در این مقاله، خواستم قدری به زمینه های مشابه آنچه در شبکه قرآن درباره رابطه انقلاب و ولادت پیامبر خدا (ص) گفته شد، بپردازم.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، ایجاد ارتباط میان وقایع مقدس تاریخی، از نوع تطبیق و تعمیم، یا نشان دادن سنت های مشترک میان آنها، امری است که سابقه ای بس طولانی در دنیای دینداری دارد. در این زمینه، بویژه مسائل مربوط به ظهور جایگاه ویژه ای دارد. علم ملاحم و فتن و بحث مهدویت در میان مسلمانان، جاماسپ نامه ها میان زرتشتیان، نیز داستان مسیح برای یهودیان و سپس مسیحیان، همیشه می تواند به جای آینده، در زمان حال، ایفای نقش کند. از کسی که ادعای مهدویت یا مسیح بودن دارد، تا تطبیق شرایط و علائم ظهور در شرایط فعلی، و انواع دیگری از این نوع ارتباط، از مسائلی است که مکرر اتفاق می افتد.
وقتی انقلاب اسلامی در ایران رخ داد، به صورت جسته گریخته ادعاهایی در زمینه رابطه آن با مهدویت مطرح می شد. این که طلوع خورشید از مغرب است، احتمالی بود که آقای مطهری با ملاحت و ذوق ادبی در باره بازگشت امام از پاریس به ایران داد (مجموعه آثار: ۲۴/۱۱۸). در این موضوع، شواهد و اظهارات فراوانی در دست است که شماری از آنها را در کتاب مهدیان دروغین آورده ام.
زمانی که انقلاب در اوج بود، و همه فضای ذهن مدافعان فراوان آن، نگاهی نجات بخش به آن داشت، به راحتی می توانست این نوع ادعاها را برای حل مشکلات جهان اسلام تصور و تحمل کند. با این حال، به نظرم، انقلاب اسلامی واقع گراتر از آن بود که صرفا مدعی دنباله روی از شعار صفویه برای اتصال دولت به امام زمان ع باشد. به نظر می رسد، انقلاب اسلامی در عمل تحقق شریعت را در زمان حال، به جای آینده، هدف گرفت و با قدرت شروع به اجرای شریعتی کرد که بسیاری از فقها، موارد فراوانی از آن را موکول به زمان ظهور می دانستند. البته شاید بشود گفت، این هم نوعی ادعای تحقق آینده در حال است. دکتر شریعتی و بسیاری دیگر، از انتظار و ظهور، معنای تحقق وعده اصلی را در همین حال دنبال می کردند. طبعا اعتقاد مهدویت نیرومندانه وجود داشت و ربط آن با انقلاب، بدین صورت بود که این را مقدمه آن گرفت. شاید خلاصه این احساس همان دعایی بود که مردم برای امام می کردند که خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.
به هر حال، ابعاد ایجاد این ارتباط، در موارد مختلف خود را نشان داد تا این که حوالی دهم مهر ماه سال جاری، برنامه ای در شبکه قرآن، در باره ادعای ارتباط میان فروریختن چهارده کنگره طاق کسری در وقت تولد حضرت رسول، و انقلاب اسلامی در قرن چهاردهم ـ به استناد نکته ای که امام خمینی در یک سخنرانی گفته بودند ـ و نیز این که جبرئیل، پس از وفات پیامبر، با نقل اخبار انقلاب برای فاطمه زهرا، او را تسکین می داد، پخش شد. از این اظهارات، موجی از اعتراض برخاست. چند روز بعد، گوینده به نوعی معذرت خواهی کرد، اما بر حرف خود اصرار ورزید. او در گفتگوی اول گفته بود که اولین خبر خوش پس از رحلت پیامبر و در طول چهارده قرن، همین خبر انقلاب اسلامی بوده است. به هر حال، وبسایت جماران با انتشار یادداشتی با عنوان تحریف بیانات امام، با نقل دو عبارتی از امام در این باره، به رد آن مطالب پرداخت. امام در یک جا گفته بودند: «اینکه چهارده کنگره از کنگره های قصر ظلم خراب شد، به نظر شما نمی آید که یعنی در قرن چهاردهم این کار می شود، یا چهارده قرن بعد این کار می شود؟ به نظر شاید بیاید این، محتمل هست که این بنای ظلم شاهنشاهی بعد از چهارده قرن از بین می رود و بحمدالله رفت از بین». (صحیفه: ۱۹/۴۳۶) در جای دیگری هم به عنوان این که جبرئیل تا سه ماه پس از رحلت، با حضرت زهرا س بوده، و برای او از اخبار آینده می گفته (صحیفه: ۲۰/۴ ـ ۶)، گفتند: «شاید یکی از مسائلی که گفته است، راجع به مسائلی است که در عهد ذریه بلندپایه او حضرت صاحب – سلام الله علیه – است، برای او ذکر کرده است که مسائل ایران جزو آن مسائل باشد، ما نمیدانیم، ممکن است».
به هر حال انقلابی شده بود، و این احتمال و اشاره از روی یک برداشت ظریف ادبی یا احتمالی درخور، مطرح شد. اکنون بعد از سه دهه و اندی، این سخنران، آنها را با درآمیختن به برخی از روایات در باره ظهور، به شکلی که به خیال خودش جذاب و ثابت شده و باب طبع انقلابیون باشد مطرح کرد. غافل از این که این مطالب، دیگر جذابیتی ندارد. آشفتگی بعدی او را وادار به عذرخواهی کرد و این بدین دلیل بود که بخشی از فضای فعلی جامعه، پذیرای این نوع مطالب نیست.
این مطالب روشن است. اما بنده، علاوه بر آنچه سالها قبل در کتاب مهدیان دروغین بویژه چاپ دوم آن آوردم، به یاد برخی از این برداشت ها در ایجاد ارتباط بین مسائل انقلاب و مهدویت در عصر اول انقلاب افتادم. خاطرم بود که استادم آقای سید جعفر مرتضی که سخت شیفته انقلاب اسلامی بود، در این باره مطلبی را در کتاب الصحیح خود که سالهای ۶۰ تا ۶۲ مجلدات اولش را نوشت، آورده بود. سعی کردم جستجویی کرده و گزارشی از آنها بدست بدهم. البته دنبال آن مطالب و شواهد دیگری هم خواهد بود.
به عبارتی می توان گفت، این نوع مطالب نشان می دهد که ذهن ما، یعنی جمعی از ما، همیشه آماده است تا در لحظات حساس، وارد این مسائل شده و از این قبیل برداشت ها داشته باشد. بنده به دلایل روانشناسانه این قبیل امور، یا آنچه در جامعه شناسی مذهب گفته می شود، کاری ندارم و اصلا در پی تحلیل چرایی آنها هم نیستم. مهم برایم به عنوان یک معلم تاریخ این است که زمینه بروز این قبیل برداشتها، به روشنی بوده و بارها و بارها این مطالب گفته شده است. ذهنی که آن سابقه تاریخی را از دوران تاریخ مقدس خود دارد، و با این همه اخبار در باره علائم ظهور مواجه است، و بعد هم یک حادثه عظیم و امیدبخشی روی داده، کار چندانی به استدلالهای واقعی دینی و روایات صحیح السند ندارد، او نیازمند این است که باور کند این اتفاق در حال افتادن و بسیار مهم و قابل قبول است.
و اما آنچه در پی می آید، اصل و اساسش از ماجرای فلسطین آغاز می شود. تصرف سرزمین فلسطین، ظلم و ستم صهیونیستها، اخراج و کشتار و آوارگی مسلمانان از فلسطین، جنگهای خانمانسوز و بی ثمر بین اعراب و اسرائیل، حمایت های تمام قد غرب از اسرائیل، مسلمانان را سخت آزرده خاطر کرده و به دنبال راه نجاتی بودند. در این میان، کسانی متوجه آیاتی در سوره اسرا شدند که خبر افساد بنی اسرائیل را برای دو بار داده، این که طبق یک وعده قطعی الهی، بار اول بندگان خدا آنان را شکست داده اند، و بار دوم پس از قدرت یافتن بنی اسرائیل، نوبت دومی به آنان حمله شده و نابود خواهند شد. مفسران قدیم آن را مربوط به گذشته می دانستند، اما از وقتی که اسرائیل پا گرفته بود، این حس وجود داشت که شاید یعنی ای کاش، داستان این دو افساد و دو انتقام، هنوز نیامده باشد و یا لااقل شاید دومی هنوز محقق نشده باشد. اگر اتفاق نیفتاده، کی این وعده محقق خواهد شد؟ آیا زمان مهدی (ع) یا در روزگار ما؟ آیا ممکن است همین اعراب، آن بندگان خدا باشند که بار دیگر بنی اسرائیل را سرکوب می کنند؟ انقلاب اسلامی چطور؟ ایرانیان؟ اینجا بود که یک مرتبه، زمان گذشته، به حال تبدیل شد.
اولین بار ـ تا آنجا که بنده خبر دارم ـ شیخ ابراهیم انصاری در مجله الهادی در قم، این تفسیر را از این آیات ارائه داد. این مربوط به سال ۱۳۹۱ ق / ۱۳۵۱ شمسی بود. چند سال بعد از آن انقلاب شد، و این بار، با توجه به شعار انقلاب ایران که دیروز الجزایر، امروز ایران و فردا فلسطین، بحث نجات فلسطین به عنوان یکی از اهداف اصلی انقلاب مطرح گردید. بنده خودم شاهد بودم که در سال ۵۸ صدها نفر اطراف سفارت فلسطین (به جای سفارت اسرائیل) در تهران جمع شده بودند و تقاضای رفتن به فلسطین را برای نجات آن داشتند. این بار، در کنار برآمدن اسرائیل، شکست پی در پی اعراب و حالا انقلاب اسلامی، راهی برای بازتفسیر آن آیات برای گزارش یک وعده قطعی الهی برای نابودی بنی اسرائیل، زمینه بروز مجدد یافت. آقای سید جعفر مرتضی در الصحیح این مسیر را دنبال کرد. بعدها، آقای شیخ علی کورانی هم در الممهدون للمهدی در این باره به تفصیل نوشت تا بگوید، انقلاب ایران، بر اساس این آیات و روایات دیگر، زمینه ساز حکومت مهدی علیه السلام است. مطالب دوره اخیر را هم برای نابودی اسرائیل در بیست و پنج ساله آینده می دانید. کیست که دوست نداشته باشد، حتی زودتر از این تاریخ اسرائیل از بین برود، اما در واقع، سبک بحث های یکی است. هر چه آنجا گفتید، اینجا هم می شود گفت.
آیاتی در وعده نابودی بنی اسرائیل پس از افساد آنان
در آغاز سوره «اسری»، از معراج سخن به میان می آید، و در آیه بعد در باره فساد بنی اسرائیل در زمین سخن و وعده قطعی الهی برای مقابل با افساد آنها طرح می شود. آیات چنین است:
وَ قَضَیْنا إِلى بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً (۴) فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولاً (۵) ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً (۶) إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیراً (۷). عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ حَصِیرا.
ترجمه آیات به نقل از از مرحوم آیتی بدین شرح است: و بنى اسرائیل را در آن کتاب خبر دادیم که: دو بار در زمین فساد خواهید کرد و نیز سرکشى خواهید کرد، سرکشىکردنى بزرگ. (۴) چون از آن دو بار وعده نخستین در رسید، گروهى از بندگان خویش را که جنگاورانى زورمند بودند، بر سر شما فرستادیم. آنان حتى در درون خانهها هم کشتار کردند و این وعده به انجام رسید. (۵) بار دیگر شما را بر آنها غلبه دادیم و به مال و فرزند مدد کردیم و بر شمارتان افزودیم. (۶)
اگر نیکى کنید به خود مىکنید، و اگر بدى کنید به خود مىکنید. و چون وعده دوم فرا رسید، کسانى بر سرتان فرستادیم تا شما را غمگین سازند و چون بار اول که به مسجد درآمده بودند به مسجد درآیند و به هر چه دست یابند نابود سازند. (۷) شاید پروردگارتان بر شما رحمت آورد. و اگر بازگردید، بازمىگردیم و جهنم را زندان کافران ساختهایم. (۸)
دیدگاه تفاسیر قدیم
در تفاسیر معمول کهن آمده است که بر طبق این آیات بنی اسرائیل دو بار فساد کرده اند. بار اول، وقتی فساد کردند، خداوند «عبادا لنا» را بر سر آنان فرستاد و بر آنان غلبه یافتند و بر دیارشان مسلط شدند. بار دوم، قدرت به آنها بازگشت و شمارشان زیاد شد. این بار گفته شد اگر نیکی کنید که برای خودتان نیک خواهد بود، اگر بدی کنید هم. آن وقت «وعد الاخره» بیاید، باز کسانی خواهند آمد وارد مسجد می شوند همان طور که بار اول وارد شدند، و همه چیز را نابود خواهند کرد».
سوال مفسران از نظر تاریخی این بوده است که این دو بار، از نظر زمان تاریخی، چه زمانی است. طبری هر دو را مربوط به گذشته دانسته است. در این زمینه، اقوال تاریخی مختلفی هست. برای مثال گفته می شود که این دو قتل عام، یکی در ارتباط با قتل حضرت زکریا بوده که پادشاهی نبطی بر سر یهود آمده است. عطیه عوفی گفته است که جالوت اولین بار بر بنی اسرائیل یورش آورده که بدست طالوت کشته شده، بعد یحیی را کشتند که بخت النصر بر آنان حمله برده است. حذیفه گفته است بار اول بخت النصر بر آنان یورش برده، و بعد از آن که [کورش] آنان را بازگردانده،… بعد هم اسپیانوس رومی بر آنان مسلط گشته است. مجاهد گفته است که پادشاهی از فارس بر آنان یورش برده و پس از آن که بنی اسرائیل قدرت یافتند، بخت النصر حمله کرده است.
اینها نمونه اقوالی است که در این باره آمده است (بنگرید: جامع البیان طبری: ۱۵/۱۷ ـ ۳۱، درالمنثور: ۴/۱۶۳ ـ ۱۶۴). بیشتر این اخبار، از یهودیان یا منبع اصلی یهودی است، شگفت که گاهی همین اخبار اسرائیلی به نقل از پیامبر می آید. (۱۵/۱۷). ابن اسحاق یکی از راویان اصلی از منابع یهودی است که اینجا هم صفحاتی از او نقل شده است. همین طور وهب بن منبه، و سعید بن جبیر. آقای طباطبائی خلاصه آرای قدمای از مورخان و محدثان را چنین آورده است که این واقعه، هر دو بار اتفاق افتاده است: بار اول بختنصر و بار ثانی اسپیانوس پادشاه روم (المیزان: ۱۳/۴۴). و این که بعد از مرحله اول، و قدرت یافتن مجدد، این اتفاق، زمان کورش بوده است. (همان، ۴۵).
رابطه آیات با جریان اسرائیل و جنگ اعراب با آن
برای مسلمانان درک بسیاری از آنچه برای بنی اسرائیل رخ داده، با هدف تطبیق آن بر رویدادهایی است که پس از اسلام اتفاق افتاده است. آنها در پی تطبیق بودند. وقتی عمر جلوی نشر حدیث را گرفت، می گفت کار نشر حدیث، یک کار بنی اسرائیلی است که نباید تکرار کرد. از این دست، دهها مورد داریم. در اینجا، وقتی این آیات درباره حمله به یهودیان مطرح می شود، می تواند با مسائل روز تطبیق داده شود. طبعا صرفا بحث تکرار نیست، بلکه بحث تطبیق هم با شرایط فعلی هست. هشتاد سالی است که یهود بخشی از یک منطقه اسلامی را با کمک اروپایی ها و حالا امریکایی ها تصرف کرده است. چندین بار جنگ شده، یهودیان قدرت یافته اند. بر عده و عده آنها افزوده شده و حالا وقتی این آیات خوانده می شود، به نوعی می تواند تطبیق بر جنگ های اعراب با اسرائیل باشد. البته اشکالاتی هم دارد. در این جنگها اغلب اعراب شکست خورده اند، اما فارغ از آن، تکرار این آیات و بازتفسیر آنها با تطبیق بر این جنگها، همیشه امیدبخش بوده است. وقتی یک مسلمان فکر کند خداوند حتما عربها را بر اسرائیلی ها غلبه می دهد، و این را پیام قرآنی بداند، هم خوشحال است و هم شاید خودش هم در این کار مشارکت کند، گرچه ممکن است که مثل آن قوم به موسی بگوید اذهب انت و ربک انا هاهنا قاعدون.
در ذی قعده سال ۱۳۹۱ ق و صفر سال ۱۳۹۲ق هفت سال پیش از انقلاب اسلامی، مقاله ای با عنوان «تنبوء القرآن عن انتصار المسلمین فی الاحداث الجاریه» در مجله الهادی (قم، دار التبلیغ) توسط آقای شیخ ابراهیم انصاری ـ در حال حاضر در بیروت با نشر رساله، و سابقا مکرر ایشان را در منزل سید جعفر مرتضی می دیدم ـ نوشته شد. آغازین جملات آن این بود که «قرآن کریم، متکفل تمامی مایحتاج بشریت، در امور دنیا و آخرت، از قوانین و دستورها، و نظامات مورد نیاز مردم در امور معاش و معاد آنها و درباره وقایع و حوادث که به مرور زمان رخ می دهد شده است». این جمله شگفتی است، چون افزون بر جنبه های قانونی، بحث اشاره به حوادث آینده هم در آن آمده است. این مقاله در خصوص همین آیات است که ابتدا آنها را ذکر کرده، و سپس اقوال مفسرین از قدیم و جدید را آورده است. از جمله اقوال، قول سید قطب است که آمدن هیتلر بر سر یهود را مصداقی از وعده قرآن دانسته است. (فی ظلال القرآن: ۴/۲۲۱۴، نیز بنگرید الهادی، سال اول، شماره ۲، ص ۳۰).
[عبارت سید قطب این است: و لقد عادوا إلى الإفساد فسلط اللّه علیهم المسلمین فأخرجوهم من الجزیره کلها. ثم عادوا إلى الإفساد فسلط علیهم عبادا آخرین، حتى کان العصر الحدیث فسلط علیهم «هتلر»].
آقای ابراهیم انصاری، به نقد این احتمالات و اقوال کهن پرداخته و به هر کدام انتقادی کرده است. این که مثلا نمی توان کافر سفاکی مثل بخت النصر یا هیتلر را مصداق «عبادا لنا» دانست. این انتقادات در ادامه مقاله در شماره بعد ادامه یافته است. این که آیه می گوید، بعد از حمله اول، یهود دوباره قدرت می یابند، در حالی که بعد از بخت النصر، صد سال اسارت یهود در بابل به طول انجامید تا کورش آنها را نجات داد. و اما قول خود نویسنده که به عنوان «القول المختار» آورده این است که: این آیات درباره حوادث جاری در منطقه عربی از خاورمیانه است. او می گوید، گرچه این احتمال بوده و قطعی نیست، اما به هر حال می توان آن را مطرح کرد. عرب ها، به هر حال مسلمان هستند و می توانند مصداق «عبادا لنا» باشند. جنگهایی با اسرائیل داشته اند و دوبار اسرائیل قدرت یافته است. مسجد الاقصی هم محل اختلاف است و می شود تصور دخول در مسجد را که در آیه آمده مطرح کرد. به گفته وی، در این آیه، از چهار حادثه یاد شده که تا زمان ما سه تای آنها رخ داده و ما منتظر چهارمین هستیم. دو فساد و دو انتقام: فساد اول تأسیس دولت صهیونیسم و ظلم و ستمی است که علیه مسلمانان کرده و آنان را از سرزمین شان اخراج کردند و این مربوط به حدود سی سال قبل است [زمان نگارش مقاله]، دوم، انتقام اول که دولت های عربی در یک صف واحد علیه اسرائیل ایستادند و هر صهیونیستی هر کجا در بلاد عربی دیدند کشتند و بیت المقدس را از آنها گرفتند. سوم، قدرت یافتن مجدد یهود و حمایت دولت های بزرگ از آنها. چهارم، آمدن وعده الهی برای نابودی بنی اسرائیل که همراه با سیطره و دخول مسجد همراه خواهد بود. یهودیان را خواهند کشت و ما منتظر آن هستیم. مقاله با تعبیر «الیس الصبح بقریب» تمام می شود (الهادی، سال اول، شماره سوم، ص ۵۴ ـ ۵۸).
باز تفسیر از آیات وعده نابودی بنی اسرائیل پس از انقلاب اسلامی
چند سال بعد از این مقاله، انقلاب اسلامی پیروز شد و این بار بحث حمایت ایرانیان در مقابل این قضایا به میان آمد.
آقای سید جعفر مرتضی که با مجله الهادی همکاری داشت و خودش هم در آن مقالاتی می نوشت، با اشاره به این مقالات مباحثی را در این باره در کتاب «الصحیح من سیره النبی الاعظم» که سالهای ۶۰ تا ۶۲ مجلدات نخستش منتشر شد، آورد.
آقای مرتضی، هم به نظرات آقای انصاری توجه داده و هم به آنچه «برخی اعلام» یا … از دوستانش در این باره روی دستنویس کتاب برایش نوشته اند و آنها را در وقت چاپ، در متن آورده است. اینها می تواند نظرات آقای سید مهدی روحانی یا احمدی میانجی باشد که بدون اسم و با همین تعابیر مطالبی از آنها نقل می کند. بحث با عنوان «الیهود و المسجد»، به مناسبت بحث معراج و رفتن پیامبر به بیت المقدس آغاز می شود. این آیات از چهار مرحله، دو افساد و دو واکنش به آن خبر داده که مربوط به بنی اسرائیل است، گرچه قسمت آخر آیه «و لیتبروا ما علوا تتبیرا» به گفته ایشان، ظاهرا به بنی اسرائیل مربوط نمی شود.
کلمات مختلفی در آیه مثل «قضینا» «جاء وعد الاخره» «کان وعدا مفعولا» حتمی بودن آن را نشان می دهد، بالاتر، حکایت از نوعی قرار الهی برای تحقق یک نشانه و آیه دارد. ایشان سپس توضیحاتی از علامه طباطبائی در باره آیه می آورد و این که لزومی ندارد، بندگانی که خدا می فرستد، از مومنین باشد. ایشان هم مثل آقای انصاری این را قبول ندارد.
وی سپس اقوال مفسران را در باره این آیات آورده است. این که مقصود از این دو افساد و انتقام، در تاریخ کدام است. هر کدام قولی را نقل کرده اند. علامه طباطبائی هم نهایت اولی را بخت نصّر و دومی را اسبیانوس رومی می داند. سپس نقدهایی مثل آنچه آقای انصاری آورده بود، برای این تطبیق های تاریخی و اشکالات آنها می آورد (الصحیح: ۳/۱۳۳ ـ ۱۳۴).
در اینجا، به نقل احتمالات دیگری در این تطبیق می پردازد. در اینها، دیگر زمان قدیم نیست، بلکه زمان ظهور اسلام است. «بعض» این احتمال را داده اند که فساد اول در حجاز بوده، و مقصود از دخول در مسجد، رفتن عمر به مسجد الاقصی و پیامدهای آن است. بر اساس این احتمال، مرحله دوم نیز هنوز رخ نداده و بعدا اتفاق خواهد افتاد.
ایشان بخش اول این احتمال را نقد کرده، چون وقت رفتن عمر به مسجد الاقصی، یهودی در آنجا نبوده است. به علاوه، آیه اشاره به جنگ برای تصرف سرزمین و تسلط بر یهود دارد، اما عمر با صلح آنجا وارد شده است و به هر حال، فسادی از یهود در آنجا ظاهر نبوده است تا ورود عمر به مسجد الاقصی را علیه آن بدانیم. (۳/۱۳۵)
احتمال دیگر این است که فساد اول را انکار نبوت حضرت محمد ص بدانیم، و ارسال عبادا الله هم اشاره به حمله به بنی قینقاع و بنی نضیر و بنی قریظه و خیبر بدانیم. در باره فساد دوم هم بگوییم که همین مسائلی است که اکنون در فلسطین و لبنان در حال رخ دادن است، مسائلی که در قرن چهاردهم رخ داده و با ظهور مهدی (ع) آن مرحله دوم از انتقام یا اصلاح اتفاق خواهد افتاد.
ایشان می گوید، در زمان حضرت رسول، فسادی از سوی یهود حتی در «علوّ کبیر» رخ نداده و آنها در یک منطقه کوچکی در مدینه محصور بودند، حتی قبل از اسلام هم مقهور اوس و خزرج بودند. شواهد دیگری هم می آورد، تا تطبیق آن را بر ورود عمر به بیت المقدس، نادرست بداند.
اینجا یک رأی دیگر هم وجود دارد و آن تطبیق این آیات بر جنگ های اخیر بین عرب ها و اسرائیل است.
و یک رأی دیگر که در برخی از روایات شیعی ـ که سند معتبر ندارد ـ آمده است و آن این که فساد اول، قتل امام علی و حسن و حسین، و خروج دوم، خروج امام حسین با هفتاد نفر از یارانش است. در تفسیر قمی، فساد اول، داستانهای سقیفه و بعد از آن و وعده اولی جنگ جمل است. بازگشت قدرت هم اشاره به آمدن بنی امیه است، و وعده آخر، ظهور مهدی است. (۳/۱۳۹ ـ ۱۴۰).
و اما «الرأی الامثل» که انتخاب خود آقای جعفر مرتضی است، این است که آیه اساسا مربوط به گذشته بنی اسرائیل نیست بلکه برای آینده است. این اولین نکته است که برخلاف تمامی تفاسیرهای قدیمی است که آن را مربوط به زمان گذشته می دانستند، یا کسانی که مربوط به زمان ظهور اسلام می دانستند، و ایشان که اساسا آن آیات و وعده ها را مربوط به آینده می دانند. آینده نزدیک یا ظهور مهدی. بدین ترتیب تا اینجا، سه زمان شد. عصر اول بنی اسرائیل، زمان رسول خدا، و آینده.
به نظر ایشان، چند نکته از این آیات بدست می آید. اول این که بحث از فساد بنی اسرائیل در «ارض» است نه منطقه ای خاص مثل حجاز، این باید در باره «الارض المقدسه» یا عموم ارض باشد. دوم: بندگانی از بندگان مومنی خدا علیه آنها وارد جنگ می شوند، اما «جاسو» نشان می دهد که فقط یک تسلط کوتاه است نه دایمی. سوم دوباره خداوند بنی اسرائیل را قدرت خواهد داد. و چهارم، دوباره مومنان علیه آنها اقدام خواهند کرد.
آمدن بندگان مومن خدا، این بار چند نتیجه خواهد داشت: اول «سوء وجوه بنی اسرائیل» است. دوم ورود به مسجد الحرام کما این که مرتبه اول داخل شدند. سوم این که آنان ریشه آن قوم دیگر را که معلوم نشده دقیقا چه کسانی هستند اما معروف به استکبارند، از زمین برخواهند کند. او تأکید می کند: این باید در آینده باشد نه گذشته (الصحیح: ۳/ ۱۱۵ ـ ۱۴۰).
اکنون می خواهد ارتباط آن را با ایران توضیح دهد، و این از طریق «قم» خواهد بود، جایی که در روایات شیعی، برتری ویژه ای دارد. به نظر می رسد در اینجا، قم، نماد انقلاب و به عبارتی مردم ایران است. عنوان «القمیون یقاتلون الاسرائیلین»، آمده و سپس از جنگ «قمی ها» با اسرائیل سخن به میان می آید، چنان که در «تاریخ قم» حدیثی در این باره هست که امام صادق ع گفته اند آیه «فاذا جاء وعد اولاهما… سه بار فرمودند: هم و الله اهل قم». متن حدیث در تاریخ قم ، ص ۳۷۹ که تنها فارسی آن مانده چنین است: « و ایضا: روایت کنند از بعضى اصحاب ما، که فرمودند که: «روزى ما در حضرت أبى عبد اللّه نشسته بودیم، این آیت بر خواند که: فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلال الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولًا» ما گفتیم: جان های ما فداى تو باد، این گروه بندگان کیستند، و کدام طائفهاند؟ سه بار فرمود که: هم و اللّه اهل قم، یعنى و اللّه که ایشان اهل قماند». و اللّه أعلم.
عنوان بعدی «الغرب و اسرائیل» است، که به نظر ایشان بازگرداندن قدرت به بنی اسرائیل کار آنهاست. «ثم رددنا لکم الکره علیهم» می گوید قدرت به بنی اسرائیل باز خواهد گشت و این با حمایت غرب است. سپس جنگهای طولانی و سخت در پیش خواهد بود. باز اینجا، از «مردم قم» و این بار «مردی از مردم قم» که در روایتی آمده یاد می شود. این روایت هم از تاریخ قم و به زبان فارسی است و مجلسی آن را ترجمه کرده و در بحار آورده است. فارسی آن (تاریخ قم: ۲۷۸) با همان املای کهن این است: «دیگر: على بن عیسى، حدیث کند از ایّوب بن یحیى بن جندل»، از [أبى] حسن اوّل علیه السّلم، که او فرمود که: «خواننده مردم را با حقّ از اهل قم، حقّ عزّ و جلّ بر دست او طائفه از مردم جمع کند، همچو پاره اى آهن باشند، (و یاران او در آن وقت و در آن روز، فرزندان مالک بن عامر باشند، دلهاى ایشان همچو پارههاى آهن بود)، بادهائى جهنده ایشان را بنلغزاند، و از حرب و جنک نکول نکنند، و باز ناستند، و بددل نشوند، و بر پروردکار خود توکل نمایند، و العاقبه للمتّقین». عربی شده مجلسی هم این است: «وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عِیسَى عَنْ أَیُّوبَ بْنِ یَحْیَى الْجَنْدَلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ لَا تُزِلُّهُمُ الرِّیَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا یَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا یَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ یَتَوَکَّلُونَ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ»: بحار: ۵۷/۲۱۶)
آخرین عنوان در باره فلسطینی ها و ارض است. مطابق آیات قرآن، باید مسلمانان با دشمن یهودی جهاد کنند. مسلمانان دیگر هم نباید از پا بنشینند، «و مالکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین..». (۳/۱۴۴ ـ ۱۴۵).
آقای جعفر مرتضی این مطالب را در اوائل دهه شصت و سالهای اوج احساسات انقلابی در ایران نوشتند، هرچند در آنچه گذشت، از اشاره به تطبیق آنها با رویدادهای جاری خودداری کردند. نامبرده همیشه در منزل ایشان، یک آرم بزرگ سپاه را به عنوان علاقه مندی بی اندازه شان در آن سالها به انقلاب می دیدم.
ایرانیان مبارز نجات بخش اسلام در عصر جدید
در همان سالها، دوست ایشان، مرحوم آیت الله احمدی میانجی هم، مقاله ای با عنوان «ایرانیان مسلمان و مبارز در نظر خدا و رسول (ص)» در مجله نور علم (آبان ۱۳۶۵، شماره ۱۸، صص ۸ ـ ۲۳) نوشتند. موضوع این مقاله، روایاتی بود که در آنها از قوم ایرانی ستایش شده و در برخی از منابع، ذیل آیه «وإن تتولّوا یسبتدل قوما غیرکم» آمده است، کسانی که جانشین شما خواهند شد، قوم سلمان فارسی خواهند بود. ایشان پس از بحث از این روایات، آنها را با روایاتی که در فضیلت قم آمده، مرتبط با یکدیگر کرده است.
در سال۱۳۸۲ش، مقاله ای با عنوان «قرآن و آن قوم دیگر» در باره تفسیر همین آیه و انطباق آن با ایرانیان در مجله معرفت (سید ابوالحسن حسینی ادیانی، شماره ۷۳، دی ماه ۱۳۸۲، صص ۵۳ ـ ۶۰) منتشر شد. نویسنده روایات مربوط به اصحاب رایات سود را هم به آن ضمیمه کرده، و در مجموع، این مقاله را برای اعتبار و اهمیت انقلاب اسلامی و نیز اثبات وفاداری ایرانیان به اسلام واقعی نگاشته است. در جایی می نویسد: بدون شک استقرار جمهوری اسلامی در ایران، تحقق این سخن غیبی امام هفتم است که فرمود: مردی از اهل قم مردم را به حق دعوت می کند، و در گرداگرد او گروهی جمع می شوند که چونان تکه های آهن اند، و تندبادهای حوادث آنها را نلغزاند و از جنگ خسته نشوند، و بر خدا توکل کنند و عاقبت از آن متقین است (معرفت، همان، ص ۵۹). وی همچنین می نویسد: در روایات آمده است که بیشترین یاران امام مهدی را ایرانیان تشکیل می دهند (همان).
ایرانیان زمینه ساز حکومت مهدی(ع)
در همان دهه شصت، کتابی با عنوان «المُمهّدون للمهدی» از سوی یک روحانی لبنانی که شیفته انقلاب اسلامی بود، شیخ علی کورانی نوشته شد (چاپ دوم، بیروت، الدار الاسلامیه، ۱۴۰۸ق). این کتاب درباره علامات ظهور و مسائل مربوط به آن بود. بخشی از آن کتاب، به ایران اختصاص داشت، (ص ۵۴) که ضمن آن به احادیث ستایش قم، ظهور هاشمی خراسانی، و شعیب بن صالح پرداخته بود. ایشان می گوید که در این روایات، از نبردهای ایرانیان در خارج از ایران، در عراق، بلاد شام و فلسطین هم مطالبی در آنها آمده است. (ص ۵۵). به گفته وی، تمرکز این احادیث، روی رفتن به قدس از راه عراق است، در حالی که اشاره ای به جزیره العرب یا جزیره [شمال عراق فعلی] ندارد (ص ۵۶). ایشان رسما نوشته است: این احادیث می گوید که ایران بر دشمنان خود در عراق «النظام العراقی» پیروز می شود، در عراق نظام اسلامی سر کار می آید، اما عراق همچنان به عنوان یک مشکل باقی می ماند. همچنین این روایات دلالت بر آن دارد که ایرانی ها همراه مهدی داخل دمشق و قدس می شوند، و نقش مهمی در آزادی قدس دارند. البته پیش از آن، در دمشق تحرکاتی خواهند داشت (ص ۵۶). در این روایات از دو منطقه، به عنوان مسیر ورود ایران به عراق یاد شده است: یکی بصره و دیگری خانقین (ص ۵۷).
اگر در این تطبیق ها دقت کنید، رابطه بسیار نزدیکی با تحولاتی که در دوره جنگ ایران و عراق گذشت، مشاهده می کنید. شعار رفتن به قدس از راه عراق، حمله ایران به سمت نواحی بصره و بسیاری از مسائل دیگر در اینها دیده می شود.
وی در جای دیگری با تعبیر «المُمهّدون للمهدی» کسانی که زمینه ظهور را فراهم می کنند، وقتی در باره رایات سود یا پرچم های سیاه صحبت می کند، ابتدا از این که مقصود از آنها رایات بنی عباس باشد، احتراز کرده، آن را نادرست می شمرد. سپس تحت عنوان «احادیث دخول الایرانیین الی دمشق» بحث را ادامه می دهد. (۱۰۵). در اینجا با اشاره به آیات اوائل سوره اسری که پیش از این در باره آنها بحث کردیم، همان روایت تاریخ قم را نقل کرده، از تفسیر عیاشی نقل می کند که مقصود از «عبادًا لنا» «هو القائم و اصحابه اولوا بأس شدید» است. (ص ۱۰۸). سپس به بیان روایات دیگری در باره قم می پردازد. (۱۸ ـ ۱۰۹). روایتی هم هست با تعبیر «یخرج رجل قبل المهدی» از منابع آن و مصادیقش بحث می کند (ص ۱۱۰). سپس از آیه «و إن تتولّوا یسبتدل قوما آخرین» بحث کرده و روایاتی که این «قوم دیگر» را همان قوم سلمان می داند، می آورد (ص ۱۱۱). همین طور «و آخرین منهم لما یلحقوا بهم». (ص ۱۱۲). حدیث کنوز طالقان (ص ۱۱۴)، هاشمی خراسانی و شعیب (ص ۱۱۵) و موارد دیگر در ادامه آمده است. تمام تلاش برای استقرار این بحث بر محور ایران و ایرانی هاست، و باقی مباحث، به طور عمده به همین نکته در باره معنای خراسان، مشرق و نیز مکان های جغرافیایی دیگر ایران اختصاص یافته است. همه اینها، در حال و هوای دهه شصت، برای متصل کردن مباحث تمهید قیام مهدی توسط ایرانی ها و با نقش اول آنها شکل گرفته است. وی یک بار دیگر باز از آیات اول سوره اسری در این باره یاد کرده، جزء به جزء آن را تفسیر کرده، (ص ۱۸۵ به بعد) و وعده دوم را عصر «نهضت اسلامی» می داند که برای بازگرداندن قدرت اسلام و بسط آن در عالم شکل گرفته و هدف اصلی آن نابود کردن بنی اسرائیل و سلطه جویی آنان است (ص ۱۸۱). وی مصداق آن را مقاومت جنوب لبنان می داند که سبب «سوء وجه یهودیان» شده است. (ص ۱۹۲). وی در پایان می گوید که روایات امام باقر و صادق اشاره دارد که آنان که بر سر یهود هجوم می آورند، اهل قم و انصار مهدی هستند. (ص ۱۹۹). در اینجا به سراغ شهر قم رفته و تاریخچه ای از آن از اسکان اشعری ها و بعد از آن بیان می کند. (ص ۲۰۵). «اهمیت قم در مواجهه جنگ با غرب» عنوان دیگری است که ذیل آن شرحی از انقلاب می دهد (ص ۲۰۷). بحث در باره قم و روایات مربوط به آن ادامه یافته و او «هاشمی خراسانی» را آورده و سپس از «انطباق الحدیث بشکل دقیق علی ثوره الامام الخمینی و اصحابه» یاد می کند (ص ۲۱۶).
این کتاب همان سالها، توسط آقای محدثی (باجناق آقای کورانی) به فارسی هم ترجمه شد. سال ۱۳۶۵ دفتر نشر فرهنگ اسلامی و سال ۱۳۶۶ سازمان تبلیغات اسلامی آن را منتشر کرد. اصل کتاب هم در ایران، توسط دفتر تبلیغات اسلامی در ۱۴۰۸ و بعد هم در بیروت منتشر شد. آن وقت جذاب بود.
نوشتاری از رسول جعفریان