در موضوع طالبان، مذهب بازیچه سیاست شد…
در واقع تلاش بخشی از بدنه سیاسی امنیتی جمهوری اسلامی ایران برای مقبول انداختن طالبان در میان مردم ایران ریشه این مشکل به حساب میآید. سیاست تایید طالبان منجر به آن شد که برای مقبولیتش بر عدم تکفیر مذهبی آنها در روزگار امروز تاکید شود و گزاره تغییر طالبان را تقویت کند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، این روزها شاهد هستیم که بحث داغی میان دو طیف از جریانهای انقلابی ایران پیش آمدهاست. نزاعی که سابقه دار است و بنیان آن مسئلهای مذهبی است. درواقع این نزاع بر سر قرائت صحیح از تشیع و مواضع شیعه در برابر جریانهای مختلف اهلسنت است. این اختلاف این بار بر سر مسئله افغانستان و جریان طالبان سرباز کردهاست و طبق معمول تا به صحبت راجع به متون کتابهای علمای قدیم و مواضع آنان نسبت به شخصیتهای شیعی رسیدهاست. در صحبتهای اخیر منتشر شده از جناب آقای فرمانیان، طالبان به نوعی دوستدار اهلبیت و معاند با شیعیان ذکر شدهاست که واکنشهای مختلفی را به همراه داشتهاست. مهمترین آنها واکنش آقای حامدکاشانی است که در سالهای اخیر طرفداران زیادی در طیف جوانان انقلابی یافتهاست.
فارغ از اینکه کدام یک از این دو کارشناس درست میگویند میخواهیم قدری به ریشه بوجودآمدن این نزاع در موضوع طالبان بپردازیم. بسیاری از کارشناسان مذاهب اختلاف میان شیعه و سنی را اختلافی فرعی و نه ذاتی میدانند و اساسا آنها را یگانه میدانند و در پاسخ به اختلافات تاریخی این دو مذهب، علت آن را عموما سیاسی عنوان میکنند. یعنی هربار که اختلافات شدیدی میان این دو فرقه مذهبی بوجود آمده ریشه در تلاش عدهای سیاستمدار داشته که یا تلاش برای کسب قدرت داشتند و یا خواهان حفظ قدرت بودند. مهمترین نمونه آن نیز نزاع و درگیری میان صفویه و عثمانی ذکر شدهاست.
اختلاف بوجودآمده امروز نیز از همین جنس است. در واقع تلاش بخشی از بدنه سیاسی امنیتی جمهوری اسلامی ایران برای مقبول انداختن طالبان در میان مردم ایران ریشه این مشکل به حساب میآید. سیاست تایید طالبان منجر به آن شد که برای مقبولیتش بر عدم تکفیر مذهبی آنها در روزگار امروز تاکید شود و گزاره تغییر طالبان را تقویت کند. در صورتیکه تغییری وجود نداشتهاست. طالبان همان سیاستی که در قدیم با شیعیان داشته، امروز هم داشتهاست. به طورمثال عزاداری در گذشته نیز توسط شیعیان در برخی نقاط صورت میگرفت. در واقع این تلاش سیاسی منجر به اختلاف مذهبی در درون خود ایران و اختلافاتی در داخل افغانستان شدهاست. در تحولات اخیر افغانستان جریانی تلاش کرد تا ننگ تکفیر را از طالبان بردارد و این گروه را غیرتکفیری نمایش دهد اما با اصرار بر مسئله مذهبی، اصل گفتمان طالبان را به حاشیه برد. اگرچه عدم رویکرد تکفیر مذهبی در طالبان تا حد زیادی درست است اما اصل تکفیر از این گروه برداشته نمیشود و این گفتمان غلطی بود که بخاطر امر سیاسی این مسئله به راه افتاد. اگرچه طالبان تکفیری مذهبی نیست، اما از بدو تولد این جریان، تکفیر سیاسی همیشه همراه این گروه بوده است و بوسیله آن توانسته دوام بیابد. در واقع بیتوجهی به این مسئله فاحش، سبب شده تا پیرو این مسائل، نزاعات مذهبی جدیدی شکل بگیرد. در تجربه پیشین طالبان نیز، شیعیان به شرط عدم مخالفت جانشان در امان بود اما اگر به مقابله با طالبان برمیخاستند، پس از تسلط انگیزه مذهبی و تکفیر مذهبی نیز فعال میشد. چیزی که کمرنگ تر از تکفیر سیاسی بود. در واقع پایه اصلی تکفیر طالبان سیاسی بوده اما تکفیر مذهبی ذیل سیاست فعال میشده. لذا در مواردی اتفاق افتاده است که مخالفان سیاسی شیعه پس از مغلوب شدن با هردو انگیزه به طرز نامناسبی کشته شدند اما انگیزه اصلی مذهبی نبوده. لذا اینکه امروزه طالبان با شیعیان غیرمسلح و غیرمخالف کاری ندارد، امر عجیب و پدیده جدیدی نیست. ولی طرفداران طالبان، دائما این مسئله را به عنوان تغییر طالبان مطرح کردند و از امر سیاسی غافل شدند. لذا با این رویه که طالبان توسط عدهای ناآگاه از مسائل تخصصی غیرتکفیری خوانده شد، مشکلاتی در امر سیاست بوجود آورده است. اینها همه در حالی بود که اقلیت شیعیان افغانستان که چندین دهه تحت ظلم بودهاند انتظار حمایت از جمهوری مقتدر اسلامی ایران داشتند که پرچمدار مذهب شیعه در منطقه است و ایدئولوژی رسمی حکومت آن و مذهب رسمی آن مذهب جعفری است.
مسئله این است که طالبان همیشه تکفیری بوده اما همیشه تکفیری سیاسی بودهاست. یعنی همیشه مخالف خود را کافر میدانسته است چرا که خود را نماد شریعت و اسلام پنداشتهاست. در این بیست سال اخیر افغانستان، نه تنها اشغالگران افغانستان بلکه همکاران آنها نیز کافر و مهدورالدم به حساب میآمدند. لذا اگر باید تغییری برای طالبان متصور میبودیم، عرصه سیاست اولی بر مذهب بود. اما عدهای دائما عنوان کردند که طالبان تکفیری نیست، چراکه مذهب برایشان مهم بود و نه مسائل کلان افغانستان و مسئله انسانی موجود در افغانستان که طی این بیست سال غیرنظامیان بسیاری کشته شدند. حتی طالبان در امر مذهبی نیز کارنامه روشنی نداشتهاست. بیتوجهی به امرسیاسی در قدم اول و سپس بیتوجهی به کشتارهای مذهبی طالبان که بخشی از عملکرد آنان بوده، باعث شد تا جریان مذهبی داخل ایران در برابر این رویکرد موضع بگیرد و شدیدا به آن بدبین باشد، چرا که تناقضات آن آشکار بود. لذا بحث بر سر مذهب و اثبات کشتار شیعیان و نزاعات مذهبی قوت گرفت. در جریان مکاتبات، شاهد هستیم که بحث به سخنان تکفیری علمای قدیم راجع به شیعه و عملکرد خلفای قدیم رسیدهاست که اساسا حواشی بیاهمیتی است. اساسا سخنان آقای فرمانیان سیاسی نیست، اما عطف به سیاست این روزهای جمهوری اسلامی میشود، چرا که سیاستگذاران، پای مذهب را به میان کشیدند تا طالبان را خوب تر از واقع جلوه بدهند.
در واقع سخنان آقای فرمانیان غلط نیست اما کانتکست بوجودآمده سبب شده تا از آن برداشت سیاسی شود و جریان مقابل که اساسا رنگ مذهبی دارد به مقابله مذهبی در برابر آن برخیزد. مضاف بر آن حمایت اهلسنت ایران از طالبان، سبب شد تا مسائل سیاسی و مذهبی درهم بپیچد و وجه علمی مسئله کاملا در حاشیه باشد. آقای فرمانیان در کتابی که سالها پیش با عنوان طالبان زیرنظرش چاپ شده، تلویحا عنوان کردهاست که طالبان صرفا پس از مقابله سیاسی، کشتار مذهبی کردهاست و نه اینکه دائما به دنبال تکفیر شیعه باشد، و این سخن درستی است. این بدان معناست که امروز هم اگر شیعه در مقابل طالبان میایستاد، کشتار شیعیان کلید میخورد. اما حرفهای سیاسی امروز راجع به طالبان، کانتکست سیاسی بوجودآورده که ایشان را در صف تطهیرکنندگان طالبان قرار دادهاست. خود آقای فرمانیان به تفکیک دست زده و حتی برخی از جریانهای طالبان را افراطی مذهبی عنوان کردهاست اما برداشت از سخنان او متفاوت از غرض اوست. لذا ریشه اساسی مشکل، بازیچه قرارگرفتن مذهب تشیع در مسئله مقبول جلوهدادن طالبان بود که تبعاتی نیز در داخل افغانستان بوجودآورده و در روزهای آتی ممکن است در قالبهای دیگری بروز کند.