مدت زمان مدیدی است که متخصصان امور دینی عادت کرده اند در مورد هر آنچه که مربوط به دین است با تکلف و پیچیدگی بی حد و حصری صحبت کنند و مخاطبانشان را با القای این حس که اندیشمندی در امور دینی نیاز به سالها ریاضت و بحث و فحص و مکاشفه دارد، از دایره پرسشگری و خردورزی بیرون برانند.
ردنا (ادیان نیوز) – این موضوع در خصوص مسائل مربوط به “تربیت دینی” نیز مصداق دارد. از آرمان گرایی افراطی در تنظیم اهداف تربیت دینی گرفته تا تنظیم سامانه تربیتی بر مبنای فلسفه صدرایی همه در چنین سنت ناپسندی ریشه دارند.
متون تعلیم و تربیت اسلامی از متقدمین گرفته تا متاخرین آنان، در تعیین اهداف تربیت دینی راه به گزافه رفته و اهدافی همچون “به کمال رسیدن” (بدون ارائه تعریف درستی از کمال)، “نیل به قرب الهی”، “متصف به صفات الهی شدن”، “رسیدن به حیات طیبه” و… را بدون اینکه مصداق عینی چنین مفاهیم انتزاعی را مشخص کنند در دستور کار تربیت دینی قرار داده اند و برای باز کردن گرههای ناگشودنی در تربیت دینی به جای قبول شکست این سیستم و چاره اندیشی برای ریشه یابی این معضل، به مبهم گویی و غامض نویسی رو آورده اند و به این شکل تربیت دینی را بیش از پیش در بن بست گرفتار کرده اند و در توجیه دلایل شکست، به پیاده نشدن تربیت دینی واقعی در طول ۱۴ قرن و وجود سیستمهای تربیتی رقیب که قویتر عمل میکنند اشاره کرده اند که همه مصادیق عذر بدتر از گناه است. برای ریشه یابی دلایل شکست این مدل تربیتی بهتر است کارمان را با یک پرسش بنیادین آغاز کنیم که آیا اصولا تربیت دینی، فعلی قابل تحقق است یا خیر؟
واقعیت امر این است که تربیت دینی هنگامی که در بافت و موقعیت جوامع اسلامی قرار میگیرد، دچار یک تناقض مفهومی شده و در پی آن تربیت از معنای اصیل خود تهی میشود.
تربیت را در هر مکتب تربیتی و با هر معنایی که در نظر بگیریم، پرورش قوه عقل به عنوان تنها ابزاری که شاخصهای تمیز حق از باطل و خوب از بد را ارزانی میدارد، از اجزای تفکیک نشدنی مفهوم تربیت است.
یکی از راههای پرورش عقلانیت، دادن امکان و حق انتخاب به انسانهاست. تنها در موقعیت انتخاب “این” یا “آن”، انسانها به تمرین عقلانیت میپردازند.
سوال مهم و بسیار چالشی در اینجا این است که وقتی در جامعهای، دین و مذهب هر دو از طریق شناسنامه و بدون داشتن حق انتخاب و به عنوان تنها گزینه ممکن به فرزند منتقل میشود و فرد اگر پس از رسیدن به بلوغ فکری تصمیم به تعویض دین خود یا خروج از دین داشته باشد محکوم به مرگ میشود پرورش عقلانیت در کجای امر تربیت دینی تحقق مییابد؟ تربیت دینی در این حالت بدون توان پرورش قوه تعقل، در بهترین حالت فقط میتواند دانش دینی را منتقل کند و افراد را با مناسک و آیینهای دینی آشنا کند که در نهایت به همان سیستم تربیتی با مدل بانکداری تبدیل میشود که وظیفه اش انباشتن حافظه انسانها از اطلاعات تهی از معناست و اینجاست که تربیت دینی راهش از تربیت معنوی نیز جدا میشود. یعنی دینی که در اصل برای ایجاد معنویت و ادای رسالت معناسازی در زندگی انسانها مبعوث شده است در نهایت در سیستم تربیت دینی به پدیدهای بر ضد خود تبدیل می شود.
از سوی دیگر تربیت دینی در جوامعی که پیش فرض آنها دیندار بودن انسانها از بدو تولد است به دلیل ناکارآمدی در پرورش عقلانیت، از مدار تربیت اخلاقی نیز دور میشوند.
در گفتمان سنتی از تربیت اخلاقی، اخلاق یعنی مزین بودن فرد به فضائل اخلاقی. در این گفتمان، روشهای تربیت اخلاقی، پند و موعظه و اسوه سازی است که مطابق بسیاری از پژوهشهای متخصصان تعلیم و تربیت دینی از جمله ناکارآمدترین روشها در تربیت اخلاقی انسانهاست.
در دنیای کنونی با وجود پیچیدگیهایی که در سبک زندگی ایجاد شده و مناسبات حاکم میان انسانها دستخوش تحولات عمیق شده است، تقلیل مفهوم اخلاق به تعین یافتن فضائل در افکار و رفتار انسانها، بسیار ساده انگارانه و گمراه کننده خواهد بود.
در عصر حاضر، اخلاق ناظر بر عقلانیت و قدرت حل مساله در دوراهیهای بغرنج زندگیست، انتخاب میان بد و بدتر، خوب و بهتر، بی مسئولیتی و مسئولیت پذیریست. اخلاق یعنی مسئولانه انتخاب کردن و متعهدانه پاسخگو بودن. در سیستم تربیت دینی که افراد حتی امکان تعقل و تامل در مورد اصول دین خود را ندارند و آنها را همچون پیش فرضهای قطعی و محتوم و غیر قابل تشکیک زندگی خود باید بپذیرند، عقلانیتی که پیش نیاز زیست اخلاقیست چگونه پرورش مییابد؟
بهترین راه ارزشیابی در مورد اثر بخشی یک مدل تربیتی، بررسی خروجیهای آن مدل است. آنچه که از خروجیهای نظام تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی در طول بیش از چهار دهه دیده شده است، همه شواهدی دال بر خروج جوانان از دایره اخلاق و معنویت است. شاید زمان تجدید نظر در رویکردهای تربیتی فرا رسیده باشد. اگرچه نسلهای بسیاری قربانی ندانم کاریهای مدعیان بی دانش و بصیرت شده اند، ولی توقف امروز این سیستم ناکارآمد و آسیب رسان بی شک بهتر از فردا خواهد بود.
تربیت جنسی در محاق تربیت ایدئولوژیک
سالهای بسیاریست که تغییر شیوه زندگی انسانها و زیستن در عصر ارتباطات و اطلاعات، ضرورت تربیت جنسی در دوران کودکی و نوجوانی را بر جوامع انسانی آشکار کرده است. صرف نظر از مطلوبیت یا عدم مطلوبیت ذاتی تربیت جنسی که کانون تمرکز این نوشتار نیست و صرفا با در نظر داشتن این مساله که امر تربیت همواره باید تابعی از اقتضائات و مسائل جاری جوامع باشد تا انسانها را برای زندگی در یک جغرافیا و زمان خاص بپروراند و همچنین وجود اندیشههای جهان وطنی و ضرورت تربیت شهروندان جهانی، همواره این سوال مطرح است که چرا تولید گفتمان تربیت جنسی و ورود آن در عرصه تعلیم و تربیت رسمی، تبدیل به یکی از بزرگترین تابوهای حاکمیت شده است؟
گفتمانی که توسط حاکمیت در پاسخ به این پرسش تولید شده است و به شدت میان عامه مردم گسترش پیدا کرده است، گفتمانی است که من نام آن را “شرم مومنانه” گذاشته ام. این گفتمان در صدد القای این ذهنیت میان اقشار کوته فکر جامعه است که انسانها نسبت به مسائل جنسی، به جز محدوده روابط زناشویی خود، باید شرم و حیا داشته باشند تا جامعه از شر بی حیایی و فسادهای جنسی ناشی از آن در امان بماند و از آنجاییکه تربیت جنسی متضمن شرم زدایی از روابط میان والدین و فرزندان و معلم و دانش آموزان است، اگر به تربیت جنسی تن دهیم با یک جامعه شرم زدایی شده مواجه خواهیم شد و به این ترتیب حاکمیت با این گفتمان، رگ خواب ملتی را در دست میگیرد تا در یک بازی سیاسی با محکوم کردن سند ۲۰۳۰ با برچسب ابزار شرم زدایی، برای همیشه موضوع تربیت جنسی را با تایید عوام در محدوده غیر مجاز گفتمان دینی قرار دهد. آنچه که حاکمیت از تربیت جنسی به ما گفته، نازلترین سطح آن است که اصولا در خود قاموس تربیت جنسی کمترین اهمیت را دارد.
سوال مهم در این قسمت این است که آیا به راستی در متن گفتمان دینی در رابطه با طرح مسائل جنسی، بازدارندههایی از جنس شرم و حیا وجود دارد یا این موضوع صرفا برساخته حاکمیت است و در پشت پرده ایدئولوژی دینی اتفاقات دیگری در حال رخ دادن است؟
دستیابی به پاسخ این پرسش کار دشواری نیست و با یک نگاه ساده، ولی دور از سوگیری، میتوان راهی به سوی حقیقت گشود. واقعیت قضیه این است که طرح عریان و بی شرمانه مسائل مرتبط با امور جنسی در متون اسلامی اظهر من الشمس است و کسانی که در تولید گفتمان “شرم مومنانه” دستی دارند در اصل از عوام زدگی شدید و عمیقی که در کلیه لایهها و طبقات جامعه دینی رایج و حاکم است سو استفاده میکنند.
نگاهی به رسالههای عملیه مراجع تقلید که دخترانمان از ۹ سالگی و پسرانمان از ۱۳ سالگی آنها را در دست می گیرند، غیر واقعی بودن ادعای برساخته حاکمیت را تایید میکند. در جای جای این رسالهها از احکام مربوط به نماز و روزه و حج تا نکاح و غسل و احکام مربوط به بانوان، اثری از گفتمان “شرم مومنانه” نیست و یک دختر ۹ ساله یا پسر ۱۳ ساله اگر تا آن سن کمبودی در زمینه کسب اطلاعات جنسی داشته باشد، همه را می تواند بی کم و کاست و بی پرده و با جزئیات کامل و تصویرسازیهای دقیق از این رسالهها به دست بیاورد. در متون مرتبط با سیره بزرگان دینی نیز به همین شکل اثری از گفتمان شرم نیست.
تعدد زوجههای بزرگان دین اعم از پیامبر اسلام و امامان و شرح تفصیلی ویژگیهای این زوجهها و روایتهایی که گاهی حتی از هم خوابگیهای این بزرگان با همسران و کنیزانشان در کتابهای سیره و روایت آمده و برخی از آنان توسط روحانیون در رسانه ملی بازگو شده، همه دلایل متقنی بر این ادعاست که در گفتمان دینی، چیزی به نام شرم نسبت به امور جنسی وجود ندارد.
متون فقهی و قانونی نیز که با صراحت و با استناد به نص صریح قرآن، به شدت در صدد ترویج چند همسری برای مردان هستند نیز شاهدی دیگر بر این مدعاست. تعارف که نداریم. تعدد زوجات یعنی تنوع طلبی در ارتباط جنسی. در گفتمان رسمی و حقوقی هیچ آیین و مذهب و مسلکی تا این حد بی پرده مهر تایید بر لجام گسیختگی غریزه جنسی نزده اند.
پس اگر گفتمان شرم منطبق بر گفتمان دینی نیست، آبشخور تابو سازی از تربیت جنسی در کجاست؟
پاسخ این سوال را باید در تعارض میان تربیت جنسی و تربیت ایدئولوژیک جست و جو کرد و برای شفاف شدن این تعارض باید با اهداف و ماهیت هر دو نوع تربیت آشنا باشیم. تربیت دینی در جوامعی که پیش فرض آنها دیندار بودن انسانها از بدو تولد است به دلیل ناکارآمدی در پرورش عقلانیت، از مدار تربیت اخلاقی نیز دور میشوند.
تربیت ایدئولوژیک از نوع دینی آن، اولویت اهداف خود را بر تکوین ذهنیت افراد و تنظیم و ساماندهی جهان بینی و باورهای آنان قرار میدهد. در این نوع تربیت با گونهای دوآلیسم مواجهیم. یعنی تقابل ذهن و بدن. جدایی ذهن و روح از بدن. در این دوگانه پنداری، آنچه برتر است ذهن و روح است و آنچه فرودست و بی ارزش است بدن است. در تکوین ذهنیت آنچه ضروری است سلب عاملیت از انسان و تبدیل کردن او به ابژه است یعنی سلب همه امکانهای تعقل و انتخاب و رهنمون شدن به مرز تابعیت محض و بدون اختیار از آموزههای تربیتی.
این یعنی سلب امکان خود آگاهی از انسان. از سوی دیگر، بدن که از ذهن و روح جدا مانده و به نظر میرسد که به شدت مهجور است، توسط ایدئولوژی محاصره میشود. این بدن از سویی به دلیل شعار بی ارزش بودن سرکوب میشود و از سوی دیگر، چون باید تبدیل به نماد باورهای فرد شود، همچون ذهنیت فرد تبدیل به ابژه میشود.
یعنی بدن از دایره آگاهیهای فرد خارج میشود و تحت کنترل ایدئولوژی قرار می گیرد. تشویق افراد به ریاضت و تبدیل کردن فقر به یک ارزش ایدئولوژیک، کم بها بودن جان انسانها، تعیین نوع پوشش و رنگهای مورد تایید، حمله به آراستگی و تایید تلویحی شلختگی در ظاهر و پوشش و بسیاری موارد دیگر از نشانههای حصر بدن توسط ایدئولوژی است که علیرغم سرکوب، به طور همزمان به شکل تمام و کمال سعی در تسخیر آن دارد.
آنچه که حاکمیت از تربیت جنسی به ما گفته، نازلترین سطح آن است که اصولا در خود قاموس تربیت جنسی کمترین اهمیت را دارد. اینکه در تربیت جنسی به کودکان و نوجوانان آموزش روابط جنسی میدهند، یک آموزه برساخته حاکمیت برای تخریب مفهوم تربیت جنسی است.
در تربیت جنسی آنچه که با آن مواجهیم خروج از ابژگی و رسیدن به مرزهای خود آگاهی کامل اعم از خود اگاهی ذهنی و بدنی در حوزه کارکردهای جنسی است. تربیت جنسی شاخه ای از مفهوم “خرد بدن” (Body Wisdom) است. خرد بدن یعنی شناخت تمام و کمال بدن، آگاهی از نیازهای بدن، آگاهی از تاثیرات مواد غذایی و محیط زیست بر بدن، یادگیری احترام به بدن، مراقبت از بدن و…
پیامد تربیت جنسی، خرد جنسی است. لازمه خرد ورزی در هر حوزهای عاملیت فرد و خروجش از انقیاد و حصر و حصار گفتمانهای تحمیلی و غالب است. فردی که خرد جنسی دارد زیر بار گفتمان چند همسری و کودک همسری نمی رود و به زن به چشم دستگاه تولید مثل نگاه نمیکند و اینها دقیقا همان چیزهایی هستند که با آموزههای ایدئولوژیک در تعارض قرار می گیرند.
در نگاه دوگانه پندار ایدئولوژیک که بدن بی ارزش است و ارتباطش با عواطف قطع است معلوم نیست روابط جنسی چگونه معنا پیدا می کند؟
ارتباط دو بدن پست عاری از احساس صرفا برای اطفای شهوت؟ دقیقا در همین بستر است که مرد مجاز می شود چهار زن عقدی و بی شمار زنان صیغهای اختیار کند چرا که در این گفتمان احساسات متعالی انسانی در بدنهای بی ارزش سکونت ندارند. بدن کار خود را می کند و راه خود را می رود و احساس هم اگر باشد سرکوب و مدفون می شود.
تربیت جنسی به انسانها می آموزد که آنها یک کل واحد هستند و هنگام ارتباط با جنس مخالف باید با بدن و ذهن و احساس خود وارد رابطه شوند و بدنشان همانقدر عشق بورزد که قلبشان می ورزد. در چنین قاموسی هیچ مردی نمی توانند در یک زمان بی شمار شرکای جنسی داشته باشد.
سخن آخر اینکه گفتمان حاکمیت از روابط جنسی یک گفتمان تک جنسیتی و به شدت مرد سالار است، ولی تربیت جنسی برای مرد و زن در بهره مندی از لذت جنسی و مراقبت از بدن و کنترل بر روی بدن حقوق برابر قائل است و جنس مذکر را مالک بدن جنس مونث نمیداند.
منبع
صدای معلم