یادداشت| اخلاق جهانی و پارادایم جدید در روابط بین الملل
در یادداشت وحید ستارزاده دانشجوی دکتری الهیات مسیحی دانشگاه ادیان و مذاهب آمده است: صرف وجود سازمانهای بینالمللی کافی نیست، بلکه یک ذهنیت جدید را میطلبد. همچنین ملیت، نژاد و تفاوتهای دینی نباید به عنوان عوامل تهدیدآمیز بلکه باید برای تعمق روابط در نظر گرفته شوند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، این روزها کرونا آنچنان بر زندگی ما سایه افکنده است که شاید از این مسئله غافل میشویم که در سالروز وقایع بسیار مهم تاریخ به سر میبریم. محاصره و اشغال برلین و پایان جنگ جهانی دوم. در ۱۶ آوریل ۱۹۴۵، ارتش شوروی به دروازه براندنبورگ رسیده بود و برلین در حال سقوط بود. در طول دو هفته از ۱۶ آوریل تا ۲ می (نبرد برلین)، سه واقعه مهم دیگر نیز در تقویم وجود دارد؛ ۲۱ آوریل که روز یادآوری هولوکاست است و ۲۰ و ۳۰ آوریل زادروز و سالگرد مرگ هیتلر؛ شخصی که نامش با کشتار یهودیان و جنگ جهانی دوم گره خورده است.
این وقایع بهانهای بود تا گزارشی از سخنرانی هانس کونگ ایراد شده در ۱۷ آوریل ۲۰۰۲، ارائه کنم. عنوان سخنرانی چنین بود: “پارادایم جدید در روابط بینالملل، تاملاتی درباره یازده سپتامبر.”(۱) هانس کونگ در این سخنرانی میکوشد برخی از زوایای “اخلاق جهانی”(۲) را که نخستین بار در سال ۱۹۹۰ و سپس در ۱۹۹۳ در پارلمان ادیان جهان اعلام شد، بیان کند. او پیش از پرداختن به پارادایم جدید خود، به سه دوره زمانی در قرن بیستم اشاره میکند که در آنها امکان تحقق پارادایم جدید فراهم نشد.
مجال اول پایان جنگ جهانی اول بود که منجر به فروپاشی امپراتوریهای؛ عثمانی، تزاری، هابسبورگ و آلمان و در نهایت معاهده صلح ورسای شد. معاهدهای که بر خلاف ایدهآلیسم ویلسونی (۳) بود و به کشورهای شکست خورده در جنگ تحمیل گردید و باعث ظهور فاشیسم و نازیسم و نهایتاً دو دهه بعد به جنگ جهانی دوم منجر شد.
مجال دوم، پایان جنگ جهانی دوم بود که به شکست قدرتهای محور انجامید. در این دوره گرچه با ابتکار ایالات متحده در تأسیس ملل متحد در شیکاگو در سال ۱۹۴۸ و طرح مارشال برای بازسازی اروپا همراه بود، ولی ظهور ابرقدرت شوروی و خصوصاً سیاست استالینی دنیا را به دو بخش شرقی و غربی تقسیم کرد و امکان ایجاد پارادایم جدید فراهم نشد.
مجال سوم پس از سال ۱۹۸۹ با شروع انقلابهای مسالمتآمیز در اروپای شرقی و فروپاشی شوروی همراه بود. در این دوره، پس از جنگ خلیج، شعار “نظم نوین جهانی” (۴) از سوی رئیسجمهور آمریکا اعلام شد. از نظر کونگ، این شعار باعث شرمساری بود چه، نه تغییری در عراق و دیگر کشورهای عربی ایجاد کرد، و نه باعث استقرار دموکراسی در کویت شد. و مهمتر از همه، هیچ دستاوردی برای حل مناقشه فلسطین نداشت. بنابراین کونگ معتقد است، در هیچ یک از این سه دوره، پارادایم جدید مورد نظر او محقق نشد. هانس کونگ این سؤال را مطرح میکند که آیا در دهه گذشته فرصتِ ایجاد “نظم نوین جهانی”(۵) از دست نرفته است؟
کونگ براین باور است که با وجود جنگها، کشتارها، موج آوارهها، هولوکاست و استفاده از بمب اتم، نباید برخی از تغییرات بزرگ در قرن بیستم را نادیده بگیریم. از نظر او، پس از ۱۹۴۵، بشر دستاوردهای علمی و فنی چشمگیری به دست آورد. حتی برخی از ایدههایی که در ۱۹۱۸ مجالی برای مطرح شدن پیدا نکردند، توانستند به موفقیتهایی دست پیدا کنند. جنبشهای صلح، جنبشهای حقوق زنان و جنبسهای فعالان محیط زیست همگی پیشرفت چشمگیری داشتند. این مسئله خصوصاً در اروپا با کمرنگ شدن ملیگرایی، به رشد و تقویت اتحاد اروپا انجامید.
برآیند این تغییرات، تأسیس سازمانهای بینالمللیِ سیاسی و اقتصادی همچون؛ اتحادیه اروپا و سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (۱۹۴۸) با مشارکت کشورهای صنعتی بود.
پیشفرضهای اخلاقی، پارادایم جدید در روابط بینالملل
از دیدگاه هانس کونگ، در کنار تأسیس نهادها و سازمانهای بینالمللی سیاسی و اقتصادی همچون اتحادیه اروپا، به یک چارچوب اخلاقی نیز نیاز است. به عبارت دیگر پارادایم جدید به این معناست که سیاستهای ملی مبتنی بر منفعتگرایی، قدرت و نفوذ به سیاستهای منطقهای صلحآمیز، توافق و همکاری مبدل شوند. خصوصاً در حال حاضر که اقدام سیاسی بر همکاری دوسویه، مصالحه و تعامل مبتنی است و نه بر مواجهه، تجاوز و انتقام. اینچنین همگرایی سیاسی، پیش از هر چیز به یک تغییر فکری نیاز دارد. به عبارت دیگر، صرف وجود سازمانهای بینالمللی کافی نیست، بلکه یک ذهنیت جدید را میطلبد. همچنین ملیت، نژاد و تفاوتهای دینی نباید به عنوان عوامل تهدیدآمیز بلکه باید برای تعمق روابط در نظر گرفته شوند.
در حالی که در پارادایم قدیم همیشه وجود یک دشمن سنتی پیشفرض گرفته میشد، در پارادایم جدید، فرض وجود چنین دشمنی متصور نیست. افزون بر آن، پارادایم جدید، شرکا یا رقبای اقتصادی را میطلبد و نه تقابل نظامی را.
پارادایم جدید در محدوده سیاست و اجتماع
از منظر کونگ، رویکرد مسائل سیاسی در پارادایم جدید باید مبتنی بر هنر تعامل یا به عبارت دیگر مبتنی بر مشی بدون خشونت باشد. البته این امر نباید بر مبنای الگوی پلورالیسم پستمدرنیستی باشد که در آن هر چیزی مجاز شمرده میشود بلکه باید برای آن مرز و محدودهای ترسیم کرد. در نتیجه، پیشفرض تحقق آن، یک وفاق اجتماعی درباره ارزشها، حقوق و مسئولیتهای اساسی است که همه گروههای اجتماعی و ملتها اعم از دیندار، غیر دیندار و نمایندگان فلسفه و ایدئولوژیها در آن مشارکت کنند. از سوی دیگر، این وفاق اجتماعی نباید از سوی یک سیستم دموکراتیک تحمیل شود بلکه باید پیشفرض گرفته شود. به عبارت دیگر اصول مشترک اخلاقی به معنای وجود یک سیستم اخلاقی خاص نیست، بلکه به معنای ارزشها، حقوق و مسئولیتهای مشترک است، یعنی همان اخلاق بشر یا انسانی.
به باور کونگ، اخلاق جهانی یک ایده جدید نیست بلکه برایند سنتهای فلسفی و دینی مشترک بشر است و تا حدودی قاعده طلایی ادیان بیانگر آن است؛ “آنچه را که برای خود نمیپسندی برای دیگران نیز مپسند.” اخلاق جهانی نباید با قانون تحمیل شود بلکه باید براساس آگاهی عمومی باشد. اخلاق جهانی بر مسئولیت فردی تک تک افراد در جایگاهشان در اجتماع و بر مسئولیت شخصی رهبران سیاسی تأکید میکند. این تأکید بر مسئولیت فردی به معنای نادیده گرفته شدن قانون نیست چه، در برخی شرایط همچون؛ نسلکشی، جنایت علیه بشریت و جرایم جنگی به حمایت جدی قانون نیاز است.
۱۱ سپتامبر
هانس کونگ با انتقاد از عملکرد جورج بوش در حمله به افغانستان بر این مسئله تأکید میکند که در سنت مسیحی جنگ فقط میتواند گزینه آخر (۶) باشد و نه گزینه اول.(۷) از نظر کونگ، جنگ باعث هرج و مرج در افغانستان، جنگ قبیلهای و از بین بردن امکان صلح شد. همچنین او این سؤال را مطرح میکند که سربازان آلمانی در جنگ آمریکا چه میکنند؟! آیا این سربازان باید در جنگ احتمالی علیه ایران و عراق یا یمن، بدون هیچ محدودیتی شرکت کنند؟ آیا جایگزین دیگری وجود ندارد تا میلیاردها دلار هزینه جنگ و سلاح صرف از بین بردن فقر، گرسنگی و گسترش آموزش شود؟ و سؤال اصلی اینکه؛ آیا باید جنگ علیه تروریسم را به همین سبک و روش ادامه داد؟ کونگ تصریح میکند نگرانی او معطوف به آینده است و نه گذشته. هانس کونگ، پاسخی واقعی و ضد قانون مورفی به این پرسشها ارائه میکند: “خطای ممکن نباید همیشه رخ دهد.”
هانس کونگ بحث خود درباره پارادایم جدید را اینچنین جمعبندی میکند:
در عصر جهانی شدن، به یک اخلاق جهانی متناسب با مشکلات جهانی نیازمندیم و آن نیز مستلزم دو امر است؛
۱. انسانیت واقعی، به این معنا که حفظ شأن و حرمت هر انسانی بدون در نظر گرفتن سن، جنسیت، نژاد، رنگ، توانایی ذهنی یا جسمی، زبان، دین، دیدگاه سیاسی، ملیت و طبقه اجتماعی باشد.
۲. التزام به قاعده طلایی اخلاق؛ اصل اخلاقی که در سنتهای اخلاقی و دینی بشر در طول هزاران سال بر آن تأکید شده است.
“صلح میان ملتها، مستلزم صلح میان ادیان، و صلح میان ادیان مستلزم گفتوگوی بین ادیان، و گفتوگوی بین ادیان مستلزم اصولی برای اخلاق جهانی است که بدون آن، بقایی برای دنیا نمیتوان تصور کرد.”
پینوشت:
۱. “A New Paradigm In International Relations? Reflections On September 11, 2001”
۲. Global Ethic
۳. اصول چهاردهگانه وودرو ویلسون بیست و هشتمین رئیس جمهور ایالات متحده که به ایجاد یک صلح جهانی کمک میکرد.
۴. New World Order
۵. منظور هانس کونگ از نظم نوین جهانی، نظم مبتنی بر اخلاق جهانی است و با نظم نوین جهانیِ جورج بوش پدر، متفاوت است.
۶. Ultima ratio
۷. Ultima proxima