یادداشتی از محمدحسین شیخ شعاعی، دانشجوی صاحبقلم و اندیشهورز دوره دکتری تصوف و عرفان اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب درباره هنر
ردنا (ادیان نیوز) – جوهر هنر، اعتراض است. هنر، زبان زیبای نارضایتی است. وقتی جهانی مطلوب در ذهن داری و جهانی دیگر در پیش چشم، آنقدر که طلب در تو میجوشد، زبان به اعتراض میگشایی تا فاصله موجود تا مطلوب را به حداقل برسانی. هنرمند نمیتواند ناراضی نباشد؛ وقتی همه چیز همان چیزی هست که باید باشد، هنر، هرچه هم زیبا و موزون، میخواهد جای چه چیزی را پر کند؟ هنر در رضایت میمیرد.
چیزی که هنرمندی را از هنرمند دیگر و اثری را از اثر دیگر متمایز میکند، زیبایی نیست. زیبایی هم وابسته به جهانی است که مطلوب میشماریم. هرچه موقعیت مطلوب را نمایانتر و پذیرفتنیتر به من نشان بدهند، هنرمندترند. چرا از اثری که همه ملاکهای مقبول فراگیر را به دوش میکشد، لذت نمیبرم؟ چون این که میبینم، نشانی از جهان مطلوب من ندارد یا چندان ندارد؛ چه در نفیاش و چه در ایجابش.
جهان مطلوبی که هرکدام از ما میشناسیم، بر اساس شناختی که از بد و خوب داریم، شکل گرفته است. جهان مطلوب ما جهان خوبهاست. اما همین شناخت بد و خوب کاملاً و مطلقاً از شناخت ما نسبت به انسان تأثیر میپذیرد. انسان چیست؟ چیستی انسان، جایگاه او را در هستی رقم میزند و تعیین میکند که چه چیزی برایش خوب است و چه چیزی بد. حتی خدایی که میشناسیم، برای این انسان است که معنا پیدا میکند. مثلاً برای انسانی که در هستی کاری جز پاسخ دادن به غریزهاش ندارد و تفاوتش با حیوان فقط در کیفیت این پاسخ است، خدای ادیان، نه تنها لازم نیست که مزاحم است.
برگردیم به هنر. آیا میتوان هنر را از انسانی که میشناسیم، از چیستی انسانی که «است»، جدا ببینیم؟ جهان مطلوب انسان مدرن، غایت انسان مطلوب در جهان مدرن است و هنر در تقلای کاستن از رنج فاصلهای است که انسان با جهان مطلوبش احساس میکند. اگر هنر امروز هر روز در سردرگمی پوچ خویش فروتر میرود، نه از ذات هنر، ذات سینما، ذات ادبیات و مانند اینهاست و نه صرفاً از هبوط حقارتآمیز هنرمند؛ این سیر طبیعی هنری است که انسان را حیوان میبیند و میکوشد رنج مخاطب خود در تحمل پلشتی جهان موجود را با تنوع تصویرهایش از دنیایی که برای این حیوان مطلوب میانگارد، بکاهد.
آیا بازگشت از این مسیر، جز با نگاه دوباره به انسان، و شناخت انسان آنگونه که هست، آنگونه که پروردگارش در «احسن تقویم» ساخته است، میسر است؟ آیا چالشهای اخلاقیای که با رشدی فزاینده از دریچه هنر به روی انسان بیپناه امروز سر بر میآورند، با چند توصیه اخلاقی یا محدودیتهای دسترسی و دستهبندی سنی آثار هنری، برطرف میشوند؟ اینها پرسشهای مهمی است که پاسخ به آن، آینده ما را، آینده هنر ما و آینده تمدن ما را رقم میزنند.