زکریای رازی که در شرحش در الهیات یک «متکلف فضولی» است و از حد خود در بسط خراج و نگاه در بول و برازات پا را فراتر نهاده است؛ در نوشته هایش، جهل و نادانی خود را آشکار کرده است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، پنجم شهریورماه به مناسبت سالروز تولد محمد زکریای رازی، روز داروسازی در کشور نامگذاری شده است. «ابوبکر محمد زکریای رازی» پزشک، فیلسوف و شیمیدان ایرانی که آثار ماندگاری در زمینه پزشکی و شیمی و فلسفه نوشته است و به عنوان کاشف الکل و جوهر گوگرد (اسید سولفوریک) مشهور است.
به گفته جرج سارتن (پدر تاریخ علم) زکریای رازی بزرگترین پزشک اسلام و قرون وسطی بود. زکریای رازی این دانشمند ایرانی از آن جا که کتاب های خود را به زبان عربی می نوشت نزد غربیان به جالینوس عرب نیز مشهور بوده است.
به همین مناسبت یادداشتی از رسول جعفریان که در کانال تلگرامی خود قرار داده، را منتشر می کنیم؛
بارها در بحثهایی که در باره وضعت علم در تمدن اسلامی مطرح شده اشاره به خلط مهم روشی در بخش های مختلف شده است. این که با فلسفه به سراغ طب رفته اند، یا نجوم را تحت تأثیر اندیشه های فلسفی و دینی بررسی کرده اند، و موارد بسیار دیگر، و این که نتیجه اش عدم پیشرفت دانش ها و توقف بوده است.
در عالم طب، همه می دانند طب زکریای رازی (م ۳۱۳)، طب تجربی است، اما طب ابن سینا، با همه نبوغی که داشته، غالبا فلسفی است. اکنون ما می دانیم روش رازی در کشف مسائل طب، بهتر از روش ابن سینا (م ۴۲۸) بوده است، اما چرا آثار ابن سینا به خصوص قانون، حکم کتاب مقدس طب را یافته است؟ دلیلش محبوبیت روش فلسفی در تحلیل است که ذهنیت موجود در تمدن اسلامی با آن سازگار تر و امری رایج تر بوده است. تجربه، جز در صنعت، آن هم صنعت ارثی و بی بهره از ریاضیات، هیچ گاه محبوبیت جدی نداشت و همیشه با گفتن این نکته که تجربه بدون قیاس و عقل راه به جایی نمی برد، از میدان پژوهش در حوزه علم بیرون برده می شد. این یکی از مهم ترین دلایل توقف علم است.
و اما در اینجا به نقل از یکی از رسائل ابن سینا، تمسخر او را نسبت به روش زکریای رازی شاهد هستیم. موضوع بحث، افلاک، قِدمت آنها، مقایسه وضع آنها با زمین و کوهها و عمر آنهاست. کسی سوالی از ابن سینا پرسیده است که اشکالی به گفته های ارسطو بوده؛ و ابن سینا، تمام قد به دفاع از ارسطو برخاسته، و به مقابله با سائل که سوالش نوعی اشکال گرفتن از ارسطو بوده، پرداخته است. در میان بحث، ابن سینا، سائل را متهم کرده که مطالبش را تحت تاثیر زکریای رازی مطرح کرده، و با الفاظ نسبتا زشت از رازی یاد کرده است.
در میان این الفاظ زشت، نکته مهم این است که ابن سینا ،رازی را آدمی می داند که شأن او در حد «تأمل در بول» یا همان ادارار است، و در اینجا اشاره اش به روش تجربی زکریای رازی در امر پزشکی است. این در حالی است که خلط فلسفه با نجوم و غالب مسائل طبیعیات، یکی از دلایل اصلی توقف دانش در میان مسلمانان و تکرار مکررات ابن سینا در هزار سال پس از اوست که به رغم همه نبوغ و تلاشی که داشت، و نیز نثر استوار ناخواسته مانع از تحول شد.
سوالی که از ابن سینا شده این است:
چرا ارسطو گفته های قرون گذشته و دوره های قدیم در باره فلک را همان گونه که یافته، به عنوان حجت قوی در دو جای از کتابش در باره ثبات و دوام فلک آورده و حال آن که، کسی که تعصب و اصراری بر باطل ندارد می داند که این حرفها روشن نیست، و ما از اندازه آن چیزی نمی دانیم مگر آن مقدارش بسیار کمتر آن چیزی است که اهل کتاب (بسیار زیاد) گفته اند، و یا آنچه از هند و دیگر امم در این باره نقل شده است، همه اینها یا بخشی از آن، با تأمل در تعاقب حوادث بر بخش آباد زمین، ظاهر البطلان است، وضعیت کوه ها نیز در قدمت و همین طور شهادت نسلها همراه با ظهور حوادث و دگردیسی در آنها چنین است.
در اینجا ابن سینا چنین پاسخ می دهد: باید بدانی که این اظهارات از طرف وی، همراه با اقامه برهان نیست، بلکه آن را در خلال مطالب خود در این باره آورده است که مسأله آسمانها مانند مسأله کوه ها نیست. امت، اگر چه شاهد بوده اند که کوهها در کلیت خود محفوظ مانده، اما به صورت جزئی آسیب دیده اند و برخی بر برخی فشار آورده و اَشکال آنها عوض شده است. افلاطون بالاتر از اینها را هم در کتاب سیاسات خود آورده است. شاید تو این ایراد را از یحیی نحوی گرفته ای … یا «أو عن محمد بن زکریا الرازى، المتکلّف الفضولى فى شروحه فى الالهیات، و تجاوز قدره فى بسط الخراج، و النظر فى الأبوال و البرازات، لا جرم فضح نفسه، و أبدى جهله فیما حاوله و رامه» (رسائل ابن سینا، ص ۴۱۶)
یا از محمد بن زکریای رازی که در شرحش در الهیات یک «متکلف فضولی» است، و از حد خود در بسط خراج! و نگاه در بول و برازات پا را فراتر نهاده است، و بدین ترتیب خود را مفتضح کرده و در این نوشته ها، جهل و نادانی خود را آشکار کرده است.
بدون شک، دانش طبیعیات حتی در حد ابن سینا هم نماند، و بعدها، خیلی خیلی جدیتر و بیش از همه توسط متکلمان و فلاسفه، تحت الشعاع مباحث الهیات قرار گرفت. در واقع، ما در مرحله بعدی، ابن سینایی را شاهدیم که اندیشه های مشائی اش زیر فشار بحث هایی که اهمیت بیشتری به روشهای فلسفی با ترکیبی از عرفان می دهد، خرد می شود، و باز هم بیشتر و بیشتر افکار و اندیشه های انتزاعی ظاهر می گردد. اشکال عمده این فلسفه که طبیعیات را هم زیر سلطه خود گرفته بود، بیش از آن حل مشکل طبیعیات باشد، استخدام همه چیز برای الهیات بود. البته که آن مسائل هم باید حل می شد، اما نه به قیمت منحرف کردن بحث در طبیعیات.
منبع: شفقنا