منشور روحانیت امام (ره) با توجه به اینکه تنها به فاصله ۱۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است، به نحوی بسیار روشن بدون اینکه کمترین اثر کهنگی در آن بروز کند، به این پرسش اساسی که چگونه میتوان رد و خطر موضوع جدایی دین از سیاست را در نهاد روحانیت، شناسایی کرد؟ پاسخ روزآمد میدهد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، امام خمینی در تاریخ سوم اسفندماه ۱۳۶۷ پیامی صادر کردند که تحت عنوان «تعیین استراتژی نظام جمهوری اسلامی ایران ـ رسالت حوزههای علمیه» یا همان منشور روحانیت معروف شد.
بعد از گذشت ۱۰ سال از انقلاب و با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی آن روز کشور در آن زمان، تلاش شد اجلاسی برگزار شود تا امام(ره) پیامی صادر کنند و رهنمودی نسبت به چنین اجلاس و تحرکی داشته باشند. این جریان به دلایلی در حوزه با تأخیر مواجه شد و زمانی گذشت تا دستاندرکاران حوزوی آمادگی خود را برای برگزاری چنین اجلاسی اعلام کنند.
در این شرایط امام(ره) خودشان اهمیت تبیین جایگاه و نقش حوزه را تشخیص داده بودند و نمیتوانستند منتظر این باشند که یک اجلاسی در حوزه شکل بگیرد و ایشان پیامی برای آن اجلاس داشته باشند؛ به همین دلیل این پیام تحت عنوان «منشور روحانیت» صادر شد.
جعفر علیان نژادی دانش آموخته دکترای علوم سیاسی در یادداشتی به بررسی منشور روحانیت پرداخته و معتقد است؛
متن یادداشت آقای علیان نژاد به شرح زیر است:
صحبت از گویه جدایی دین از سیاست، بیش از هر جای دیگر، وقتی معنادار و محل تأمل خواهد بود که ظرف وقوع آن را در نهاد متولی دین، جستوجو کنیم. هر چند ممکن است عوارض عینی این پدیده در نهادهای دیگر قابل شناسایی باشد اما به نظر میرسد، در تحلیل و شناسایی آبشخور این عارضه، رجوع به نشانههای بروز و ظهور این عارضه در نهاد روحانیت، صحیحتر باشد، چه اینکه امام خمینی (ره) بهدرستی در نگارش منشور روحانیت، محل توجه را به این نقطه معطوف کرده است.
بهمنظور پرهیز از مجادلات نظری پیرامون ایده سکولاریسم، استفاده از تعبیر جدایی دین از سیاست که در خطاب و بیان امام (ره) نیز وجود دارد، به بهترین نحو سریان یک موضوع از نقطه شکلگیری ایده تا تبدیل شدن به یک بستر ذهنی و به عینیت رسیدن آن را توضیح میدهد. بهبیاندیگر جدایی دین ازسیاست قابلتعمیم به سه سطحِ “انگاره، گویه و پدیده” است. فهم آثار این عارضه، البته شاید به سهولت شناسایی آن در گذشته تاریخ انقلاب اسلامی نباشد. این موضوع در هالهای از پیچیدگی و پوششهای چند لایهای فرو رفته که شاید در دسترس ترین راه ممکن، تحلیل آن در لایه پدیدگی یا رخدادگی موضوع باشد.
منشور روحانیت امام (ره) با توجه به اینکه تنها به فاصله ۱۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است، به نحوی بسیار روشن و بصیرت آفرین بدون اینکه کمترین اثر کهنگی در آن بروز کند، به این پرسش اساسی که چگونه میتوان رد و خطر موضوع جدایی دین از سیاست را در نهاد روحانیت، شناسایی کرد؟ پاسخ روزآمد میدهد.
این مهمترین سؤالی است که نوشتار حاضر درصدد است، بر اساس خوانش منشور روحانیت حضرت امام خمینی (ره) در سوم اسفند ماه ۶۷، در پی پاسخ بر آن بر آید. امام خمینی در بندهای ابتدایی این منشور فرموده است: “استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیت و حوزهها مأیوس شد، دو راه برای ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکی راه ارعاب و زور و دیگری راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتی حربهٔ ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههای نفوذ تقویت گردید.
اولین و مهمترین حرکت، القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهای کارگر شده است تا جایی که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکهٔ سیاسیون تهمت وابستگی به اجانب را به همراه میآورد؛ یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشتهاند. گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بی دینی را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، بهمراتب کاریتر از اغیار بوده و هست.”
اگر به فرموده امام (ره) از تهمت وابستگی و افترای بیدینی اغیار -که خود نیاز به واکاوی و تحلیل دارد-، عبور کنیم، ایشان ضربه دو قشر از روحانیت را در پدید آمدن سکولاریسم، کاریتر، خواندهاند؛ روحانیت ناآگاه و روحانیت آگاه وابسته!
امام خمینی در بندهای بعدی نشانههای بروز سکولاریسم را در این دو دسته تبیین میکند، به بیان ایشان، بستر شکلگیری این عارضه، جا افتادن ایده جدایی دین از سیاست بود که به نظر میآید، ریشههای آن را باید در دوران ماقبل انقلاب اسلامی جستوجو کرد. بر این مبنا امام (ره)، میفرماید: “وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد.
بهزعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الاّ عالم سیّاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسهای زیر نیم کاسه داشت و این از مسائل رایج حوزهها بود که هرکس کجراه میرفت متدینتر بود. یاد گرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک بشمار میرفت. در مدرسهٔ فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزهای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چراکه من فلسفه میگفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهای قرون وسطی میشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزهها را حفظ نمود.”
امام خمینی (ره)، اولین و مهمترین ضربهای که از سوی روحانیت ناآگاه متوجه عینیت دین و سیاست، شده است، را در ایجاد ذهنیت فضیلت یافتن انحصار کارکرد روحانیت به حوزه فقه فردی و عبادی خوانده است. ایشان این بیخبری و حصار زدگی را با تعبیر حماقت بیان میکند. بهبیاندیگر وقتی حماقت، فضیلت شود، باید منتظر پدید آمدن آثار جدایی دین از سیاست باشیم.
بر اساس بیان امام میتوان گفت این تحمیق سه سطح دارد؛ سطح القایی که عامل بیرونی (استکبار) موجد آن است. سطح انفسی که به فرآیند تبدیل شدن حماقت به فضیلت در فرد روحانی اشاره دارد و سطح آفاقی که این حماقت مورداحترام و تکریم مردم قرار میگیرد. شناسایی این رخداد در زمانه حاضر و در آثار و احوال برخی افراد کار چندان سختی نیست. بخش زیادی از تلاش اهالی فقه خوارجی، دقیقاً در این بستر و زمینه قابلتحلیل و شناسایی است.
امام خمینی (ره) در ادامه با ارائه این تصویر، نوعاً ارزش بالای مجاهدت علمای دینباور را در چنین بستر تحمیق و حصارزدگی گوشزد کرده و قیام بزرگ اسلامی را نشأت گرفته از همین بارقه امید میداند. درعینحال ایشان هشدار میدهد: “البته هنوز حوزهها به هر دو تفکر آمیختهاند و باید مراقب بود که تفکر جدایی دین از سیاست از لایههای تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند و یکی از مسائلی که باید برای طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدسین نافهم و ساده لوحان بیسواد، عدهای کمر همت بستهاند و برای نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشتهاند. اوضاع مثل امروز نبود، هر کس صد در صد معتقد به مبارزه نبود زیر فشارها و تهدیدهای مقدسنماها از میدان به در میرفت”
معظم له، بهصورت عینی فضای حماقت ساز و تهدید آفرین آن دوران را چنین توصیف میکند: ” ترویج تفکر «شاه سایهٔ خداست» و یا با گوشت و پوست نمیتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسی میدهد و از همه شکنندهتر، شعار گمراه کنندهٔ حکومت قبل از ظهور امام زمان ـ علیهالسلام ـ باطل است و هزاران «إن قُلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایی بودند که نمیشد با نصیحت و مبارزهٔ منفی و تبلیغات جلوی آنها را گرفت؛ تنها راهحل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیلهاش را آماده نمود.”
خوانش همین فقره مهم از امام خمینی (ره) مهمترین شبهات و ان قلت های اهالی جدایی دین از سیاست را به خوبی روشن میسازد. چه اینکه با اندک تغییری در فعل و فاعل مصادیق بیان شده میتوان اصل آن شبهات را در متون فرقه ملامتیه و پشیمان شناسایی کرد. کافی است بهجای تعبیر “شاه سایه خداست”، تعبیر “آمریکا کدخدای دنیاست” را گذاشت، یا بهجای “جواب خون مقتولین را چه کسی میدهد” تعبیر” جواب خون جوانان مدافع حرم را چه کسی میدهد” یا بجای “شعار باطل بودن حکومت قبل از ظهور امام زمان (ع)” تعبیر “عصر حیرت” را بهکار برد.
امام (ره) سپس خطاب به طلاب جوان در عهد انقلاب اسلامی هشدار میدهد: “طلاب جوان باید بدانند که پروندهٔ تفکر این گروه همچنان باز است و شیوهٔ مقدسمآبی و دین فروشی عوض شده است. شکستخوردگان دیروز، سیاستبازان امروز شدهاند. آنها که به خود اجازهٔ ورود در امور سیاست را نمیدادند، پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند.” صراحت و روزآمدی این گفتار جای هیچگونه تفسیر و تأویل را باقی نمیگذارد، نزدیکی مواضع اهالی فقه بغی و محاربه با جریانات غیرانقلابی و بعضاً برانداز، حقیقتی است که امام (ره) ۳۳ سال پیش به آن اشاره داشتهاند.
امام خمینی در بندهای بعدی مجدداً به نحوی روشنتر، آدرس روحانیت سکولار را بدین نحو بیان میدارند: “دستهای دیگر از روحانی نماهایی که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا میدانستند و سر به آستانهٔ دربار میساییدند، یکمرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آنهمه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدسنماهای بیشعور میگفتند دین از سیاست جداست و مبارزهٔ با شاه حرام است، امروز می گویند مسئولین نظام کمونیست شدهاند! تا دیروز مشروب فروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ را مفید و راهگشا میدانستند، امروز از اینکه در گوشهای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ میدهد، فریاد «وا اسلاما» سر میدهند!
دیروز «حجتیه ای» ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحهٔ مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمهٔ شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابیتر از انقلابیون شدهاند! «ولایتی» هاى دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریختهاند، و در عمل پشت پیامبر و اهلبیت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را میخورند!”
بلاغت و صراحت امام خمینی (ره)، خطاب به روحانیت جدا انگار در این بند فزونی مییابد: “راستی اتهام امریکایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حِلیّت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر میشود؟ از آدمهای لامذهب یا از مقدس نماهای متحجر و بیشعور؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنها و کنایهها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از بهظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همهٔ اینها نتیجهٔ نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزههاست، و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است.”
امام خمینی (ره) در این بند به سیاق ابتدای منشور، مجدداً بهنوعی سه سطح تحمیق را مورد تاکید قرار دادند، و این واقعیت تلخ را از سطح القایی (خارجی) تا سطح آفاقی بیان داشتند. درعینحال، توجه به نکتهای ظریف در این بخش خالی از لطف نیست، و آن تمایز مقابله و برخورد با عارضه جدایی دین از سیاست در عهد طاغوت با عهد انقلاب اسلامی است.
امام برخورد واقعی با این پدیده را در عهد انقلاب اسلامی بسیار مشکل و پیچیده میخواند. اگر در عهد طاغوت؛ تنها راهحل، مبارزه و ایثار خون بود، اکنون در عهد انقلاب اسلامی نوع مقابله ترکیبی، چندبعدی و نرم است. امام بهصورت تلویحی ضمن اشاره بهسختی و صعوبت این برخورد، راهحل را در “تبیین حقایق و واقعیات” و “اجرای حق و عدالت” به نحو هنرمندانه میداند. به شکلی که هیچ بهانهای دست دشمنان برای سوژه کردن آن موضوع، نیفتد: “ازیکطرف وظیفهٔ تبیین حقایق و واقعیات و اجرای حق و عدالت در حد توان و از طرف دیگر مراقبت از نیفتادن سوژهای بهدست دشمنان کار آسانی نیست.”
امام (ره) در بندی دیگر راه جلوگیری از پیش آمد عارضه جدایی دین از سیاست را در تحقق عملی وحدت بین جناحهای مختلف نهاد روحانیت میداند و توصیه میکند از عمومی کردن و سیاسی و جناحی کردن مباحث تخصصی بپرهیزند: “خلاصه اختلاف به هر شکلی کوبنده است. وقتی نیروهای مؤمن به انقلاب حتی به اسم فقه سنتی و فقه پویا به مرز جبههبندی برسند، آغاز باز شدن راه استفادهٔ دشمنان خواهد بود.
جبهه بندی نهایتاً معارضه پیش میآورد. هر جناح برای حذف و طرد طرف مقابل خود واژه و شعاری انتخاب میکند، یکی متهم به طرفداری از سرمایهداری و دیگری متهم به التقاطی میشود که من برای حفظ اعتدال جناحها همیشه تذکرات تلخ و شیرینی دادهام، چراکه همه را فرزندان و عزیزان خود میدانم البته هیچگاه نگران مباحثات تند طلبگی در فروع و اصول فقه نبودهام ولی نگران تقابل و تعارض جناحهای مؤمن به انقلابم که مبادا منتهی به تقویت جناح رفاهطلب بیدرد و نقبزن گردد.”
امام (ره) علاوه بر توصیه به تلاش برای وعده وحدت، سفارشهای مهم دیگری به نهاد روحانیت برای عبور از هاله سکولاریسم داشتند که در این بند قابلجمع بندی است: حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفهٔ عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حکومت نشاندهندۀ جنبهٔ عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است، فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تاگور است…
هدف اساسی این است که ما چگونه میخواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم برای معضلات جواب داشته باشیم و همهٔ ترس استکبار از همین مسئله است که فقه و اجتهاد جنبهٔ عینی و عملی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد… حوزهها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آیندهٔ جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیای عکسالعمل مناسب باشند. چه بسا شیوههای رایج ادارهٔ امور مردم در سالهای آینده تغییر کند و جوامع بشری برای حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند. علمای بزرگوار اسلام از هماکنون باید برای این موضوع فکری کنند.
امام در بندهای پایانی به یک شبهه مهم که اکنون ما نیز بهشدت از آن متأثر است نیز پاسخ میدهد و آن اصالت بیاعتمادی به جریان سلطه است که در پس چهره معقول، منطقی و بهظاهر خیرخواهانه، ستیز با اصل دین و هویت ملی را هدف قرار گرفته است: آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل میکنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدیدنظر نماییم و ما خامی کردهایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزوای کشور شده است و اگر ما واقعگرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانی میکنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین میگذارند.
این یک نمونه است که خدا میخواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز «آیات شیطانی» در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت چهرهٔ واقعی خود را در دشمنی دیرینهاش با اسلام برملا سازد تا ما از سادهاندیشی به درآییم و همهچیز را بهحساب اشتباه و سوء مدیریت و بیتجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله اشتباه ما نیست، بلکه تعمد جهان خواران به نابودی اسلام و مسلمین است و الاّ مسئلهٔ فردی سلمان رشدی آنقدر برایشان مهم نیست که همهٔ صهیونیستها و استکبار پشت سر او قرار بگیرند.