کمال انسان در همه مکاتب مورد توجه بوده است؛ با این تفاوت که هر یک تعریف خاصی از کمال داشته و جنبه های کمال انسانی را متفاوت می دانسته اند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، کمال انسان در همه مکاتب مورد توجه بوده است؛ با این تفاوت که هر یک تعریف خاصی از کمال داشته و جنبه های کمال انسانی را متفاوت می دانسته اند. در اسلام نیز به این امر مهم پرداخته شده و در قرآن کریم از تعبیرهایی همچون مؤمن کامل و مسلمان کامل استفاده شده است.
محیی الدین ابن عربی نخستین کسی است که در عرفان اسلامی اصطلاح «الانسان الکامل» را در آثار خود از جمله الفتوحات المکیه و فصوص الحکم به کار برد. وی در فص آدمی از کتاب فصوص الحکم دقایقی از این حقیقت عظمی را طرح و بسط کرده و در واقع بیست و هفت فص آن کتاب، هر کدام جلوه هایی از حقیقت انسان کامل است.
پیش از ابن عربی، حسین بن منصور حلاج به استناد حدیث نبوی «إن الله خلق آدم على صورته» برای انسان علاوه بر جنبه ناسوتی، وجهه لاهوتی قایل شده و او را صورت الهی معرفی کرده است. همچنین، بایزید بسطامی برای انسان کامل اصطلاح «الکامل التمام» را به کار برده و عطار نیشابوری نیز در اشعار خود از این تعبیر استفاده کرده است.
پس از ابن عربی شاگرد او صدرالدین قونوی افکار و آرای او را گسترش داد و بزرگانی همچون مؤیدالدین جندی و فرغانی و فخرالدین عراقی نیز به شرح نظریات ابن عربی پرداختند. نخستین کسی که رساله خود را الانسان الکامل نام نهاد، عزالدین نسفی بود که انسان کامل را کسی می دانست که در شریعت و طریقت و حقیقت تام باشد. سید حیدر آملی در شرح دیدگاه انسان کامل با مبانی تشیع، تلاش سودمندی انجام داد که نص النصوص از آثار اوست. عبدالکریم جیلی نیز کتابی تحت عنوان الانسان الکامل فی معرفه الأواخر و الاوائل دارد.
در عصر ما امام خمینی(ره) حقایق و نکات دقیق و جدیدی در این زمینه بیان نمودند و در آثار عرفانی خود همچون شرح دعای سحر، مصباح الهدایه الى الخلافه والولایه، سر الصلاه، التعلیقه على الفوائد الرضویه، تعلیقات على شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، آداب الصلاه و شرح چهل حدیث، و… بسیار عمیق و لطیف به شرح یا نقد نگرش های اهل عرفان می پردازد و به طور کامل درباره انسان کامل بحث کرده اند.
انسان کامل موضوعی است که تا کنون تحقیقات و نوشته های زیادی در باب حقیقت و مسائل مرتبط به آن نگاشته شده و حتی از منظر حضرت امام و ابن عربی نیز از جهات مختلف بررسی شده؛ اما آنچه این تحقیق را از دیگر نوشته ها متمایز می کند؛ سطح مخاطبان آن است که نوشتهای تخصصی است و سعی شده تا از منابع دست اول استفاده شود و مباحث آن به نحو تحقیقی و تطبیقی ارائه گردد.
در هر تحقیق، این سؤالات پژوهش است که به نوشته هدف و جهت بخشیده و محدوده پژوهش را مشخص می کند. اما آنچه در این تحقیق مورد سؤال می باشد: ویژگیهای انسان کامل و ضرورت وجود او در هستی از منظر ابن عربی و امام خمینی(رحمه الله) چیست؟ چه دلایلی بر وجود انسان کامل در جهان خلقت وجود دارد؟ رابطه عالم صغیر (انسان کامل) با عالم کبیر چگونه است؟ نقش انسان کامل در حضرات خمس الهیه و عوالم خمسه چگونه است؟
جامعیت اسمائی انسان کامل و ولایت تکوینی و تشریعی او در نظر امام خمینی(رحمه الله) و ابن عربی چگونه تبیین می شود؟ مصادیق حقیقی انسان کامل از نظر ابن عربی و حضرت امام چه کسانی هستند؟ رابطه انسان کامل با مشیت الهی از دیدگاه امام خمینی(رحمه الله) چیست؟
و مهم ترین سؤال که در نتیجه گیری نیز مورد نظر خواهد بود، تفاوتها و بیان ویژگی خاص و برجسته نظرات امام خمینی(رحمه الله) در مقابل ابن عربی درباره انسان کامل می باشد.
در هر علمی کلمات و اصطلاحات خاص، با معانی مربوط و مختص به آن علم وضع می شود. عرفان نیز یکی از علومی است که حتی بیش از دیگر علوم دارای کلمات و واژگان رمزی و مخصوص به خود می باشد؛ هر چند این اصطلاحات در نوشته های عرفانی نیز دارای معانی متعدد هستند. اما به هر حال برخی معانی دارای عمومیت بیشتری می باشند؛ از این روی چند واژه که زمینه دارای کاربرد بیشتری است تبیین می شود.
اسم: در اصطلاح عرفان اسم تنها لفظ نیست، بلکه منظور ذات حق است که با صفت وجودی یا صفت علمی اعتبار می شود. اسم به معنای علامت و نشانه است. اسمای حق، علامتها و نشانه های وجود حق تعالی هستند و همه موجودات نشانه ای از حق را دارا بوده و صفتی و یا صفاتی از حق را نشان میدهند و همه اسمای خداوندند که برخی برتر و برخی پایین ترند.
اعیان ثابته: کلمه اعیان جمع واژه عین و به معنی چشم می باشد. تعین چیزی است که امتیاز هر شیئی از غیرش بدان است. و امری که مابه التعین است، گاه تعین ذات است، مانند تعین واجب الوجود که ممتاز به ذات بوده و مانند تعین اعیان ثابته در علم حق که عین ذات آنهاست. در اصطلاح اهل الله «عین ثابت، صور و حقایق اشیاء است که در علم الهی جای دارند. بنابراین اعیان ثابته دارای دو مرتبه و اعتبارند؛ یکی صور اسماء معقوله، که تعین و تجلی اول را مقام «أو أدنی» و أحدیه الجمع و تامه کبری و مقام فیض اقدس و احدیت گویند و تجلی دوم را قاب قوسین و مجمع البحرین خوانند.» به بیان واضح تر تجلی حق دو گونه است. یک تجلی علمی غیبی یا تجلی ذاتی حبی است که از آن به فیض اقدس تعبیر کرده اند. این تجلی عبارت است از ظهور حق در صور اعیان ثابته در علم الهی، تجلی دیگر، تجلی شهودی وجودی است که از آن به فیض مقدس تعبیر نموده اند و در واقع بر اثر این تجلی است که عالم خارج وجود پیدا می کند.
علم به ذات منشأ علم به اسماء و صفات و صور اسماء اعیان می شود. این تعقل، منشأ ظهور اعیان و تعین تفصیلی اعیان در مقام واحدیت می گردد. پس این تعین و ظهور، خود یک قسم از تجلی به شمار می رود و ثمره این تجلی، ظهور ماهیات و اعیان ثابته است به تبعیت از اسماء الهیه. بنابراین اعیان ثابته در غیب ذات حق و مقام واحدیت به عین وجود ذات حق موجودند. اسماء نیز که روح و باطن اعیان است، در مقام احدیت عین اعیان ثابته اند.
بنابر این اعیان ثابته یعنی همان حقایق ممکنات که در علم حق تعالی از ازل ثابت اند و تغییر نمی پذیرند و از این روی علم خداوند نیز تغییرپذیر و حادث نمی باشد. همچنین در تعریف عین ثابت گفته اند که: عبارت از شیء در مقام علمی است در حالی که موجود نمی باشد، بلکه معدوم است و در علم الهی ثابت و آن مرتبه دوم از وجود حقیقی است.
فیض اقدس: تجلی حبی ذاتی است که موجب می شود که اشیا و قابلیت های آن در حضرت علمیه به وجود آید. و به عبارت دیگر فیض اقدس از مقام احدیت سرچشمه می گیرد و موجب ایجاد اعیان ثابته می شود که صورت های اسماء الهیه هستند.
فیض مقدس : آن فیض حضرت حق است که موجب وجود موجودات در عالم خلقت و آفرینش از جبروت تا ملک می گردد. و به عبارت دیگر فیضی است که از مقام واحدیت و اعیان ثابته سرچشمه می گیرد و موجب تحقق اعیان در عالم خارج می شود.
خلیفه: یعنی جانشین، در اصطلاح عرفا مقام خلافت مقامی است که سالک بعد از قطع طریق و رفع بعد و دوری میان خود و حق، در اثر تصفیه باطن و نفی خاطر و خلع لباس بشری از خود و تعدیل و تصفیه و تسویه اخلاق و طی منازل السائرین الى الله که ارباب حال و اصحاب تصفیه معلوم کرده اند؛ به اصل و حقیقت واصل گشته و سیر الى الله و فی الله تمام شده و از خود و خودی محو شود و به بقای احدیت باقی گردد، در این مقام متجلی به تجلی ذات می گردد و مظهر تمام اسماء و صفات الهی می شود.
ولایت: به کسر واو به معنی امارت و تولیت و سلطنت و به فتح واو به معنی محبت است. ولایت مأخوذ از ولی به معنی قرب هم استعمال شده است. ولایت در اصطلاح اهل معرفت حقیقت کلیه ای است که شأنی از شئون ذاتیه حق و منشأ ظهور و بروز مبدأ تعینات و متصف به صفات ذاتیه الهی و علت ظهور و بروز حقایق خلقیه، بلکه مبدأ اسماء الهیه در حضرت علمیه است. ولایت به معنی قرب، درجات متفاوت و ظهورات مختلف دارد تا منتهی شود به مقام قرب حقیقت حق.
ولایت تامه: عبارت است از فانی کردن رسوم عبودیت، پس این ولایت همان ربوبیتی می باشد که کنه عبودیت می باشد.« الولایه المطلقه العلویه التی هی کل الشؤون الإلهیه».
حقیقت خلافت و ولایت، ظهور الوهیت است، و آن اصل وجود و کمال آن است. و هر موجودی که حظی از وجود دارد، از حقیقت الوهیت و ظهور آن که حقیقت خلافت و ولایت است، حظی دارد.؟ صاحب اصطلاحات الصوفیه می گوید: ولی کسی است که با مرگش نظام عالم وجود از هم گسیخته و نابود گردد و آن حضرت مهدی (علیه السلام) است.