حجت الاسلام مهدی امیدی، دانشیار گروه علوم سیاسی مؤسسه امام خمینی(ره) قرائت سکولار از انسان عصر انتظار را مورد نقد قرار داد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، حجت الاسلام مهدی امیدی دانشیار گروه علوم سیاسی مؤسسه امام خمینی(ره) در نشستی آنلاین قرائت سکولار از انسان عصر انتظار را مورد نقد قرار داد.
مطالب ارائه شده توسط حجت الاسلام امیدی در نشست «انسان بی قرار سکولار در قامت انسان عصر انتظار» به شرح زیر است:
۱ ـ بحث ما نقد قرائت سکولار از انسان عصر انتظار است. چندی پیش یکی از اساتید علوم سیاسی موضوعی را تحت عنوان «انسان عصر انتظار» به صورت نشست علمی مجازی مورد بحث قرار دادند که نیازمند تأمل و ارزیابی است.
ایشان بحث را در چهار حوزه ارائه کردند:
الف) معرفی چهار تیپ از انسان عصر انتظار
ب) مفروضات پایه برای بحث
ج) انواع نظم های سیاسی متأثر از چهار تیپ ترسیم شده
د) دفاع از ایده ای خاص از انسان عصر انتظار و نظم سیاسی برخواسته از آن!
۲ ـ فهم درست مفاهیم، درک عمیق مسائل و انتقال صحیح آنها سه گام بسیار مهم در بررسی هر مسأله ای است.از این رو، جهت بررسی و تحلیل بحث؛ در ابتدا به عنوان مقدمه ضروری، به تبیین مفهوم «عصر انتظار» می پردازیم.
عصر انتظار مقطعی متکامل از تاریخ دین و دینداری است که در آن بر اساس حکمت و مشیت الهی، امام معصوم از دیده ها پنهان است و دینداران می بایست با اتکاء به خرد متکی به وحی یعنی نصوص و ظواهر دینی و بر اساس نظام امامت و ولایت و هدایت عالمان دین، خود به تنظیم امور معاش و معاد خویش بپردازند.
انتظاردر اینجا به معنای توقع بدون حرکت، و نگاهی خیال پردازانه به آینده نیست.
انتظار به معنای رها شدگی انسان و وانهاده شدن به عقل خودبسنده نیست.
انتظار به معنای ناتوانی از فهم دین و عدم امکان ساماندهی زندگی به واسطه دین نیست.
انتظار به معنای سکوت و سکون و رضایت به تحکم سلطه گران، مفسدان و فتنه گران و بدعت گزاران نیست. این نوع انتظار از منظر عقل و شرع مذموم است و ناپسند.
انتظار، چشم دوختن به آینده ای درخشان با ظهور مصلح جهانی و اصلاح امور است
انتظار حرکت است و تلاش و امید، قانع نشدن به وضع نامطلوب موجود در تمام سطوح،
انتظار، داشتن عزم و اراده ای محکم برای ساختن گام به گام آینده ای مطلوب در حد توان است.
انتظار بهره گیری از خرد و دین برای ترسیم سامان زندگی بر مدار وسائط فیض الهی و نظام تعریف شده از سوی آنان است.
انتظار بکارگیری نیرو برای شکوفا نمودن استعدادهای نهفته آدمیان و زمینه سازی برای انقلابی بزرگ و شگرف در گستره ای جهانی است.
فلسفه انتظار، پایداری در مسیر حق و استمرار مبارزه با باطل تا ظهور مصلح کل است.
این انتظاری است ممدوح و ستودنی که نه مباین عقل است و نه مخالف دین.
نقد تیپ های چهارگانه از انسان عصر انتظار
۱ ـ استاد مورد نظر با طرح سئوالی در این باب که انسان عصر انتظار چگونه انسانی است؟ به ارائه چهار تیپ خیالی از انسان عصر انتظار می پردازد و خود یکی از این تیپ ها را بر می گزیند، بدون آنکه به منطق ارائه هر تیپ و نقد آن اهتمامی داشته باشد. چهار تصویر ایشان از انسان عصر انتظار عبارتند از : انسان منفعل – انسان رادیکال – انسان فعال و ستیزه جو- انسان مداراگر، متحیّر و در حال تقیه…،
اشکال این نوع رویکرد فقدان پشتوانه نظری فلسفی برای طرح بحث و نیز گزینش غیر مبتنی بر منابع و ادله فقهی یا قرآنی و روایی است. به نظر می رسد سه تیپ معرفی شده در یک دسته، جا می گیرند.
انسان عصر انتظار را می توان به یکی از دو دیدگاه غالب فهم کرد و مورد بحث قرار داد.
۱ ـ دیدگاه نخست آن است که وی را انسانی مسلمان رها شده به حال خود، بی قرار و متکی به عقل خویش بدانیم که بدون هر گونه هدایت معصوم و برنامه روشنی از ناحیه او؛ متحیرانه در تلاش برای ساماندهی زندگی خویش است که این خود سه حالت دارد یا انزوا طلبانه کار خود را پی می گیرد یا خود را با وضع موجود منطبق می کند و یا به حکومتی حداقلی تحت سلطه بسنده می کند.
۲ ـ بر اساس دیدگاه دوم انسان عصر انتظار از آنرو که منتظر ظهور امامی معصوم با ویژگی ها و اهدافی خاص در سطح جهانی است، انسانی مسلمان است که نه منزوی است، نه تسلیم وضع موجود است و نه به حداقل بسنده می کند. او در می یابد که نقشه ای راهبردی از ناحیه خداوند منطبق با نظام امامت و ولایت برای او وجود دارد و او مأموریت دارد که در حد توان در اجرا و تحقق آن تا ظهور امام منتظَر بکوشد.
به نظر می رسد دیدگاه دوم کاملا با برداشت درون متن دینی منطبق است. انسان عصر انتظار در وظایف دینی از حیث اینکه براساس نقشه الهی باید مسیر خود را تعیین کند، چندان تمایزی با انسان عصر حضور امام ندارد. او دست کم، در قبال امام غایب، سه وظیفه عمده را برعهده دارد: ۱. شناخت جایگاه واقعی امام معصوم و ایمان و باور به آن که لازمه اش فهم مقصد و خطوط اصلی سبک زندگی در عصر انتظار است.
۲ ـ تبعیت و اطاعت آگاهانه از امام معصوم و خط مشی تعیین شده از ناحیه او در عصر غیبت که لازمه آن حرکت مومنانه، هدفمند و ولایت مدارانه به سوی اهداف تعیین شده است.
۳ ـ برائت از دشمنان امام و دشمنان دین خدا که لازمه آن مرزبندی عقیدتی و عملی با آنها است.
بر این اساس می توان ادعا کرد که انسانِ عصر انتظار نه انسان منزوی، نه انسان رادیکال و نه انسان متساهل است، بلکه او انسانی مومن، تلاشگر، فضیلت گرا و مسئولیت پذیر است که در پی فهم و ترسیم نقش خود بر اساس رهیافت دین و نقشه آسمانی طراحی شده خداوند در عصر غیبت امام معصوم است، نه دنبال تصویر گری و نقاشی خیال پردازانه از خود.
نقد مفروضات پایه بحث
۱ ـ نخستین مفروض پایه بحث ایشان، این است که انسان عصر انتظار؛ انسان ناتمام و ناقصی است، چون به تنهایی قادر به دستیابی به سعادت خود نیست.
اشکال این مفروض آن است که نقص؛ ویژگی ذاتی انسان است و اختصاصی به عصر انتظار ندارد. «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هوالغنی الحمید».
نقص از جهت نیاز به هدایت نیز، لازمه قهری حرکت تکاملی انسان است. خداوند قبل از هبوط آدم (ع) به زمین، وعده ارسال هدایت گران را داده بود.. در هیچ مقطعی انسان بدون عنایت حق کامل نبوده و نیست.
وقتی از کمال برخی انسان ها سخن می گوییم و معتقدیم که در هر عصری انسان کامل وجود دارد، این به معنای کمال مستقل از عنایت خداوند نیست.«و لولا فضل اله علیکم و رحمته ما زکی منکم من احد ابدا و لکن الله یزکی من یشاء»؛(نور/۲۱) کما اینکه به پیامبر اسلام فرمود:« و لولا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا»
انسان کامل هم در نسبت با خدا معترف به نقص در حق شناخت و حق عبادت است «ما عرفناک حق معرفتک و ماعبدناک حق عبادتک» البته این نقص، نقص ذات معلول است که به کنه علت راه نمی یابد.
با این حال امام معصوم در برابر سایر انسان ها کامل است و رافع نقص هدایتی آنها است. در عصر غیبت نیز این هدایت گری تعطیل نمی شود، بلکه با واسطه عالمان ربانی که حجت منصوب از سوی امام معصوم هستند تداوم می یابد.
۲ ـ دومین مفروض ایشان، انتظار نجات است. به این معنا که انسان عصر انتظار، از وضع موجود ناراضی است و برای فرار از این وضع دنبال نجات است.
اینکه انسان منتظر، راضی به وضع موجود نیست صحیح است، اما اشکال در تخصیص این حکم به عصر انتظار است. بشر همواره خواهان گذار از وضع موجود، به وضع مطلوب یا مطلوب تر است. اما انتظار نجات تنها گذار به وضعی بهتر از وضع حال نیست، بلکه انتظار نجات، انتظار پیاده شدن نقشه جامع و کامل الهی بر روی زمین و سامان یافتن حیات مادی و معنوی بشر بدست انسان کامل و خلیفه الهی است. انسان عصر انتظار «توقعی مسئولانه از نجات» دارد نه غیر مسئولانه. از این رو دست از تلاش و کوشش برای بهبود وضع موجود خویش بر نمی دارد و به امکان پذیری تحقق عدالت در سطح جهانی و مبارزه با ظلم و فساد و نیز به امدادهای الهی باور دارد.
۳ ـ سومین مفروض ایشان، این است که نظمهای ایجاد شده در عصر غیبت، شکننده و در معرض بی نظمی است؛ زیرا با آزمون و خطا پیش می رود! وی می گوید: انسان عصر انتظار هیچ گاه نباید از خودش انتظار و توقع داشته باشد که جامعهای میتواند درست کند که خالی از ظلم و بی عدالتی باشد.
به نظر می رسد نظم مصنوع انسان چه در عصر معصوم و چه غیر معصوم همواره در معرض شکنندگی است اما سبب شکنندگی می تواند متمایز باشد. عامل شکنندگی نظم در عصر حضور خواص زیاده طلب هستند که عدالت معصوم را برنمی تابند و به بی نظمی دامن می زنند.
اما عامل شکنندگی نظم در عصر غیر معصوم افزون بر خواص، برنامه های مبتنی بر تئوری های سکولار و غیر دینی است که توسط برنامه ریزان سست اعتقاد و گاه غیر معتقد یک حزب یا جریانی خاص تدوین و سپس به مرحله اجرا در می آیند. این امر است که به تدریج جامعه دینی را از هویت دینی اش دور می سازد.
اینکه انسان عصر انتظار، توقع اجرای عدالت کامل در جامعه را قبل از ظهور ندارد صحیح است اما این امر مجوز تحمل عدالت در هیچ سطحی نیست. انسان عصر انتظار باید با تمام قوا بکوشد ذره ای ظلم و بی عدالتی در جامعه حاکم نباشد اما تردیدی ندارد که ظالم همواره هست و بی عدالتی از انسان های سست ایمان حتی اگر از مسئولین حکومت باشند امکان تحقق دارد.
تحمل کمترین سطح بی عدالتی با هویت انسان عصر انتظار سازگار نیست. زیرا او خود را در جایگاه یاور منجی قبل از ظهور قرار می دهد و برای یاری او جهت تحقق عدالت کامل در جهان کاهلی و سستی به خرج نمی دهد. او خود را مخاطب خداوند در قرآن می داند که مأمور به عدل و احسان است چه در زمان حضورو چه در عصر غیبت « ان الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی» و آن را مطابق با تقوا می داند.
انسان منتظر می داند که با قدرت های ظالم و سلطه گر نمی توان از درب نصیحت وارد شد بلکه چنین امری نیازمند قدرت است. انسان منتظر نه تنها به ظلم تن نمی دهد بلکه تلاش می کند تا جایی که می تواند به سمت عدالت کامل حرکت کند و دیگران را هم به اجرای عدالت فرابخواند تا در حرکتی جمعی ؛ گستره وسیعتری از عدالت را برقرار سازند. چرا که بر این باور است که امام معصوم هم با اتکاء به مردم عدالت را در سطح جهانی تحقق می بخشد.
مشاهده رنج و درد مردم و سکوت در برابر آن و توجیه رنجها به این بهانه که بی عدالتی طبیعی است و باید توقعتان را کاهش دهید از خصوصیات انسان عصر انتظار نیست. بلکه این توجیه کسانی است که مسببین رنج و درد مردم را تطهیر نموده و زمینه فکری لازم را برای افزایش ظلم و بی عدالتی آنابن فراهم می سازد.
۴ ـ چهارمین مفروض ایشان این است که عصر حاضر عصر تقیه و تحیر است. بر این اساس عصر انتظار از نظر ایشان، عصر حداقلها و نقصانها، احتیاطها و تجربهها و خطاها و در عین حال عصر امیدها و آرزوها است.
برای بررسی این سخن ابتدا لازم است به معنای تقیه بپردازیم. تقیه، یعنی مخفی کردن حق از دیگران و یا اظهار خلاف آن، برای در امان ماندن از شرّ دشمنان و یا به جهت مصلحتی که ارزشش بیشتر از اظهار حق باشد.
تقیه
وجوب تقیه از نظر فقهای شیعه با دو فرض جاری است ۱. در حکومت های جور و ظالم باشد ۲. خوف جانی به همراه داشته باشد. شیخ صدوق در الهدایه ص۵۱ مینویسد: «التقیه فریضه واجبه علینا فی دوله الظالمین» و شیخ طوسی در تفسیر تبیان ج۲ ص ۴۳۵ می نویسد: «والتقیه – عندنا – واجبه عند الخوف علی النفس» پس در غیراین صورت تقیه و کتمان حقیقت جایز نیست.
حرمت تقیه نیز در جایی است که کتمان حقیقت ضررهای معتنابه اجتماعی داشته باشد برای مثال تقیه در زمانی که اصل اسلام در معرض خطر باشد حرام است. البته برخی از فقها چون تصویری ذهنی از حکومت اسلامی در عصر غیبت نداشتند همه حکومت ها تا قیام حضرت حجت(ع) را حکومت های ظالم می دانستند و حکم به تقیه می دادند. اما حقیقت آن است که ائمه قیام هایی را باطل می دانستند که نوعی قیام برای نفس بود و با اهداف الهی معصومین ناسازگاری داشت.
حیرت
اما واژه حیرت: حیران به کسی میگویند که در کار خود گشایش و فرجی نمیبیند. از امام صادق(علیه اسلام) نقل شده که این حیرت شبیه حیرت موسا علیه السلام قبل از ملاقات با شعیب است و متعلق به شخص امام زمان است نه مردم «یُصلح الله امرَه فی لیله کما اَصلحَ الله امرَ نبیّه موسی علیهالسّلام و یُخرجه من الحیره و الغیبه الی نور الفرج و الظهور» در روایاتی به نقل از امام علی (ع) و امام باقر (ع) نیز عبارتی است که متعلق حیرت را امام زمان و مردم نشان می دهد. «او را حیرت و غیبتی است که اقوامی در آن گمراه شده و اقوامی دیگر در آن هدایت یابند.»
به هر حال مفهوم حیرت در اینجا آن است که برای امام (ع) حالتی پیش می آید که در آن گشایشی برای خود او و مردم نیست و از دیدگان پنهان می ماند. در این صورت حیرت در عصر انتظار همانند امر غیبت ناظر به مناسبات میان امام و مردم خواهد بود و حیرت مطلق مراد نیست.
پس انسان عصر انتظار انسان متحیر به معنای واله و سرگردان نیست بلکه او عدم حضور امام را؛ عدم گشایش در زندگی خود می بیند با این حال وظیفه خود را در چنین موقعیتی به خوبی تشخیص می دهد. او با مشاهده حقایق پیرامونی موضع رفتاری خود را مشخص می کند برای مثال در فضای امروز که قدرتهای بزرگ جهانی در صدد سیطره تفکرات مادی و الحادی خود در سطح جهان و مبارزه با اسلام ناب محمدی از طریق اسلام هراسی، ترویج تفکرات سکولار و افزایش فتنه های مذهبی هستند در می یابد که عصر امروز نه تها عصر تقیه نیست بلکه باید قدرتمندانه از حاکمیت دین در جامعه دفاع نماید .
حداقل ها
اما اینکه گفته می شود انسان عصر انتظار؛ انسان حداقل ها و نفصان ها است صحیح نیست زیرا اکتفاء به حداقل ها ناسازگار با فطرت کمال گرای انسان و غیر منطبق با خواست خدای متعال در اجرای همه احکام است. « و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الفاسقون» البته این بدین معنا نیست که انسان عصر انتظار نقصان ها و کمبودها و توفیقات و شکست ها را نمی بیند یا آنکه خود را قادر به اجرای همه احکام می داند. بلکه به این معناست که او هیچگاه پرچم ناتوانی و ضعف را به دست نمی گیرد و از «نمی توانیم» و «نمی شود» سخن نمی گوید بلکه شعار او این است که لاتخافوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنین.
انسان منتظر از تمامی ظرفیت های علمی و عملی برای حفظ عزت و حیات مادی و معنوی خویش بهره می گیرد و در عین حال می داند که خداوند کسی را بیش از توانش تکلیف نکرده است. تا جایی که توان داشته باشد به اجرای دین و عدالت پایبند است.
او توان خود را در مقیاسی جهانی برای تحقق اسلام در نظر می گیرد. برای او تشکیل حکومت اسلامی نخستین گام برای تحقق اسلام است.
او می داند که اجرای کامل اسلام و عدالت منوط به تربیت انسان های مومن و پایبند به موازین اسلام است از اینرو نخست به استحکام ایمان درونی خود می اندیشد و سپس اهتمام حود را در تربیت نیروهای مومن بکار می گیرد..
انسان منتظر می داند که در راه خدا با ملامت ملامت گران مواجه خواهد شد و او را خشونت گرا، جنگ طلب، ستیزه جو و آشوبگر معرفی خواهند کرد اما به درست بودن راه خود ایمان دارد و ترسی به خود راه نمی دهد. « ولایخافون فی الله لومه لائم»
بنابراین چهار مفروض ایشان یعنی نقص انسان، انتظار نجات، نابسامانی جامعه و احتیاط طلبی انسان هیچیک مختص انسان عصر انتظار نیست و این امور در هیچ زمانی انسان ها را از تکاپو و حرکت باز نمی دارد. تقیه در اسلام تنها در شرایطی خاص تجویز شده است و کاربست آن درتمامی ادوارغیبت کبری؛ هم مغایر خرد و فطرت کمال جوی انسان و هم مغایر با روح تعالی طلب اسلام است. الاسلام یعلوا و لایعلی علیه
نقد چهار نظم سیاسی عصر انتظار
۱ ـ استاد حوزوی – دانشگاهی در ادامه چهار نوع نظم سیاسی که محصول چهار تفسیر از انسان عصر انتظار است را چنین برمی شمارد.
۱ ـ نظریه تعطیل و نظم گتوشده انسان منفعل تا ظهور امام
۲ ـ نظم رهاشده و فسادزای انسان رادیکال تا ظهور امام
۳ ـ نظم حداکثری اسلامی سامان داده شده توسط انسان فعال ستیزه جو به عنوان مقدمه ظهور
۴ ـ نظم حداقلی غیر اسلامی سامان داده شده توسط انسان متساهل
با توجه به اینکه دو دیدگاه نخست یعنی نظم انزوا گرا و نظم رها شده توأم با افزایش فساد از منطق قوی برخوردار نیست دیدگاه سخنران فقط در برابر نظم حداکثری اسلامی قرار می گیرد. ایشان نوع چهارم از نظم را منطبق با دیدگاه خود و شیخ انصاری تلقی می کند.
وی معتقد است که ما میتوانیم بدون انتساب حکومت به اسلام؛ حکومتی غیر اسلامی داشته باشیم که صرفا برای کاهش جرم است نه اسلامی سازی زندگی.
در اینجا لازم است به نسبتی که ایشان به شیخ انصاری در باب حکومت عصر غیبت داده اند بپردازیم. شیخ انصاری هیچگاه از حکومت غیر اسلامی در عصر غیبت دفاع نکرده است. از نظر شیخ تشکیل حکومت واجبی عرفی، عقلی و شرعی است که فقیه باید عهده دار آن باشد و در فرض عدم وجود فقیه، برخی دیگر از مردم مسلمان بر حسب وجوب کفایی باید مسئولیت آنرا بر عهده گیرند. بحث شیخ این است که آیا مطلق اختیارات معصوم برای فقیه ثابت است یا آنکه تنها اموری که به هیچ وجه نمی توان وجوب عرفی ، عقلی و شرعی آنرا انکار کرد بر عهده فقیه است.
شیخ به دیدگاه دوم رأی می دهد و می نویسد. و علی أیّ تقدیر فقد ظهر ممّا ذکرنا أنّ ما دلّ علیه هذه الأدلّه هو ثبوت الولایه للفقیه فی الامور الّتی تکون مشروعیّه ایجادها فی الخارج مفروغا عنه، بحیث لو فرض عدم الفقیه کان علی الناس القیام بها کفایه
شیخ انصاری مشروعیت حکومت اسلامی فقیه را از مقبوله عمر بن حنظله بدست می آورد و معتقد است که برحسب مقبوله؛ امام علیه السلام به دلیل آنکه قضاوت شاخه ای از حکومت است فقیه را حاکم و قاضی قرار داده است. و لذا مطلق احکام صادره از فقیه حاکم را حجت در حق مکلفین دانسته و اطاعت از او را واجب دانسته است.
إنّ تعلیل الإمام علیهالسلام وجوب الرضا بحکومته فی الخصومات، بجعله حاکما علی الإطلاق و حجه کذلک، یدلّ علی أنّ حکمه فی الخصومات و الوقائع، من فروع حکومته المطلقه و حجیّته العامّه، فلایختص بصوره التخاصم.
این بیان شیخ نشان می دهد که حجیت حکومت فقیه حجیت تامی از ناحیه امام معصوم است و بی تردید چنین حکومتی اسلامی است. پس اینکه گفته شد شیخ مدعی تشکیل حکومت غیر اسلامی است صحیح نیست و کلام نادرستی به شیخ انصاری نسبت داده شده است.
نکته دیگر آن است که اگر حکومت اسلامی نباشد طاغوت است و پذیرش حکومت طاغوت از منظر اسلام منهیٌ عنه است. و شق سومی از حکومت که نه اسلامی باشد و نه طاغوتی در اندیشه اسلامی فرض ندارد. «یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به»
تهیه عِدّه و عُدّه در برابر دشمنان اسلام و ایجاد موازنه قدرت که خواست خداوند از مسلمین در قرآن کریم است جز با تشکیل حکومت اسلامی ممکن نیست. جلوگیری از سلطه کفار در سطوح مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی و استقلال از اجانب که مفاد قاعده نفی سبیل است تنها با تشکیل حکومت اسلامی میسر است. اجرای احکام و دستورات اسلام بویژه در حوزه عدالت جز با سامان دهی نظم سیاسی بر اساس اسلام ممکن نیست. دفاع از حقوق پایمال شده مسلمانان مظلوم در سطح جهان جز با مبارزه ساختارمند امکان پذیر نیست. اُذِن للّذین یُقاتَلون بانّهم ظُلموا و اَنّ الله علی نَصرهم لَقدیر
اینکه بدلیل خطا در فهم و برداشت؛ انسان عصر انتظار حق ندارد چیزی را به دین نسبت داد سخن سخیفی است زیرا لازمه اینکه هیچ حکم عبادی و هیچ معرفت و ارزشی را نتوان به دین نسبت داد این است که تا ظهور امام زمان(عج) حیات بشر عاری از مفاهیم و معارف و احکام دینی است و فرض تکالیف دینی نیز بی معنا خواهد بود. این سخن مبتنی بر پلورالیسم معرفتی در حوزه دین است که به اطلاق آن غیر منطقی و قابل پذیرش نیست. سخن درست آن است که گفته شود به دلیل امکان خطا باید در نسبت دادن یک امر به دین دقت بیشتری به عمل آورد و از ابزارهای لازم و مورد اعتنای دین برای فهم استفاده کرد.
استاد حوزوی – دانشگاهی در ادامه بحث خود؛ انسان عصر انتظار را انسانی فروتن می داند که حداقل سامان زندگی را می پذیرد. اهل مدارا است و تساهل حاکم بر زمانه خود را می پذیرد.
پرسش این است که اگر حق حداقلی را هم از انسان متساهل بگیرند با چه وسیله ای می خواهد آن را بدست آورد؟ به فرض اگر مردم در دهه ۵۷ قیام نمی کردند و حکومت پهلوی را ساقط نمی کردند انسان اهل تقیه و تساهل چگونه می توانست سامانی حداقلی برای زندگی اجتماعی خود بسازد و حکومت تشکیل دهد!!
این انسان فروتن در برابر جریان سلطه جهانی چگونه می توانست حق حداقلی خود را از چنگ صاحبان قدرت و ثروت و شبکه های ارتباطات جهانی بدست آورد؟
بیش از هفتاد سال است که فلسطین تحت اشغال رزیم صهیونیستی است انسان های متساهل و حکومت های غیر اسلامی چه اقدام در خور توجهی جز قرارداد ننگین کمپ دیوید و معامله قرنی که نوعی واگذاری کامل فلسطین به اشغالگران صهیونیست است انجام داده یا می توانند انجام دهند؟
انسان فروتن متساهل اگر امروز قادر نیست با ظالمین و اهل فساد مبارزه جدی داشته باشد چگونه می تواند مدعی انتظار امامی باشد که قرار است از میان همین مردم برای اصلاح امور و بسط عدالت جهانی سرباز گیری کند.
این انسان متحیری که از نقش خود در عصر انتظار ناآگاه است و تسلیم تساهل حاکم بر زمانه خود شده است چگونه می تواند حکومت و مجموعه قوانین حاکم بر آن را بدون نظر به هویت و شخصیت دینی و اجتماعی خود شکل دهد؟ نسبت آن حکومت با دیانت او چگونه خواهد بود؟
استاد حوزوی دانشگاهی در ادامه به روحیه تساهل گری انسان عصر انتظار می پردازد و تبلیغ مذهب را تعطیل شده اعلام می کند. وی می گوید: در این دوره اصل بر تساهل و مدارا است و به تقیه حکم میکند؛ تقیه همچنانکه جنگ ابتدایی را تعطیل میکند علی القاعده تبلیغهای خاص برای مذهب هم تعطیل میشود …، انسان شیعه عصر انتظار دنبال تبلیغ کردن گسترده دین خودش نیست بلکه دنبال محاجه با دیگران هم نیست و هرکجا دید که دیگران تحکم میکنند بر اساس اصل تقیه سکوت میکند و آنها را به درک خودشان واگذار میکند.!؟
عجیب اینجاست که در این نگرش کسانی که اهل تحکم اند نباید وادار شوند که روحیه تساهل در پیش گیرند اما شیعیان در برابر آنها باید تساهل بورزند.
آنها اگر ایدئولوژی خود را بطور تحکم آمیز بر جهان مسلط کنند باید آنها را به حال خود رها کرد اما اگر شیعه بخواهد به تبلیغ مذهب خود بپردازد باید جلوی او را گرفت و او را از اینکار باز داشت!!
آنها اگر خواستند نظام لیبرال دموکراسی خود را برترین نظام سیاسی معرفی کنند باید پذیرفت اما اگر شیعه بخواهد حکومت اسلامی تشکیل دهد و آنرا در قالب مردمسالاری اسلامی به جهان معرفی کند باید از انتساب حکومت او به اسلام جلوگیری کرد!!!
واضح است که شیعه ی اهل تساهل و تقیه در برابر مذاهب و مکاتبی که آشکارا و با تمام قوای خود و به صورت تحکم آمیز به ستیز و مبارزه با اسلام و تشیع برخاسته اند جز سکوت و پذیرش خفت نمی تواند عملی انجام دهد؟ او باید عزت و اقتدار خود را فدای لذت های چند روزه دنیا کند و به تساهل خود ببالد و در عین حال خود را مومن و معتقد هم بداند!
برآیند همه نکات ارائه شده در بحث ما آن بود که مولفه های انسان عصر انتظار متمایز از مولفه های انسان سکولار است و نه تنها نمی توان لباس یکی را بر اندام دیگری پوشاند بلکه این امر خیانت به آرمان تشیع در عصر غیبت است. زیرا؛
۱ ـ انسان عصر انتظار در انتظار ظهور امامی معصوم و عدالت گستر است که از نقشه جامع الهی راهبردی برای تدبیر و اصلاح جهان برخوردار است از اینرو خود و عصری که در آن قرار دارد را بخشی از آن نقشه جامع الهی می داند حال آنکه انسان سکولار در انتظار نقد حال است و تلاش دارد آنرا با خرد منقطع از ولایت الهی ترسیم کند و آینده مذهبی را چونان فضایی تخیلی می یابد که بر فرض تحقق، یکباره، توأم با اکراه و بدون تمهید مقدمات، ظهور می یابد.
۲ ـ انسان عصر انتظار بر اساس خرد متکی به وحی به آینده خوشبین و به نقش خود در این عصر واقف است و در می یابد که بر حسب منطق توحید، به هدایت و همراهی وسائط فیض نیازمند است از اینرو باید با شناخت امام معصوم و تبعیت از او و مرزیندی با دشمنان وی، خود را برای یاری آن امام مهیا و آماده سازد. برخلاف انسان سکولار که در وادی سرگشتگی و تحیر گرفتار است و راه را از چاه تشخیص نمی دهد و به رغم اذعان به نواقص خویش تنها دلبسته داده های ناتمام عقلی خویش است.
۳ ـ انسان عصر انتظار می داند که خداوند کسی را بیش از توانش تکلیف نکرده است اما توان خود را در مقیاسی جهانی برای تحقق اسلام در نظر می گیرد. برای او تشکیل حکومت اسلامی نخستین گام برای تحقق اسلام و اجرای عدالت است. او می داند که اجرای کامل اسلام و نیز اجرای عدالت کامل منوط به تربیت انسان های مومن و پایبند به موازین اسلام است از اینرو در تلاش برای دستیابی حداکثری به کمال فردی و سعادت اجتماعی، نخست در اندیشه استحکام علم و ایمان درونی خویش است و به تهذیب نفس می پردازد و سپس اهتمام حود را در تربیت نیروهای مومن بکار می گیرد تا حیات جمعی را به اراده خویش تغییر دهد و جامعه سازی کند. اما برای انسان سکولار عدم توانایی، بهانه خوبی برای عدم اجرای عدالت است. ضعف در فهم دین بهانه خوبی برای انکار امکان برداشت از دین و انتساب آن به دین است. انسان سکولار به زندگی حداقلی در سایه سطله استکبار دلخوش می کند چرا که اهل مبارزه نیست و ضعف خود را فروتنی می نامد. در داخل شعار حقوق حداکثری شهروندی سر می دهد اما در ارتباط با نظام سلطه جهانی از حق حداقلی همکیشان خود دفاع می کند!!! انسان سکولار عمق اندیشه ای مذهب خویش را با قرائتی بیگانه از آن می فهمد و در برابر تحکم فرهنگی بیگانه؛ امر به تعطیلی تبلیغ مذهب و سکوت خفت بار می کند!
۴ ـ انسان عصر انتظار انسان مجاهدی است که برای اعتلای دین تلاش می کند. با واقعیت های منحوس و ناسالم فرهنگی، سیاسی، اقتصادی به مثابه بیماری های عالم انسانی مبارزه می کند و از رنجها و سختی های مسیر حق طلبی نمی هراسد. در حالی که انسان سکولار از رنج گریزان است و کنج عافیت را به میدان مبارزه ترجیح می دهد و به رغم ضعف و سستی؛ عمل خویش را خردمندانه و احتیاط منطقی و عقلانی می پندارد.
۵ ـ انسان عصر انتظار می داند که در این عصر انسان های زیادی در ورطه گمراهی قرار می گیرند به نحوی که خواسته یا ناخواسته به التقاط دچار می شوند و گاه روح تفکرات سکولار عصر روشنگری را بر کالبد فقه شیعه تزریق می کنند و گاه انسان بی قرار سکولار را به عنوان انسان عصر انتظار به خورد جامعه می دهند و بر برافراشتن پرچم تسلیم در برابر تحکم زمانه و تعطیل کردن تبلیغ مذهب و نهایتا حذف مذهب از گردونه سیاست و حکومت رأی می دهند. برایند تفکر سکولار عاری ساختن فعالیت ها و رفتارهای سیاسی از مفاهیم دینی است. طبیعی است که با تعطیلی تبلیغ مذهب، و حذف حکومت اسلامی؛ عرصه برای مذهب ستیزان در عرصه جهانی و مبلیغن سکولاریسم در مراکز علمی تشیع فراهم می گردد.