بد نیست پیشنهاد کنیم که خوانندگان با همان نگرش باز و شور و شوق پژوهشگرانهای به سراغ «مسیحیت بیزانس» بروند که گویی قصد بررسی ادیان یونان باستان یا چین را دارند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، کتاب «تاریخ بیزانس» پیرامون مسیحیت بیزانس اثر تیموتی ای. گرِ گوری با ترجمه جواد مرشدلو از سوی سازمان سمت منتشر شد.
مترجم اینکتاب در یادداشتی که بر این اثر نوشته آورده است:
«بیزانس تمدنی است که شناخت چندانی از آن نداریم. تاریخ بیزانس که آن را میتوان تداوم ساختارهای فرهنگی و تمدنی یونان و روم باستان قلمداد کرد، اغلب در ضمن پژوهشهایی ارائه شده است که گستره فراگیرتری از تاریخ تمدن غرب را پوشش میدهند. این امر را تا اندازهای میتوان بازتاب رویکرد سنتی غرب مدرن به بیزانس و تمدن آن دانست که به ویژه از عصر روشنگری و متأثر از روایت ادوارد گیبون در انحطاط و سقوط امپراتوری روم به نگرش غالب تبدیل شد.
با این حال، امپراتوری بیزانس عمری بیش از یک هزاره داشت و مطالعه تاریخ آن، چه از نظر تماسهایی که به مدت چند سده میان بیزانس و ایران ساسانی برقرار بود و چه در پیوند با مناسبات بیزانس و مسلمانان در دوره اسلامی، برای ما اهمیت ویژه دارد. تیموتی ای. گرگوری، نویسنده این کتاب که خود متخصص سرشناس تاریخ بیزانس و استاد کرسی همین درس در دانشگاه اوهایو است، کتاب مذکور را به منظور تدریس برای دانشجویان تاریخ نوشته است. وی همزمان کوشیده است نگرش سنتی به بیزانس و تمدن آن را که در سراسر متن نگاهی انتقادی به آن دارد، تغییر دهد.
چهارچوب نگارش کتاب به نحوی است که همزمان با ارائه یک روایت سیاسی و کمابیش وقایعنگارانه، از جنبههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و فکری تمدن مذکور نیز غفلت نشود. بخش چشمگیری از حجم کتاب را جدولهایی تشکیل میدهد که در متن اصلی با عنوان «Box» ضبط شده و در ترجمه فارسی «گنجه» برای آن انتخاب شده است. این گنجهها جلوههای مهم و جذابی از حیات تمدنی بیزانس را پوشش میدهند که در متن اصلی مجال بروز نداشته است.»
کورنت کهن در پیشگفتار این کتاب با اشاره به اینکه کتاب صرف مقوله سیاست و جنگ محدود نشده مینویسد «: با اینکه موضوعات مذکور به سهم خود اهمیت دارند. امیدوارم که درک خواننده از آنها در وهله نخست وسیلهای برای «موقعیتیابی» تاریخ بیزانس باشد و به ما اجازه دهد تا به تجربهای از زندگی طبقات مختلف جامعه بیزانسیها از زن و مرد دست یابیم. کانون توجه این روایت بهناچار معطوف به امپراتورها و در کل، افراد است؛ زیرا منابع نوشتاری موجود بیشتر درباره آنها سخن میگویند. اما در سراسر کتاب میکوشیم تا رخدادهای جنگی و سیاسی را با زندگی مردم پیوند دهیم و خواننده را به مواجههای شخصی با مردمان امپراتوری بیزانس فراخوانیم.»
در بخشی دیگری از این پیشگفتار نیز آمده است:
«نوشتن روایتی که فرهنگ، حیات روزمره و دین را در چهارچوبی وقایعنگارانه پوشش دهد مسائل جدی ایجاد میکند. کمترین آن این واقعیت است که سرعت تغییر و تحول پدیدارها یکسان نیست. بنابراین، اگرچه کتاب حاضر دوره حکومتهای منفرد را چون ابزاری برای سازماندهی به خدمت گرفته است، مسائل دینی، جریانهای فلسفی، تحولات معماری، روندهای اقتصادی نیز چندان با تغییرات تاجوتخت همآهنگ نبوده است. با این همه، کوشیدهام که این موضوعات فراگیر را درون همان چهارچوب وقایعنگارانه فصلهای کتاب بررسی کنم تا اینکه فصلهای مستقلی به آنها اختصاص دهم و مسئله زمان را نادیده بگیرم. بنابراین آنگاه که از موضوع جانشینی به سیاست نظامی، دین، جامعه و اقتصاد سیر میکنیم، ممکن است نتیجه اندکی آشفته به نظر رسد. گاه نیز ناچاریم دست نگه داریم و به تحولاتی بنگریم که در گستره زمانی وسیعتری صورت پذیرفته است و دستکم به صورت موقت از مرزهای خشک چهارچوب وقایعنگارانه بگریزیم. امیدوارم که خواننده نیز بتواند در این موارد با من همراهی کند و به جریان اصلی بحث و مسائل وسیعتری که در نظر دارد وفادار بماند.»
تیموتی ای. گرِ گوری در دیباچه کتاب نیز درباره نام بیزانس چنین نوشته است: «امپراتوری بیزانس در اصل همان امپراتوری روم بود که یک هزاره پس از سقوط روم کهن به دست اقوام بربر ادامه حیات داد. وانگهی، بیزانسیها امپراتوری خود را ازلی میانگاشتند؛ حکومتی که خداوند بنیان نهاده بود تا از ظهور مسیح تا پایان زمان بر بشریت فرمانروایی کند. فرهنگ و زبان یونانی در آن محوریت داشت اما چندقومی و چندفرهنگی بود؛ مسیحیت آیین مسلط و دین «رسمی» دولت بود اما ادیان یهودی و اسلام نیز اغلب تحمل میشدند (البته کژآیینان مسیحی خیر!). مرکز امپراتوری بیزانس قسطنطنیه، پایتخت «نوبنیاد» ش بود، شهری که در عصر باستان با نام «بیزانتیوم» شناخته میشد (و منشأ اصطلاح بیزانسی بود) و امروز استانبول نامیده میشود.»
همچنین در جایی دیگر از همین دیباچه مینویسد: «در این کتاب میکوشم فراتر از پیشداوریهای فرهنگی علیه بیزانس گام بردارم و بعید نیست بیشتر خوانندگان در لحن من مایههایی از ستایش را نیز تشخیص دهند. علت آن نیست که برای امپراتوری بیزانس و فرهنگ آن «برتری» کمتری از دیگر تمدنها قائلم، بلکه معتقدم مطالعه بیزانس منفعتی ذاتی دارد و جامعه ما با فقدان آگاهی درباره آن بسیار زیان میکند.»
نویسنده کتاب پیشرو، وقتی درباره نهادهای امپراتوری بیزانس قلم میزند، به نهاد دین مسیحیت میپردازد و مینویسد: «این کتاب در پی آن نیست که ظرایف کلام و الهیات مسیحی را بررسی کند. قرار هم نیست هیچ موضعی درباره اعتبار شیوههای مختلف تفسیر کلام مسیح اتخاذ کند. با وجود این، باید خاطرنشان کنیم که خوانندگان کتاب نباید توقع داشته باشند مسیحیت بیزانس همان چیزی بوده باشد که امروز در غرب جریان دارد. در واقع، بد نیست پیشنهاد کنیم که خوانندگان با همان نگرش باز و شور و شوق پژوهشگرانهای به سراغ مسیحیت بیزانس بروند که گویی قصد بررسی ادیان یونان باستان یا چین را دارند. گاه اتفاق خواهد افتاد که مسیحیت بیزانس بسیار آشنا و نزدیک به چشم آید و گاه نیز آن را پدیدهای بسیار نو درخواهند یافت.»