به گزارش ادیان نیوز، «حکایت بیداری» به قلم محمود فروزبخش حکایتی از تجربه های عرفانی، خاطرات سیاسی و داستان های شیرین، از زندگی مرحوم آیت الله العظمی آقانجفی اصفهانی است. ابعاد گوناگون مبارزات این مرجع دینی، باعث تنوع در موضوعات حکایت ها شده است. حکایت بیداری در قطع پالتویی به همت نشر آرما به چاپ رسیده است.
این کتاب مشتمل بر سه بخش اصلی است. فصل اول شامل حکایت های عرفانی می شود که در «جستجوی خویشتن» نام دارد. فصل دوم شامل حکایت های سیاسی اجتماعی آقانجفی است و «تقی و توپ های خالی» نام دارد. و فصل سوم به حکایت هایی خواندنی از زندگی مرحوم محمدتقی آقانجفی اختصاص یافته که «مردم، خدا و مردم» نام دارد. فصل اول و دوم نوشتارهایی کوتاه و فصل سوم بیانی روان و حکایت گونه است.
قسمت هایی از فصل دوم این کتاب که توسط نویسنده در اختیار ما قرار گرفته است را در زیر می خوانیم:
ظلم اقبال الدوله حاکم اصفهان، بازاریان و کسبه را به ستوه آورده… دسته دسته به متحصنین در مسجد شاه افزوده میشود. در همان روز اول چهار هزار نفر در مسجد اجتماع میکنند.
***
آقا نجفی امام مسجد شاه بود و منزلش در نزدیکی مسجد قرار داشت. او با تمام امکانات از متحصنین حمایت مینمود.
اقبال الدوله نامه مینویسد و از آقا نجفی میخواهد که مردم را متفرق سازد و الا توپ میآورم و چنان میکنم و چنان.
***
خبر که به مسجد شاه میرسد محلات نزدیک منزل آقا نجفی و حاج آقا نورالله سنگربندی میشود و هر کسی هر سلاحی دارد میآورد و آماده نبرد میشود.
***
جنگ شروع میشود. جنگی نابرابر، یک طرف مردم به رهبری آقا نجفی، طرف دیگر حاکم دولتی اقبال الدوله.
جنگ بالا میگیرد و از دو طرف خسارت میگیرد. به مسجد شاه نیز آسیب وارد میشود.
آقا نجفی خطاب به ضرغام السلطنه – بزرگ بختیاری ها – چنین مینویسد: «امروز دفاع از اسلام واجب است قوایت را برای جنگ به اصفهان بیاور».
از بالای مناره مسجد شاه خبر آورده اند که در عالیقاپو، حکومت توپ جنگی آورده است.
***
ضرغام السلطنه پیام را دریافت میکند. میبوسد و بر روی چشم میگذارد و به تمامی تفنگ به دستان بختیاری فرمان جنگ میدهد.
قوای مسلح بختیاری مستقر در بیرون شهر به اصفهان وارد میشوند. از پل جویی گذشته خود را به میدان نقش جهان نزدیک میسازند.
تک تیراندازان بالای مناره های مسجد شاه ورود بختیاری ها را به مردم شادباش میگویند. جنگ جانی تازه میگیرد.
مجاهدان بختیاری از محلات پشت مسجد شاه خود را به مسجد میرسانند و این دقیقاً مصادف با شلیک توپ گلوله هایی است. ۱۲ گلوله شلیک میشود. سر در مسجد، کمی از گنبد آن و مناره ها آسیب برداشته و بسیاری از مردم به شهادت رسیده اند.
***
پسر ضرغام السلطنه از تیراندازان زبردست بختیاری است. از همان بالای مناره نشانه میگیرد و توپچی را به درک واصل میکند. موجی از وحشت قوای دولت را در بر گرفته بود.
***
مدت درگیری را تا ده روز نوشته اند. بالاخره بختیاری ها توانستند سنگر به سنگر شهر را از قوای دولت پاکسازی کنند.
دولتی ها به قنسولگری روس پناه بردند و شهر از فرمان پایتخت خارج شد.
***
یکسال از استبداد صغیر گذشته بود. سال هزار و سیصد و بیست و شش هجری قمری شهر در تصرف محمدتقی بود.
زمزمه هایی از دو دستگی میان بختیاری ها شنیده میشد…
بعد از فتح ماجرای ایران طور دیگری میشود. شاه ایران محمدعلی شاه قاجار به آقا نجفی نامه ای نوشت که حکایت از پشیمانی داشت.
در آن نامه همان قانون اساسی مشروطه را اصل قرار داده و بر پایی دوباره مجلس و انتخابات تأکید میکند و در پایان به نحوی مودبانه و البته از سر ترس از آقا نجفی میخواهد که ارکان حکومتش آسیبی نبیند.
آقا نجفی این نامه و این عقب نشینی محمدعلی شاه را به فال نیک میگیرد. اما همچنان میان بختیاری دو دستگی بیداد میکند…
***
محمدعلی شاه به روسیه وابسته بود و این از مسائل غیر قابل انکار تاریخ است. انگلستان رقیب دیرینه روسیه در ایران است و این نیز از مسائل غیر قابل انکار تاریخ است.
برخی از مشروطه خواهان خود را به انگلستان نزدیک کرده، وابسته به اجنبی شده و این نیز از مسائل…
***
با فتح تهران، محمدعلی شاه از سلطنت ساقط شد و انگلستان به نوعی جای روسیه را گرفت.
***
کم کم پایتخت در اختیار وابستگان به سفارت بریتانیا افتاد و اولین حرکت، اعدام شیخ اول مشروطه پایتخت، شیخ فضل الله نوری بود.
شیخ به دار شد و آبروی مشروطه و مشروطه خواهی بر باد شد. شیخ سد بود و چون شکست آب همه را با خود برد. چندی بعد، در پارک اتابک ستارخان و باقرخان از جریان مشروطه حذف شدند.
بهبهانی را دموکرات ها ترور کردند و حاج آقا نورالله هم از ترس ترورهای دموکرات ها از اصفهان گریخت. پیش از این نیز، آن بختیاری وابسته یعنی صمصام السلطنه موظف شده بود، آقا نجفی را به عتبات تبعید کند
علاقه مندان جهت تهیه این کتاب می توانند با دفتر توزیع نشر آرما تماس بگیرند: ۰۳۱۳۲۳۵۱۷۰۹***
منبع: رهیافته