششی متفاوت از شما انتخاب کردهاند، مرز بین شما و آنها که هملباستان هستند را آشکارا ببینند. بگذارید افکار عمومی جامعه شما را در صف مقدم معترضان به گشت ارشاد ببیند. معترضانی که حتی حاضرند در این راه هزینه بپردازند. این هزینهای است که برای آیندهی خود و فرزندانتان میپردازید. برای تخفیف چالشهای سهمگینی که در پیش روی جامعه است و دامنگیر همه خواهد شد. اگر چنین نکنید، دیگران حق دارند سکوت شما را حمل بر موافقت و همراهیتان کنند.
پرچم مبارزه با حجاب اجباری و گشت ارشاد بهجای فلان خبرنگار خارجنشین، باید دست زنان محجبه باشد. زیرا بیش از هرکس این سیاست مخرب به شما و اعتقاد دینی شما و انتخاب باورمندانهی شما ضربه زده و خواهد زد. بلندترین صدای اعتراض باید از گلوی شما شنیده شود. اسیر دوقطبی کاذبی که شما را به اسم دین مقابل دیگر زنان قرار میدهد نشوید. حتی اگر بهجای خیر عمومی و منفعت ملی، نفع گروهی خود را نیز درنظر بگیرید، الغای این قانون ظالمانه و برچیدهشدن این ونهای نفرتپراکن، بیش از آنکه به سود دیگر زنان باشد، به سود خود شماست.
شما میتوانید بهجهت برخورداری از زبان مشترک با حکومت دینی نقش «میانجی» را بازی کنید. نه فقط برای نجات زنان، بلکه برای نجات دین، و برای نجات ایران.
مسئلهی حجاب را که در صورت استمرار وضعیت فعلی تنها به قیمت خون و در کف خیابان ممکن است حل شود، “جنبش زنان مذهبیِ طبقهی متوسط شهری” میتواند از مسیر دیگری حل کند. اگر ارادهای برای ایفای این نقش تاریخی بهوجود آید. این فرصت تاریخی را دریابید؛ پیش از آنکه دیرتر شود.